اعتراضات دیماه 96 اگر چه چندان دیرپا نبود و مانند همه اعتراضات سیاسی و اجتماعی سالیان اخیر با موج سنگینی از سرکوب به خاموشی گرایید، اما مانند زلزلهای مختصات صفحه سیاست در ایران را تکان داد. این اتفاق مانند آفتابی به جریانهای سیاسی رادیکالتر که خواهان گذار از نظم سیاسی موجود هستند جان دوبارهای بخشید و آنها را امیدوار کرد تا فعالیتهای خود را با انرژی و انگیزه جدیدی در پیش بگیرند.
بازی تمام شد؟
سالیان درازی بود که صحنه سیاست داخلی ایران به دو جریان مجاز اصلاحطلب و اصولگرا تقسیم شده بود و تنها این دو جریان اجازه مشارکت رسمی در فرآیندهای سیاسی را داشتند. در این میان جریان اصلاحطلب نیز همواره در معرض تیغ سرکوب قرار داشت و هر چند سال یک بار چهرههای شجاعتر و جدیتر آن از سوی مرکز اصلی قدرت هرس میشدند تا مختصات سیاسی در حال تغییر به دوگانه اعتدالگرا- اصولگرا به جای اصلاحطلب- اصولگرا باشد.
در تمامی این سالها اصولگرایان به رانت دسترسی بیشتر به قدرت مانند امکان حضور در نهادهای انتصابی و خیال آسوده از حضور همیشگی در رقابتهای انتخاباتی متکی بودند. رانت اصلاحطلبان اما از جنس دیگری بود. آنها اگرچه یک در میان میتوانستند از مانع نظارت استصوابی شورای نگهبان عبور کنند و معمولا باید به حمایت از چهرههای درجه دو و محافظهکارتر خود تن میدادند، اما از یک بابت خیالشان راحت بود. اصلاحطلبها پیشروترین نیرویی بودند که امکان حضور رسمی در رقابت سیاسی در چارچوب جمهوری اسلامی را داشتند و بخش بزرگی از مردم که صدای منحصر به فرد خود را در میدان سیاست نداشتند، ناچار بودند که گاهی به امید گشایشهای سیاسی و اجتماعی موقت رای خود را در اختیار نیروهای سیاسی اصلاحطلب بگذارند. این به اصلاحطلبان قدرتی داده بود که خود را پیروز هر انتخاباتی ببینند که در آن میزان مشارکت از حد معینی بالاتر است.
شاید مهمترین شعار سیاسی اعتراضات دیماه شعار “اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” بود. این شعار شاید چندان فراگیر نبود و مهمترین جایی که سر داده شد در جمع دانشجویان دانشگاه تهران بود. اما این شعار توضیح خوبی بود از زلزله سیاسی در ایران و صدای تولد جریانهای رادیکالتری بود که در تمام این سالها از سوی هسته مرکزی قدرت با تمام توان سرکوب شده بودند و اصلاحطلبان هم آنها را نادیده یا بسیار دستکم گرفته بودند.
جریان شناسی نیروهای سیاسی
شاید برای جریان شناسی نیروهای سیاسی بتوان از معیارها و شاخصهای مختلفی بهره برد. برای شروع تحلیل سیاسی یا حتی فعالیت سیاسی باید شناختی دقیق از جناحبندی نیروهای سیاسی داشت و بتوان آنها را به دستههای مختلف تقسیم کرد تا روابط و مکانیزم اثرگذاری آنها را بهتر دریافت.
قدیمیترین متد تحلیل سیاسی ایران تقسیمبندی نیروها به دو دسته چپ و راست بوده است که بیشتر ناظر به گرایش اقتصادی آنها است. شاید هنوز هم بتوان هر جریان سیاسی را بر اساس دیدگاه و برنامه اقتصادی مطلوب آن روی یک محور مختصات از چپ تا راست جایابی کرد. هر قدر روی این محور مختصات از میانه به سمت چپ برویم دغدغههای اقتصادی به سمت مسائلی چون برابری اقتصادی میل میکند و هرقدر به سمت راست برویم دغدغههایی چون توسعه یا اقتصاد بازار آزاد اولویت مییابد.
