دوگانه «اصلاحات، انقلاب»

مهدی فتاپور mehdi fatahpour“آیا رژیم اصلاح پذیر است؟”

مدت‌هاست که بخشی از نیروهای سیاسی کشور پاسخ به سؤال ” آیا رژیم اصلاح‌پذیر است” را پایه‌ای برای اتخاذ استراتژی خود می‌دانند. ولی قبل از پاسخ به این سؤال درست است خود این سؤال را بشکافیم.

مفهوم سؤال «آیا رژیم اصلاح‌پذیر است» چیست؟

اصلاحات اقداماتی است که برخی جنبه‌های حیات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی را تغییر می‌دهد، بدون آن‌ که بنیاد جامعه را دگرگون کند. حکومت‌ها جهت افزایش کارایی خود و انطباق با شرایط جدید و یا به دلیل عقب‌نشینی در برابر فشارهای داخلی و خارجی چنین اقداماتی را انجام می‌دهند.

آیا در ایران چنین اقداماتی ناممکن است و یا آنکه در چهل سال اخیر صورت نگرفته است. آیا شرایط ایران و سیاست‌ها و رفتارهای رژیم همان سیاست‌های دهه شصت است. میتوان ده ها تدبیر یا عقب‌نشینی مسئولان رژیم را با هدف حفظ قدرت و کلیت سیستم ذکر کرد. برای مثال آیا مباحثات درون رژیم در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی تحت عنوان تعهد یا تخصص که با شکست کسانی که تخصص را تحقیر می‌کردند و برچیده شدن کمیته‌های گزینش که برای پذیرش یک مهندس یا دانشجو غیرمعمول‌ترین سؤال‌های مذهبی را می‌پرسیدند اصلاح  کم‌اهمیتی بود و آیا چنین نیست که رژیم با ادامه سیاست‌های اوایل انقلاب خیلی سریع امکان اداره جامعه را از دست می‌داد و نمیتوانست دو نسل دوام بیاورد. آیا رژیمی را می‌شناسیم که در طی حیات خود از هرگونه اقدامات اصلاحی خودداری کرده باشد. آنچه پیچیده و مورد مناقشه است نه اصلاحات بلکه دامنه اصلاحات و مدت‌زمانی است که اصلاحات نیازمند آن است.

عواملی که معمولاً رژیم‌ها را وامی‌دارد که به تغییر سیاست‌ها و قوانین مبادرت کنند یا به‌عبارت‌دیگر اصلاحاتی را عملی سازند

1 رفرم هایی که با هدف پیشرفت کشور و یا کارآمدی سیستم حاکم انجام می‌شود. در این حالت رژیم توسط مردم و نیروهای اپوزیسیون تهدید نمی‌شود. رفرم‌های عباس میرزا و امیرکبیر در ایران از این نمونه هست.

2رفرم‌هایی که به دلیل احساس خطر نیروهای حاکم از گسترش نارضایتی و به خطر افتادن سیستم حاکم و جهت پیشگیری از این شرایط انجام می‌شود. فشار آمریکا به ایران و برخی کشورهای مشابه در اوایل دهه شصت میلادی که در ایران به رفرم اوایل دهه چهل انجامید از این نوع است.

3 رفرم هایی که در اثر فشار جریان‌های متکی به مردم و یا فشارهای بین‌المللی صورت می‌گیرد. به‌عبارت‌دیگر رژیم در اثر فشار داخلی یا بین‌المللی عقب‌نشینی می‌کند. عقب‌نشینی رژیم شاه  در سال‌های 56 و 57 از این نوع بود.

