مردم در سنگلاخ سال جاری

ملیحه محمدیعرف این نیست که به دشوار ترین پرسشها پرداخته شود؛ بویژه در عرصه ی سیاست! و چگونگی  کنشها یا به عبارتی واکنشهای مردم ایران در سالِ پیش رو با دشواری هایی که آنان را از بیرون و درون تهدید می کند، پرسش سخت دشواری است. اما پرسش را فقط درخود و برای خود می توان سرپوش نهاد. وقتی پرسش وجود دارد گریز و امتناع از اندیشیدن و در نهایت پاسخ به آن، فقط ابهام را بزرگتر و ترسناک تر می کند.

اگر این ریسک را نپذیریم و آماده نباشیم که پاسخ ما به پرسش های دشوار نادانسته های ما را که همیشه در صدد پنهانش هستیم برجسته تر کند؛ ناچار می شویم یا پیشگو وار سخنی بگوییم که دیگران در انتظار شنیدن آن هستند یا باید حساب بی انتهایی از احتمالات را بگشاییم تا هر آنچه اتفاق افتاد یا نیفتاد، گوشه ای ازتحلیل ما را در بر بگیرد. از همین رو است که اگر به آنچه از گفتار و نوشتار که در پیرامون مان جاری است توجه کنیم، همه مشغول تأکید بر مشکلات موجود هستیم و افزوده ی ما بر این روایت، تنها تلاشی است برای بزرگتر نمایاندن آن، برخی به امید اینکه مردمی که روی زمین واقعیت با این مشکلات زندگی می کنند، در اثر واگویه مشکلات شان از جانب ما برخیزند و کاری بکنند کارستان! برخی برای اینکه به آنان بگوییم همه چیز همین است و تغییر نخواهد کرد.

سعی کردن برای فرا رفتن از این دوگانه، تلاشی است که ناچار به انجام آن هستیم. در گوش سپردن به این توصیه، من اگر بخواهم تلاش کنم، بپردازم اول به شرایطی که محتمل است زندگی روزمره مردم ایران را در خود بگیرد. برای این بررسی ببینیم که سال جاری که هنوز به درجاتی نو است چگونه آغاز شد.

سال جاری و مشکلات کهنه و نو

سال نود و هشت، حتی اگر با سیل بی سابقه و ویرانگر آغاز نشده بود، وارث رودخانه عظیم مشکلات مزمنی بود و هست که حداقل دو نسل از ایرانیان با آن دست و پنجه نرم می کنند. مشکلات کهنه ای که سترون و سخت شده اند بر شرایطی افزوده می شوند که کیفیت تازه ای را در صحنه سیاسی ایران رقم زده است.

وارونگی اقتصادی که طی هشت سال همه واقعیات و ملزومات اقتصادی کشور را آرام آرام تخریب کرده بود، همینکه آمد با قرارداد برجام، رنگ بهبودی بگیرد، در نتیجه ی اقدام یکجانبه و خارج از عرف صاحبان جدید کاخ سفید، اقتصاد کشور را با سرعتی شدیدتر از گذشته در سراشیب قرار داد و همراه خود امیدهای تازه برخاسته را نیز با خود برد.

این رویداد که بر مشکلات افزود و دشواری های تازه پیش آورد، امروز بی نیاز از تکرار است و اشاره به آن از بابت تأثیر بر روابط و مناسبات اجتماعی است و بیم و نگرانی هایی که می تواند بر رفتار اجتماعی و سیاسی جامعه در فراز و فرودهای مشخص بگذارد.

شرایط تازه  چه تغییری در دیدگاهها داد

در همه سالهای گذشته در برخورد با مشکلات مبتلابه کشور، در زمینه مشکلات داخلی و خارجی، مهمترین رویکرد و مسئله مرکزی، از جانب ناظران از بیرون و درون، درنگ بر ناکارامدی ها و ناتوانی « دولت» ها و به طریق اولی « حکومت» ایران بود و البته به درستی.