شاید از سوی دیگر بتوان جریانهای سیاسی را بر اساس مدل حکومتی مطلوب آنها تقسیم کرد. این مدل تقسیمبندی در میان نیروهای اپوزسیون از ارج و قرب بیشتری برخوردار بوده است تا جایی که گروهی روی پادشاهیخواه بودن و گروهی روی جمهوریخواه بودن خود تاکید میکنند. البته در نیروهای داخل نظام هم برخی گویی تمایل بیشتری بر وجه اسلامی حکومت دارند و گروهی سمت و سوی خود را بیشتر به سود وجه جمهوریت نظام تنظیم میکنند.
مذهب و رابطه آن با سیاست و حکومت معمولا شاخص مهم دیگری برای تقسیمبندی نیروهای سیاسی است. گروهی مطلوب حکومت دینی را دنبال میکنند و گروهی حکومت دموکراتیک دینی را مطلوب خود میدانند. بخشی اما اگرچه به جدایی دین از حکومت باور دارند اما همچنان به دنبال نقشآفرینی دین در عرصه سیاست و اجتماع هستند و مثلا دوست دارند در یک حکومت دموکراتیک در قالب یک حزب مذهبی یا مسلمان فعال باشند. تفسیر گروه دیگری از سکولاریسم اما جدایی کامل دین از سیاست است، هرچند بخشی این را هم کافی ندانسته و به دنبال حذف کامل نمادهای دینی از جامعه هستند تا جایی که میتوان آنها را دینستیز نامید.
مساله ایران و رابطه هویتهای ملی و اتنیکی هم از مسائلی است که اگرچه نیروهای مرکزگرا کمتر به آن توجه دارند اما در میان اتنیکهای ایرانی شاخص مهمی برای دستهبندی جریانات است. اینکه جریانی به مدلی متمرکز بر اساس تعریف غالب از ایران و با محوریت زبان فارسی باور داشته باشد یا به دنبال تمرکززدایی در شکل نوعی از فدرالیسم (استانی یا قومی) باشد و نقش زبانهای مادری را پررنگ و حتی گاهی همطراز زبان فارسی بداند خود شاخصی تعیینکننده در جریان شناسی نیروهای سیاسی است. البته نباید نادیده گرفت که حتی گرایشهایی به دنبال جدایی بخشهایی از ایران بر اساس هویت اتنیکی هستند.
مشی و روش مورد نظر یک گروه یا نیروی سیاسی هم در جایابی او در مختصات نقشه سیاسی ایران موثر است. اینکه فردی تا چه حد به استفاده از روشهای مسالمتآمیز پایبند است یا اینکه به دنبال تحمیل اراده خود به جامعه با روشهای خشونتآمیز است. در این میان هم در سمت نیروهای درون سیستم میتوان نیروهای خشونتگرا را مشاهده کرد و هم در سمت بیرون سیستم میتوان اپوزیسیون مسالمتجو یا خشونتطلب را دید.
محور مختصات نیروهای سیاسی
شاخصی که این روزها نیروهای سیاسی را افراز میکند اما هیچ یک از شاخصهای بالا نیست. این روزها مهمترین مساله شاید نوع رابطه هر گروه و جریان سیاسی با حکومت مستقر است. بر این اساس اگر بخواهیم نیروهای سیاسی را روی یک محور مختصات ترسیم کنیم در راستترین نقطه آن اقتدارگرایان مینشینند که بیشترین نزدیکی را با هسته سخت حاکمیت دارند. آنها بیشتر نیروهای برآمده از نهادهای امنیتی و نظامی هستند که تاکنون بیشترین سهم را از کیک قدرت در جمهوری اسلامی داشتهاند. هدف اصلی آنها سرکوب نیروهای سیاسی و اجتماعی و اعمال سلطه بر جامعه است. در گذشته برخی این جریان را راست وحشی مینامیدند.