برای کسانی که به حکومت اسلامی معتقد و از وضعیت کنونی ناراضی‌اند این سؤال جدی است که آیا امکان حل مشکلات کنونی جامعه در چارچوب حفظ همین رژیم ممکن است یا جامعه ایران نیازمند تغییراتی است بنیادین ؟

نیروهای مخالف رژیم اسلامی به این سؤال جواب داده و انتخاب خود را کرده‌اند. هدف آنان گذار از این رژیم و دست‌یابی به رژیمی دیگر و برای همفکران من یک جمهوری سکولار دمکرات است. چنین کسانی به این سؤال پاسخ داده‌اند. امکان اصلاحاتی که بنیادهای سیستم را دگرگون نکند و بتواند مشکلات کشور ما را حل کند وجود ندارد. این پاسخ هدف را که گذار از رژیم اسلامی است مشخص میکند ونه چگونگی دستیابی به آن را. هدف از طرح این سؤال توسط نیروهایی که بر آن تأکید دارند، تدوین استراتژی و مرزبندی در این زمینه است و نه تعیین هدف . به همین دلیل این سؤال اساساً مبهم و پاسخ ساده آری یا نه دادن به آن گمراه‌کننده است.

اصلاحات و انقلاب

امکان اصلاحاتی که بنیادهای سیستم را دگرگون نکند و بتواند مشکلات کشور ما را حل کند وجود ندارد. این پاسخ اما هدف را که گذار از رژیم اسلامی است مشخص میکند ونه چگونگی دستیابی به آن را. هدف از طرح این سؤال توسط نیروهایی که بر آن تأکید دارند، تدوین استراتژی و مرزبندی در این زمینه است و نه تعیین هدف. به همین دلیل این سؤال اساساً مبهم و پاسخ ساده آری یا نه دادن به آن گمراه‌کننده است.

موضوع مورد مناقشه و اختلاف در چهل سال اخیر در درون اپوزیسیون خط‌مشی سیاسی  و راه گذار بوده و هست و در رابطه با بحث موجود، جایگاه مبارزه برای اصلاحات و نوع تلقی و مواجهه با آن برای دستیابی به این هدف است.

در سال‌های قبل از انقلاب ایران و در دوران جنگ سرد تقریباً تمامی جابجایی‌های سیاسی منجر به تغییر ساختار از طریق کودتا یا انقلاب صورت گرفته بود. رفرم ها می‌توانست مانع از انجام انقلاب گردد اما هیچ نمونه از تغییر ساختار سیاسی و متکی شدن به رأی مردم یا روی کار آمدن نیروهای ملی و یا ناسیونالیست از طریق رفرم وجود ندارد.

از سال‌های دهه هشتاد و آغاز دوران گلوبالیزاسیون و جهانی شدن و در هم شکستن بلوک شرق و پایان جنگ سرد ده ها نمونه از تحولات سیاسی و جایگزینی رژیم‌های دیکتاتوری به رژیم‌های  دمکراتیک یا نیمه دمکراتیک دیده می‌شود. هیچ نمونه از تحولاتی که از طریق انقلابات کلاسیک سیاسی، سرنگونی رژیم حاکم توسط نیروهایی خارج از حکومت صورت پذیرفته باشد وجود ندارد. رژیم‌های صدام، طالبان و قذافی توسط نیروهای خارجی ساقط شدند و رژیم‌های رومانی ، مصر(دور اول)  و تونس هرچند پایین کشیده و جای خود را به رژیم‌های دیگری دادند ولی در هر سه مورد ارتش نقش اصلی را در تحولات داشت. تنها در کشور افغانستان نجیب الله توسط نیروهای مخالف ساقط شده و مجاهدین و در مرحله بعد طالبان حاکم شدند. در سوریه نیز می‌توانست چنین پروسه‌ای طی شود که با دخالت نیروهای خارجی روندها به گونه دیگری رقم خورد.