اما امروز به موازات آشکارتر شدن ِ سلوک غیرعقلائی دولت حاکم بر کاخ سفید با تقریبا همه جهان از یک سو، و تلاشهای دولت ایران برای تنش زدایی، با قدم گذاشتن در مسیر منجر به برجام از سوی دیگر، این نگاه رنگ باخته و تأکید و تذکر مدامی که تقریبا همیشه متوجه حکومت ایران بود به سوی قدرت جهانی آمریکا متمایل شده و روشن است که این تغییر به معنای پاک شدن حساب حکومت ایران در عرصه ی ناکارامدی ها و رفتارهایی که نقض حقوق انسانی مردم این است نیست. درست است که سیاست آقای ترامپ خیلی از رویکردهای سلفش جرج بوش پسر متفاوت نیست، اما مجموعه ی جهان و بشریت قرن بیست و یکم آنچنان هزینه سنگینی برای اثبات غلط درآمدن آن سیاست ها پرداخته است، که متحدان قدیمی و دائمی کاخ سفید و نظاره گران خاموش آن را به رفتاری شبیه مقاومت! حداقل مقاومت منفی برانگیخته است.

امروز به موازات آشکارتر شدن ِ سلوک غیرعقلائی دولت حاکم بر کاخ سفید با تقریبا همه جهان از یک سو، و تلاشهای دولت ایران برای تنش زدایی، با قدم گذاشتن در مسیر منجر به برجام از سوی دیگر، این نگاه رنگ باخته و تأکید و تذکر مدامی که تقریبا همیشه متوجه حکومت ایران بود به سوی قدرت جهانی آمریکا متمایل شده و روشن است که این تغییر به معنای پاک شدن حساب حکومت ایران در عرصه ی ناکارآمدی ها و رفتارهایی که نقض حقوق انسانی مردم این است نیست.

بیانات مختلف و گاه متضاد ارباب قدرت در آمریکا ـ که گروهی دوست دارند بگویند که فقط در ایران اتفاق می افتد ـ از مواضع متفاوت شخص ترامپ تا وزرا و معاونینش که روزی یکدیگر را تأیید و روز دیگر تکذیب می کنند، برای متحدین تاریخی آمریکا جایی برای همراهی منطقی با او علیه ایران باقی نمی گذارد. متحدان دیروز آمریکا در حمله به عراق و افغانستان و لیبی و بالکان، می بینند که این بی قانونی و غیرقابل پیش بینی بودن سیاست های کاخ سفید، نقش هر تدبیر ممکنی را از سوی حکومت از قبل کمرنگ و گاه بی اثر می کند.

این یعنی در امروز و فردای نزدیک هیچ حکومتی در ایران اگر چون سعودی ها و برخی امیرنشین های منطقه آمادگی رقصیدن به سازهایی که ترامپ می زند را نداشته باشد، نمی تواند خود را با خواسته های او تنطیم کرده و سیاست ورزی فعال کند و این یعنی بن بست در مناسبات ژئوپولتیکی یکی از مهمترین مناطق جهان!

اما آنچه من می خواهم بر آن تأکید کنم این است که: عنصر جدیدی از واقعیت در دیدگاه کلی نسبت به حکومت ایران در سطح جهان بوجود آمده است و دریافت تازه ای را برای  موضعگیری در بحران میان ایران و آمریکا طرح می کند. مضمون این دریافت تازه جز این نیست که در مقابل سیاستهای ملون و غیرقابل پیش بینی کاخ سفید در برابر ایران و ایضا جهان، از تأثیر عملکرد های درست یا نادرست ایران در این عرصه هر روز بیشتر کاسته می شود.

این در حالی است که صرفِ وجود رابطه ی مشکل دار با آمریکا، با توجه به قدرت همه جانبه ی او در جهان، یعنی افزایش همه جانبه ی دشواری ها و عقیم ماندن بسیاری تلاشها در جهت هر گونه رشد و توسعه ملی. یعنی افزایش طاقت فرسای ناهنجاری ها و مشکلات معیشتی مردم ایران یعنی احتمال پیدایش معادلات غیر قابل پیش بینی در اوضاع اقتصادی، نظامی و سیاسی بخش بزرگی از مبادلات جهانی.