کمی از سمت راست که به میانه حرکت کنیم به اصولگرایان سنتگرا و محافظهکاری میرسیم که عمدهترین نیروهای آنها را روحانیت و بازار تشکیل میدهند. اینها که زمانی رهبری جناح راست را برعهده داشتند به مرور زمان با رشد اقتدارگرایان جایشان در میان نیروهای اصلی حاکمیت کمی تنگ شد هرچند که هنوز جایگاه خود را درون سیستم حفظ شده میبینند.
کمی دیگر حرکت به سمت میانه ما را به اعتدالگرایان میرساند. جریانی که تا وقتی هاشمی رفسنجانی در میان جناح راست ارج و قرب داشت مرز روشنی با اصولگرایان نداشتند اما در جریان جدایی نیروهایی چون کارگزاران سازندگی حساب شان را از آنها جدا کردند و حالا با محوریت حسن روحانی در یک اتحاد نسبی با اصلاحطلبان به سر میبرند. این گروه که وزن بالایی از تکنوکراتها و بوروکراتهای درون سیستم را جذب خود کرده بیشترین هدف خود را برقراری میزانی از عقلانیت و واقعگرایی درون سیستم میداند اما حرفی از ایجاد تغییرات نمیزند.
اقتدارگرایان اصولگرایان اعتدالگرایان اصلاحطلبان تحولخواهان براندازان
از میانه که کمی به چپ برویم به نیروهایی میرسیم که خود را اصلاحطلب مینامند. تولد این گروه مولود پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات 76 بود و زمانی هدف خود را ایجاد تغییرات تدریجی، گام به گام و مسالمتآمیز اما جدی تعریف کرده بودند. طی سالهای 76 تا 79 این گروه از فتح سنگر به سنگر خانههای قدرت و دموکراتیزاسیون مرحلهای سیستم سخن میگفت. آنها برای تغییر قانون نظارت استصوابی خیالاتی داشتند و مدعی بودند که به زودی دامنه بازی سیاست رسمی را روی غیرخودیها هم خواهند گشود. با این حال روند وقایع آنها را گام به گام عقب راند تا جایی که برخی به طنز گفتند حکومت اصلاحطلبان را اصلاح کرد و گروهی دیگر آنها را به اسم اصلاحطلب و به صفت استمرارطلب خواندند. در هر حال اصلاحطلبان کنونی در بیان هدف خود را ایجاد تغییر اما مشروط به حفظ نظام میدانند. آنها بر شیوههای انتخاباتمحور و روش فعالیت سیاسی در چارچوب قانونی قانع بوده و حتی برای به دست آوردن فضای فعالیت رسمی بیشتر حاضر به تطبیق خود با خط قرمزهای فراقانونی هسته سخت قدرت هم هستند تا بتوانند با اعتمادسازی برای آنها شانس حضور پررنگتر در قدرت را به دست آورند. آنها افق زمانی تغییرات مدنظر خود را بسیار بلندمدت میدانند و گاهی حتی به مثالهای چندصدساله متوسل میشوند. معمای اصلاحات این است که باید برای اصلاحات از بالا به درون قدرت راهی داشته باشند و وقتی پا به تالار قدرت میگذارند برای تداوم حضور در آن باید به فرامین مراکز امنیتی و قضایی گردن نهند و ا ز ایجاد تغییرات چشمپوشی کنند.
سمت چپ اصلاحطلبان در این محور مختصات، نیروهای سیاسی و اجتماعی هستند که میتوان آنها را تحولخواه نامید. تحولخواهان خاستگاه اصلی خود را جامعه مدنی میدانند و بر شیوه مطالبهمحوری پافشاری میکنند. آنها هدف خود را تحقق مطالبات اجتماعی و سیاسی تا حد نهایی تغییر نظام و جایگزینی آن با یک حکومت دموکراتیک میدانند و در این میان روش نافرمانی مدنی را ابزاری کارآمد میدانند که اگر فراگیر شود میتواند پازل دموکراسی در ایران را قطعه قطعه کامل کند. افق زمانی این نیروها تغییرات در میان مدت است و اصراری بر ایجاد تغییر نارس و کوتاهمدت ندارند هرچند که اگر فرصت احتمالی چنین تغییری پدیدار شود از آن استقبال میکنند.
