بحران های بزرگ بین المللی می توانند بر سیستم بین الملل، ساختار، هنجارها و نهادهای آن تاثیر بگذارند. جنگ های جهانی، جنگ سرد، حادثه 11 سپتامبر 2001، بحران مالی 2008 هرکدام تحولاتی را به نسبت های مختلف بر نظم بین الملل، نقش بازیگران بین المللی و مساله امنیت گذاشتند. سوال اینست که چه چیزی در سیاست بین الملل بعد از کرونا ممکن است تغییر کند؟
به نظر میرسد پاندمی کرونا نیز باتوجه به بُعد جهانی اش، تغییراتی را در مفاهیم نظری و ساختاری روابط بین الملل موجب شود. برخی شواهد نشان می دهد که تغییراتی در نقش قدرتهای بزرگ مثل آمریکا و چین در نظم بین الملل و همینطور بازتعریف مفهوم امنیت در نظریه های بین الملل از جمله تحولاتی است که احتمالا در پساکرونا شاهد خواهیم بود.
در این یادداشت به این سوال می پردازم که کرونا چطور می تواند مفهوم امنیت در روابط بین الملل را دچار بازنگری کند.
بازنگری در نظریه امنیت
نظریه کلاسیک از امنیت بر رئالیسم یا واقع گرایی استوار بود، این نظریه بر امنیت صرفا «نظامی» تاکید داشت و مرجع تامین این نوع امنیت «دولت ها» بودند. امنیت در نگاه واقع گرایانه، امنیت «عینی و ملموس» بود و در نبود جنگ و تهدید تعریف میشد. برای تامین چنین امنیتی، دولتها با افزایش قابلیت های نظامی، در یک رقابت تسلیحاتی به دنبال بازدارندگی، حفظ تمامیت سرزمینی و منافع ملی خود هستند. از دوران وستفالی تا جنگ سرد، روابط بین الملل در واقع مطالعات جنگ و صلح بود.
نظریه های انتقادی روابط بین الملل تلاش کردند در مقابل نظریه واقع گرایی، تعریف موسع تری از امنیت ارائه کنند و دامنهی آن را از بعُد سخت افزاری به ابعاد چندگانه نرم افزاری وسعت دهند. پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، عملا فرصت غلبه ی تعریف «موسع» از امنیت شد. باری بوزان؛ یکی از نظریه پردازان پیشتاز در این تحول مفهومی است.
بوزان ابعاد پنجگانه از امنیت مطرح کرد و امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، امنیت سیاسی، امنیت محیط زیستی را علاوه بر امنیت نظامی تعریف کرد. به باور بوزان مکتب رئالیسم نمی توانست پاسخگوی واقعیت های بین المللی باشد. دیگر دولت ها تنها مرجع تامین امنیت نبودند و نقش بازیگران غیردولتی، فراملی و افراد در تامین امنیت مهم بود.
از نظر مکتب کپنهاگ و بوزان، در شرایط جدید امنیت مفهوم سنتی خود را از دست داده و برخلاف زمانی که در چهارچوب وستفالیا، به ابعاد نظامی امنیت نگریسته می شد در دوران پساجنگ سرد دچار دگردیسی شد. بعد از 11 سپتامبر 2001 ، این دیدگاه طرفداران و موافقان بیشتری یافت. ضمن اینکه در ساختار بین الملل هم ناتو نقش و دامنه ی حضور خود را بازتعریف کرد.
با این مقدمه وارد مبحث اصلی یعنی تاثیر کرونا بر مفهوم امنیت می شویم. به باور نگارنده، امنیت مجددا دچار بازتعریف خواهد شد.
در مکتب کپنهاگ، وابستگی متقابل کشورها ضامن امنیت آنها بود، اما در جریان شیوع کرونا رهیافت یکجانبهگرایی به امنیت بیشتر منجر شد. به گونه ای که هرچقدر کشورها در تولید کالاهای اساسی، دارویی و اقلام بهداشتی خودکفاتر باشند در مهار بیماری و تبعات آن موفقتر عمل میکنند. بنابراین در پساکرونا کشورها احتمالا به سمت بهرهبرداری از منابع طبیعی سرزمینی با هدف خودکفایی در کالاهای اساسی پیش میروند.
در جریان همه گیری کرونا، ارتباط و وابستگی، تهدید تعریف شد. «قدرت» کشورها دیگر در بعُد نظامی کمکی به مقابله با تهدید کرونا نکرد. کشورها فهمیدند چقدر نسبت به بیماریهای همهگیر ضعیف و شکننده هستند. بنابراین به سمت تقویت توان بیولوژیک و بنیه مقابله با اینگونه اپیدمی ها پیش میروند.
این ویروس در حوزه آفند و پدافند توامان تاثیرگذار بود چرا که کشورها فهمیدند در حوزه جنگ بیولوژیک، حمله اول آخرین حمله نیست. رهیافت بهرهبرداری از سلاحهای بیولوژیک به طور جدی بازنگری خواهد شد. چراکه هیچ کشوری، نمی تواند خود را مصون از آن نگه دارد.