اکثریت قریب به‌اتفاق تحولاتی که در چهل سال اخیر به گذار به دمکراسی (یا شبه دمکراسی) منجر شده از راه‌هایی متفاوت از انقلابات کلاسیک بوده است. در تمامی این تحولات ترکیبی از اصلاحات و جهش‌های انقلابی به تغییر ساختار سیاسی، گذر از رژیم‌های دیکتاتوری و دستیابی به رژیم‌های دمکراتیک یا شبه دمکراتیک منجر شده است. در برخی از این کشورها نظیر کره جنوبی، برمه یا ترکیه این تحول در طی یک پروسه چند ده‌ساله و از طریق اصلاحات تدریجی که هر بار عمق بیشتری یافته و درنهایت به تغییر ساختار سیاسی انجامیده صورت پذیرفته و در اکثریت بیش از هشتاد درصدی کشورها تحول در طی یک پروسه سریع با مشارکت بخشی یا جریان غالب نیروی حاکم صورت پذیرفته است. تحولاتی که نمیتوان آن را انقلاب و یا اصلاحات در چارچوب‌های پیشین نامید. تحولاتی که عناصری از انقلاب و اصلاحات را هم‌زمان در درون خود دارد.

در بخشی از کشورها نظیر مجارستان تغییر تماماً از طریق تغییر تعادل نیرو در حکومت پیش رفت. در برخی چون آفریقای جنوبی و لهستان از طریق غلبه نیروهایی که حاضر به مذاکره با اپوزیسیون بودند و در توافقی مابین حکومت و اپوزیسیون. در تمامی تحولات ذکرشده به‌جز چند موردی که در بالا ذکر شد اصلاحات یکی از عناصر مرکزی تحول است. شکل‌گیری نیرویی درون حکومت که در شرایط معینی با تحول همراه شده یا حداقل برای از دست ندادن همه‌چیز حاضر به مذاکره با اپوزیسیون باشد عنصر مرکزی دیگری در تحول بوده است.

ایران

در کشور ما تلاش برای اصلاحات چند ده سال است ادامه دارد. ولی متأسفانه سرسختی نیروی غالب در حکومت تلاش‌ برای باز کردن فضای سیاسی و گسترش نیروهای شرکت کننده در قدرت را با سد مواجه کرده است. حتی در سال‌های اخیر در برخی زمینه‌ها پسگرد داشته‌ایم. دامنه نیروهایی که امکان مشارکت در انتخابات را دارند از بیست‌وپنج سال پیش به‌طور مداوم محدودتر شده، احکام دادگاه‌ها برای منتقدین و فعالان جامعه مدنی در سال‌های اخیر سنگین‌تر شده است. هم‌زمان خواست تغییر در جامعه به‌طور مستمر تقویت ‌شده است و در چند سال اخیر دامنه اعتراضات به اقشاری که همواره مدافع حکومت بودند نیز گسترش یافت. به‌عبارت‌دیگر خواست اصلاحات و تغییر در جامعه تقویت و عملکرد حکومت در جهت عکس بوده و شکاف دولت ملت مدام عمیق‌تر شده است.

ایران تنها کشوری نیست که برای دوره‌ای کوتاه یا دراز مدت با خاموش شدن و یا تضعیف و یا شکست روندهای اصلاحی در حکومت مواجه است. در رژیم گذشته در شرایطی که با رشد جامعه خواست مشارکت در روندهای سیاسی اجتماعی تقویت می‌شد، رژیم در سال‌های دهه پنجاه بالأخص از سال 54 در جهت بسته تر کردن فضای سیاسی مبادرت کرد. در شوروی بعد از شکست و برکناری خروشچف و در کشورهای شرق اروپا بعد از دخالت نظامی و برکناری دوبچک در چکسلواکی برای یک دوره حدود 15 ساله روندهای اصلاحی متوقف شد. این بدان معنا نبود که در شرایط سیاسی و تعادل نیروی دیگری مجدداً این خواسته‌ها سر برنیاورد. رژیم پیشین در سال 56 در برابر فشار آمریکا و در سال 57 خیلی دیرهنگام در برابر جنش توده‌ای سیاست بازکردن فضا و متعاقب آن مذاکره با بخشی از اپوزیسیون را در پیش گرفت و در شوروی با مرگ برژنف و روی کار آمدن آندروپوف تغییر آغاز شد.