در انتهای این محور مختصات نیروهای سیاسی موسوم به برانداز یا سرنگونیطلب مینشینند که هدف اصلی خود را سرنگونی نظام میدانند و معمولا این را مهمترین شاخص برای تنظیم رابطه خود با نیروهای سیاسی دیگر میدانند. آنها روش اصلی ایجاد تغییر را افزایش نارضایتی عمومی تا مرحله شورش و اعتراضات تودهای دانسته و از هر نوع فشار خارجی که روند فروپاشی سیستم سیاسی را تسریع کند استقبال میکنند. آنها به دنبال ایجاد تغییرات در افق زمانی کوتاهمدت بوده و چون چشم انتظار اعتراضات وسیع تودههای مردم هستند به دنبال یک رهبر فرهمند و کاریزماتیک برای هدایت این اعتراضات سراسری هستند.
البته باید به این نکته دقت کرد که جریانات ذکر شده در بالا از نظر سازماندهی تشکیلاتی، دسترسی به رسانههای عمومی، داشتن چهرههای شناخته شده و حتی پایگاه اجتماعی الزاما شرایط یکسان و هموزنی ندارند.
جریان | هدف | روش | زمانبندی/ افق زمانی |
اصلاح طلب | تغییر مشروط به حفظ نظام | در چارچوب قانون کنونی | بسیار بلندمدت |
تحول خواه | تحقق مطالبات تا حد نهایی تغییر نظام | نافرمانی مدنی | میان مدت |
برانداز | سرنگونی نظام | شورش و فشار برای فروپاشی | کوتاه مدت |
صحنه ساده یا پیچیده؟
آیا اگر صحنه سیاست را سادهتر ببینیم یا سادهتر تفسیر کنیم بهتر است یا اگر این صحنه را با همه پیچیدگیها و جزییات آن ببینیم و تحلیل کنیم؟
برخی نیروهای سیاسی معمولا به دنبال سادهسازی صحنه سیاست هستند تا با ساخت یک مدل ساده دوگانه که خطکشی روشنی در آن وجود دارد با حذف نیروهایی که ممکن است در میانه این صحنه بنشینند راحتتر برای لشگر خود سربازگیری کرده و زودتر جدال خود با نیروهای مقابل را یکسره کنند. شاید این شکل از برخورد با صحنه سیاست ریشه در سنخ روحی و روانی افراد هم داشته باشد یا شاید بازتابی از موقعیت آنها در محور مختصات ذکر شده در بالا باشد. هر قدر نیرویی در این محور مختصات به یکی از دو سر طیف نزدیکتر میشود بیشتر به ساخت چنین دوگانهای تمایل دارد. از همین روست که اقتدارگرایان از سمت راست محور و براندازان از سمت چپ آن هر دو از یک مدل ساده حامی حکومت- برانداز بهره میبرند و تلاش میکنند نیروهای میانه را یا به سمت خود بکشند یا آنها را با سوی دیگر یکسان کرده و سرکوب یا منکوب کنند.
با این حال در کار تحلیل سیاسی نمیتوان به چنین سادهسازیهایی دست زد و مدل ششوجهی محور مختصات بالا دینامیک روابط نیروهای سیاسی را بهتر توضیح میدهد. در این مدل هر نیرویی ممکن است در مواردی با جریان همسایه خود متحد شود. کمااینکه تاکنون نیز چنین بوده است:
اقتدارگرایان و اصولگرایان بر سر حفظ منافع هسته سخت قدرت و ارزشهایی که حامی آن است با یکدیگر در اتحاد استراتژیک به سر میبرند. اعتدالگرایان از دنده چپ اصولگرایان زاده شدند اما در اتحاد با اصلاحطلبان و با بهرهگیری از پایگاه اجتماعی آنها روحانی را به کاخ ریاستجمهوری رساندند. اصلاحطلبان و تحولخواهان اما در جریان جنبش سبز با بهکارگیری شیوههای نافرمانی مدنی که مطلوب تحولخواهان است بر سر مطالبهای درونسیستمی که خواسته اصلاحطلبان بود موتلف شدند و چند سالی صحنه سیاست ایران را به تسخیر خود در آوردند. اما تحولخواهان سابقه نزدیکی با همسایه سمت چپی خود را هم دارند آنجایی که در جریان اعتراضات دیماه همصدا با براندازان از اعتراضات سراسری حمایت کردند و لب به انتقاد از اصلاحطلبانی گشودند که به معترضین پشت کردند.