در پساکرونا، علاوه بر ابعاد امنیتی 5گانه باری بوزان؛ باید بعُد امنیت «زیستی» را به ابعاد امنیت افزود. بااینحال کرونا نشان داد که بار دیگر مرجع تامین امنیت «دولتها» هستند.
بدون تردید ویروس کرونا تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی است و قاعدتا باید کشورها برای مقابله موثر با این پاندمی، همکاری جهانی را در اولویت قرار دهند و در یک رهیافت مشترک، به مبادله اطلاعات و تلاش ها برای تولید واکسن ادامه دهند. اما در عمل بعید است که چنین وحدت رویهای را شاهد باشیم.
از همین حالا ایالات متحده آمریکا، علیه چین طرح دعوی کرده و این کشور را به نقش داشتن در تولید و همه گیری ویروس کرونا متهم می کند. اتهامی که اگر اثبات شود می تواند اجماعی سخت علیه چین را سامان دهد. فارغ از اینکه پنهان کاری چین و عدم ارائه آمار و اطلاعات صحیح باعث ساده نگری کشورها به مقابله با بیماری شد، متهم کردن چین البته فوایدی برای استراتژی دشمن سازی ایالات متحده دارد.
هدف از امنیت هم دچار تغییر خواهد شد. وقتی هدف از امنیت، سلامت شهروندان باشد این اختیار به دولتهای ملی داده می شود که با سلب و محدود کردن آزادی های اساسی مردم، سلامت عمومی را حفظ کنند. دولتهای ملی حتی ممکن است برای اجرای دستورالعملها و پروتکل های بهداشتی دست به اعمال خشونت بزنند، گفته می شود بسیاری از شهروندان چین در ووهان در خانه هایشان زندانی بودند و برخی از گرسنگی مردند. یا اخیرا ترکیه اعلام حکومت نظامی کرد یا روسیه مجازات 5 تا 10 سال حبس برای کسانی که قانون قرنطینه را بشکنند وضع کرد.
دولتهای ملی با انحصار قدرت نظامی و سیاسی و رسانه ای، توان مضاعفی برای تحدید حقوق و آزادیهای شهروندان خواهند کرد بدون اینکه اعتراض جدی علیه این تضییع حقوق صورت گیرد. این احتمال می رود در صورت طولانی شدن اپیدمی کرونا و تاخیر در کشف و تولید واکسن، شکل جدیدی از حکومتداری در جوامع مرسوم شود که در آن دولت مثال «برادر بزرگتر»، حق کنترل، نظارت بر رفتار شهروندان و مجازات آنچه رفتار غیربهداشتی تعریف میکند را خواهد داشت. بدون اینکه عملکرد دولتهای ملی، از سوی مجامع بین المللی و حقوق بشری مورد اعتراض یا انتقاد قرار گیرد.
در نظم پساکرونا، احتمالا نقش سیاسی سازمان ملل، ناتو، اتحادیه اروپا و سازمانهای بین المللی و منطقه ای در مداخله در حاکمیت دولت های ملی کمرنگ خواهد شد و توان تاثیرگذاری مجامع بین المللی بر دولت های ملی کاهش جدی خواهد یافت.
پس از جنگ سرد؛ ترویج ارزش های لیبرال دموکراسی یک هنجار بین المللی تعریف شد، لیبرال دموکراسی پیش شرط صلح و ثبات معرفی شد و دفاع از آزادی های اساسی و امنیت شهروندان و مقابله با خشونت دولتهای ملی علیه شهروندان شان تحت عنوان مسئولیت حمایت در راستای وظایف ناتو و دولتهای غربی قرار گرفت.
در واقع به دنبال بازتعریف مفهوم امنیت، ناتو توانست اصل مداخله در حاکمیت دولت های ملی و نادیده گرفتن چهارچوب وستفالیایی دولت ها را نهادینه کند. به این معنا که عدم توانایی دولت های ملی در تامین امنیت شهروندان و عدم مشروعیت سیاسی رژیم های غیرمردم سالار بستر لازم مداخله ای ناتو در آن کشورها بود. بحران بالکان در دهه 90 و حمله به لیبی در 2011 و حمله به سوریه در 2012 از جمله مداخلات ناتو و کشورهای غربی بود.
به نظر میرسد در نظم بین الملل پساکرونا، با قدرتگیری حاکمیت ملی، حوزه مداخله ی ناتو دچار چالش خواهد شد.
البته پیش از پاندمی کرونا، برخی عوامل در ضعیف شدن ناتو موثر بود از جمله سیاست های دونالد ترامپ در کاهش بودجه ی نظامی ناتو، سیاست عدم مداخله که بعد از تشدید بحران سوریه، اتخاذ کرد و عملا از تاثیرگذاری ناتو کاست. ولی ویروس کرونا، این ائتلاف نظامی را دچار ازهم پاشیدگی خواهد کرد مگر آنکه آمریکا در اجرای استراتژی دشمن سازی خود موفق شود و «چین» را به عنوان متهم اصلی نشانه رود.