اکثریت قریب به‌اتفاق تحولاتی که در چهل سال اخیر به گذار به دمکراسی (یا شبه دمکراسی) منجر شده از راه‌هایی متفاوت از انقلابات کلاسیک بوده است. در تمامی این تحولات ترکیبی از اصلاحات و جهش‌های انقلابی به تغییر ساختار سیاسی، گذر از رژیم‌های دیکتاتوری منجر شده است. در برخی از این کشورها نظیر کره جنوبی، برمه یا ترکیه این تحول در طی یک پروسه چند ده‌ساله و از طریق اصلاحات تدریجی که هر بار عمق بیشتری یافته و درنهایت به تغییر ساختار سیاسی انجامیده صورت پذیرفته و در اکثریت بیش از هشتاد درصدی کشورها تحول در طی یک پروسه سریع با مشارکت بخشی یا جریان غالب نیروی حاکم صورت پذیرفته است. تحولاتی که نمیتوان آن را انقلاب و یا اصلاحات در چارچوب‌های پیشین نامید. تحولاتی که عناصری از انقلاب و اصلاحات را هم‌زمان در درون خود دارد.

زمانی که حکومت ها پایه اجتماعی نیرومندی دارند اگر شانس اصلاحات و باز شدن فضا و مشارکت نیروهای وسیع‌تری در حیات سیاسی جامعه را از دست دهند شانس پیشبرد تحولات در اشکال آرام و مسالمت آمیز تضعیف میشود. انباشته شدن خواسته‌های بی‌جواب مردم در هر فرصتی می‌تواند به برآمدهای گاه خشن بیانجامد. بخشی از نیروهای حکومت بیم آن خواهند داشت که با باز کردن فضا موقعیت خود را از دست دهند. تصوری که با مقاومت بیشتر در برابر چنین روندهایی امکان انفجارهای اجتماعی که خود آن نیروها بیشترین زیان را از آن می‌برند افزایش می‌دهد. چنین شرایطی شانس روندهایی را که در یک پروسه طولانی تدریجی گذار و تحول را عملی سازد بسیار دشوار و یا حتی غیرممکن می‌سازد. بعبارت دیگر شانس موفقیت تحول از طریق اصلاحات تدریجی در شرایط کشور ما بسیار ناچیز است.

تغییر بنیادین و مبارزه مطالباتی

در کشورهایی مثل ایران  خواست قدرتمند تغییر در جامعه  به اشکال مختلف خود را بروز می‌دهد و به‌عنوان نیرویی عمل می کند که سکون و بی‌عملی نیروی حاکم را زیر سؤال می‌برد. فشار افکار عمومی و جنبش‌های مدنی و اعتراضی اهرمی نیرومند در شکل‌دهی نیروهایی در حکومت شده است که عقب‌نشینی در برابر این خواسته‌ها را تنها راه جلوگیری از انفجارهای سیاسی اجتماعی می‌دانند.

ایران از شمار کشورهایی است که دارای اپوزیسیون نیرومندی هم در حاشیه حکومت و هم در داخل و هم خارج کشور است. هرچند نیروهای اپوزیسیون در ایران پراکنده و غیر متشکل‌اند ولی در شرایط مساعد می‌توانند به هم نزدیک شده وبه عنوان یک عامل مؤثر عمل کنند.