تحولخواهان؛ سرگردان میان اصلاحطلبان و براندازان؟
در دستهبندی ششگانه بالا سه گروه اقتدارگرایان، اصولگرایان و اعتدالگرایان در پی ایجاد تغییر نیستند. اما سه گروه دیگر یعنی اصلاحطلبان، تحولخواهان و براندازان هر یک مدعی هستند که در پی ایجاد سطحی از تغییر در وضع کنونی هستند. شاید در این میان روابط این نیروها با یکدیگر و حتی اتحاد احتمالی آنها در یک بزنگاه تاریخی فرصتی جدی برای تغییرات را فراهم کند. این سه جریان اگر چه هدف، روش و زمانبندی مختلفی دارند و هر یک پایگاه اجتماعی خاص خود را هم دارند، بر سر پایگاه اجتماعی سیال و وسیعی از مردم کمترسیاسی با یکدیگر در رقابت دائمی به سر میبرند.
چشم امید اصلاحطلبان این است که با بهرهگیری از این پایگاه سیال مشترک نیروهای خود را به داخل ساخت قدرت بفرستند تا در مرحله بعدی این نیروها که حالا مدیران دولتی و نمایندگان مجلس و شوراها شدهاند تغییرات حداقلی مدنظر اصلاحطلبان را پیگیری کنند.
امید تحولخواهان به این است که روزی جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی نظیر جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبشهای هویتطلب اقوام و جنبشهای صنفی نظیر معلمان و کارگران آنقدر توانمند شوند که موازنه نیروهای سیاسی را بر هم زده و گذار از جمهوری اسلامی به دموکراسی را ممکن سازند.
براندازان امیدوارند فشارهای خارجی آنقدر جمهوری اسلامی را تضعیف کند و نارضایتی مردم را بالا ببرد که شورشهای اجتماعی انبوه مردم با شکلی مشابه انقلاب 57 موجب سرنگونی حکومت شود.
در این میان یک تمایز مهم دیگر اصلاحطلبان و تحولخواهان احتمالا در برابر فشارهای خارجی رخ خواهد داد. آنجایی که اصلاحطلبان سعی میکنند مردم را علیه دشمن خارجی بسیج کنند و همسو با حکومت پیکان نارضایتی مردم را به سمت آمریکا و غرب نشانه بگیرند. اما تحولخواهان اگرچه مانند براندازان برای فشار خارجی لابی نمی کنند ولی تلاش می کنند نارضایتی مردم را به سمت حکومت نشانه بروند و از این فرصت برای تحقق مطالبات اساسی و گذار به دموکراسی استفاده کنند.
تمایز مهم براندازان و تحولخواهان اما در رویکرد آنها به گشایشهای سیاسی کوچک است. آنجایی که احتمالا براندازان از چنین گشایشهایی مغموم شده و نسبت به فریب نخوردن در برابر آنها هشدار خواهند داد چرا که ممکن است از نارضایتی مردم کم کند و پتانسیل براندازی را کاهش دهد. تحولخواهان اما به استقبال چنین گشایشی میروند و آن را سکویی برای پیگیری مطالبات و گشایشهای بیشتر قرار میدهند تا مسیری را ترسیم کنند که انتهای آن تسلیم حکومت است.
در هر حال آنچه که روشن است انتظاری است که پس از اعتراضات دی ماه در بخش وسیعی از مردم ایجاد شده که تصور میکنند به زودی یک اتفاق اساسی در سیاست ایران رخ خواهد داد و توازن کنونی پایدار نیست. تا جایی که حتی برخی معتقدند این حجم گسترده فساد اقتصادی در درون حکومت که روز به روز در حال تشدید است تلاش برای بلعیدن آخرین قطرههای منابع ملی از سوی کسانی است که خودشان هم صدای پای تغییر را شنیدهاند.