اگرچه ترامپ، چین را متهم به پنهان کاری کرده اما باتوجه به اینکه چین در صف اول مبارزه با این ویروس قرار داشته، احتمالا نمی تواند کمکی به تئوری دشمن سازی آمریکا کند. آمریکا نمی تواند به ویروس شلیک کند، نمی تواند علیه ویروس جبهه سازی کند باوجود اینکه این بیماری امنیت داخلی اش را به شدت مورد حمله قرار داده است.
سربازان خبره نظامی، تکاوران نیروی دریایی و تجهیزات نظامی و تکنولوژی های جاسوسی هیچکدام کمکی به مقابله با ویروس نمیکند و خط اول این مبارزه اتفاقا بر عهده ی پزشکان، پرستاران، اپدیمولوژیست هاست.
در نظم پساکرونا، مفاهیمی مثل امنیت جمعی، حفظ صلح بین المللی، وابستگی متقابل اقتصادی، تقویت هویت اروپایی که از ارزش های هنجاری ناتو معرفی می شود، دچار بازتعریف خواهد شد.
رشد اقتصادی کشورها به دلیل جابه جایی سرمایه و نیروی متخصص، کُند می شود. مبارزه با کرونا و مقابله با تبعات اقتصادی آن، بخشی از بودجه ی عمران و توسعه کشورها را جذب خواهد کرد و صندوق ذخایر ملی و سرمایه های داخلی کشورها صرف جبران خسارات کرونا خواهد شد.
در نظم پساجنگ سرد هدف از امنیت اقتصادی، حفظ و تقویت بازار آزاد است درحالیکه شیوع کرونا تعطیلی اقتصاد جهانی را رقم زد و دولتها به طور دستوری چرخه اقتصاد را متوقف کردند. عملا بازار آزاد فدای حفظ سلامت و جان شهروندان شد. امنیت اقتصادی پساکرونا در گرو کمک های دولت به مشاغل و صنعت خواهد بود و دخالت دولت در بازار اعتراضی در پی نخواهد داشت.
در اتحادیه اروپا، شاهد عمیق تر شدن اختلافات میان شمال و جنوب خواهیم بود، اگر آلمان و هلند همچنان از کمک مالی و اعطای وام به کشورهای اسپانیا و ایتالیا سرباز بزنند. در این صورت احتمالا شاهد خروج کشورهای جنوب اروپا و فروپاشی اتحادیه اروپا در پساکرونا خواهیم بود.
گمانه زنی ها درباره تاثبرات کرونا بر نظم بین الملل البته همگی حاکی از عدم قطعیت است چراکه هنوز معلوم نیست مدت و شدت همهگیری کرونا چه سرانجامی خواهد داشت. اپریال کالج لندن در تحقیقی گفته است، کرونا بیش از 40 میلیون نفر را در سال جاری میلادی خواهد کشت و بخش عمده این تلفات در کشورهای فقیر رخ می دهد. کمبود امکانات بهداشتی، درمانی در کشورهای آفریقایی و آسیایی از یکسو و سوتغذیه و گرسنگی از سوی دیگر جان میلیون ها نفر در آفریقا و جنوب آسیا را تهدید میکند.
اکنون حدود 800 میلیون نفردر جهان به سوتغذیه مزمن دچارند و بیش از 100 میلیون نفر هستند که نیازمند بسته کمک های غذایی برای ادامه حیات هستند. درحالیکه کرونا این وضعیت را تشدید کرده است.
خلاصه آنکه؛
بعد از یازده سپتامبر آمریکایی ها فهمیدند که آرامش و امنیت شان چقدر میتواند آسیب پذیر باشد و دشمن چقدر ممکن است نزدیک باشد درحالیکه فکر می کردند در کیلومترها و اقیانوس ها دور از آنهاست.
بحران مالی سال 2008 به اروپا نشان داد که آرامش و امنیت اقتصادی شان چقدر میتواند شکننده باشد و و اکنون کرونا همین نامنی را در گستره جهانی به زندگی ما آورده است.
در پساکرونا با اصطلاحاتی همچون آســتانه فقر و آستانه بقا مواجه خواهیم بود که شــرایط به مراتب دشــوارتری را رقم خواهد زد. از این جهت است که گفته می شود از هم اکنون باید نوعی آگاهی برتر اتفاق بیفتد. در مورد این مساله و آینده به جای خوش بینی یا بدبینی بهتر است واقع بین باشیم. بدون تردید کشورها پس از تجربه کرونا، توجه بیشتری به نظام سلامت می دهند اما حس ناامنی از تهدید بیولوژیک خاطره جمعی بشر را رها نخواهد کرد.