اصلاحاتی که در جهت باز شدن فضای سیاسی اجتماعی و مشارکت نیروی وسیع‌تری در حکومت باشد می‌تواند به امکان گسترش فعالیت تشکل‌های مدنی و حضور قانونی یا از طرف حکومت تحمل‌پذیر جریان‌های سیاسی اپوزیسیون گردیده و امکانات گذار غیر خشونت‌آمیز را افزایش دهد. اصلاحاتی که به گسترش نیروهای شرکت‌کننده در حاکمیت منجر می‌شود امکان شکل‌گیری نیرویی در حاکمیت که در شرایط بحرانی حاضر به همراهی یا مذاکره با اپوزیسیون گردد را افزایش می‌دهد. در مبارزه برای اصلاحات و یا به‌ بیان ‌دیگر مطالباتی که کل حاکمیت را زیر سؤال نمی‌برد، امکان حضور گسترده اقشار مختلف اجتماعی با هزینه‌های غیرسنگین وجود دارد. چنین تلاش‌هایی گسترش فعالیت‌های مدنی و تقویت حضور گسترده مردم برای تغییرات بنیانی اجتماعی سیاسی را تقویت می‌کند.

مبارزه برای گذار دو پای موازی هم دارد. یک پای آن شرکت و تقویت مبارزات مطالباتی و موضوعی و تلاش برای موفقیت آنها (انجام اصلاحات) است و پای دیگر آن ترسیم چشم انداز برای اینده کشور و نشان دادن ضرورت تغییرات بنیادین و بسیج نیرو جهت دستیابی به آن یعنی گذار از رژیم کنونی به یک جمهوری واقعی است.

هرچند اندیشمندان تلاش کرده‌اند تا اشکال مختلف گذار در 40 سال اخیر را دسته‌بندی کرده و عوامل و نیروهای گذار را در هر دسته از تحولات و در هر تحول مشخص تعیین نمایند ولی تجربه  نشان داده که چگونگی هیچ‌یک از تحولات نه توسط هیات حاکم و نه توسط نیروهای اپوزیسیون پیش‌بینی‌نشده بودند. تحولات به‌گونه‌ای متفاوت ازآنچه تصور می‌شد به وقوع پیوست چراکه اگر راه تحول و گذار از پیش مشخص و قطعی بود نیروهای حاکم این امکان را می‌یافتند که راهی برای گریز از آن بیابند.

مبارزه برای گذار دو پای موازی هم دارد. یک پای آن شرکت و تقویت مبارزات مطالباتی و موضوعی و تلاش برای موفقیت آنها (انجام اصلاحات) است و پای دیگر آن ترسیم چشم انداز برای آینده کشور و نشان دادن ضرورت تغییرات بنیادین و بسیج نیرو جهت دستیابی به آن یعنی گذار از رژیم کنونی به یک جمهوری واقعی است.

برخلاف ادعای طرفداران رهبران پیروز شده انقلاب‌ها و تحولات بزرگ نه لنین نه کاسترو نه مائو نه ماندلا نه نهرو نه خمینی و نه گورباچف و یلتسین هیچیک چند سال قبل از شروع پروسه گذار آنچه رخ داد را پیش‌بینی نمی‌کردند. هیچکس تصور نمیکرد که روند تغییر در شوری از درون کا گ ب که محل تجمع معتقدترین و سرسخت ترین مدافعان نظم موجود بودند و توسط رییس این سازمان آغاز شود. هیچکس تصور نمیکرد که رژیم پهلوی توسط اپوزیسیونی به رهبری یک روحانی تبعیدی در عراق در عرض یک سال فرو بپاشد.

متأسفانه نیروهای اپوزیسیون ایران در تمام این چهل سال تلاش نموده‌اند تا راه تحول را پیش‌بینی کنند وبر این اساس به مرزبندی باکسانی که راه‌های دیگری را تعقیب می‌کنند برخیزند. پیش‌بینی که تا چند سال پیش در وجه عمده در دوگانه راه اصلاحات تدریجی و یا راه انقلاب سیاسی کلاسیک (سرنگونی حکومت توسط نیروهای خارج از حکومت و تشکیل دولت موقت)  خلاصه می‌شد. طرح سؤال به شکل “آیا رژیم ایران اصلاح‌پذیر است یا خیر” نیز با ساده کردن صورت‌مسئله نوع دیگری از خلاصه کردن شکل تحول دریکی از این دو مدل است که کمتر از ده درصد تحولات چهل‌ساله اخیر را شامل می‌شود.