سیاست نهایی کاخ سفید درمقابل ایران چیست؟

من معتقد به دیدگاهی هستم که می گوید جنگ میان آمریکا و ایران، به معنایی که آمریکا در عراق و سوریه و افغانستان به راه انداخت منتفی است و راه جنگ به نوعی که پمپئو تهدید می کند و ایران پاسخ می دهد، گشوده نخواهد شد. دلایلش را از بزرگی مساحت و کثرت جمعیت ایران تا موقعیت و نفوذش در منطقه تا شکست هایی که آمریکا در همه جنگهای اخیرش خورده است، به تکرار گفته اند.

پس می ماند دو راه آزموده دیگر.

یکم، حملات موضعی و محدود به ایران

حملات محدود به تأسیسات زیربنایی ایران با توجه به کثرت و پراکندگی آنها در تمام کشور، نمی تواند عملیاتی مرتب و منظم در یک جدول زمانی معین باشد. بلکه آمریکایی ها باید خودشان را آماده کنند تا درضمن چنین عملیاتی ریسک حملات موشکی ایران را به پایگاههای اقتصادی و ژئوپلتیکی خود بپذیرند، با پایانی نامعلوم و تأثیراتی در زمان و مکان نامحدود و ایضاً در منطقه ای چنین پرآشوب.

با چنین تصویر و تصوری که من دارم روی آوردن آمریکا را به چنین عملیاتی نیز با وجود همه ی ماجراجویی و فرافکنی که ترامپ در دور زدن مسائل اصلی از خود نشان داده است، بعید می دانم.

دوم، ادامه تحریم های اقتصادی ایران و تلاش بیشتر برای سخت تر کردن آنها به امید اینکه مردم ایران مرگ و زندگی را در کنار هم قرار داده و برای سقوط حکومت به میدان بیایند تا او قبل از مردم ایران فرصت بازیافته ای برای برگماشتن حکومت دلخواه خود بیابد. به چنین رویایی دل بستن یعنی فراموش کردن کاری که آمریکا شصت سال تمام با کوبا کرد و طی آن نه مردم به خیابانها نریختند، حکومت کوبا نه سقوط کرد و نه رفتارش تغییری کرد.

اما همه ی مستبدین کوچک و بزرگ چه جمهوی اسلامی، چه آمریکای برتری طلب، استعداد فراموش کردن پیروزی های مخالفان و شکسته های خود را دارند. آمریکا نیز می تواند تجربه ی شصت ساله ی کوبا را، همچنان که تجربه بیست ساله ی ونزوئلا را و حتی گرداب ویتنام را فراموش کند و برای مدتها هم خود را مصروف این ویرانگری کند.

کار سومی که او می تواند و احتمال بروزش از همه بیشتر است اینکه در حین اصرار بر تحریمها راههای رسیدن به وفاق با ایرانی ها را نیز بیازماید و رگ خواب حکومت ایران را که همچون هر حکومت دیگری بقای خود را سرلوحه ی تلاش هایش قرار می دهد، بیابد.

حکومت ایران در این میان به کدام سو می رود؟

اگر جنگ منتفی است پس می ماند دو راه آزموده دیگر: یکم، حملات موضعی و محدود به ایران(حملات محدود به تأسیسات زیربنایی ایران با توجه به کثرت و پراکندگی آنها در تمام کشور، نمی تواند عملیاتی مرتب و منظم در یک جدول زمانی معین باشد. بلکه آمریکایی ها باید خودشان را آماده کنند تا درضمن چنین عملیاتی ریسک حملات موشکی ایران را به پایگاههای اقتصادی و ژئوپلتیکی خود بپذیرند، با پایانی نامعلوم و تأثیراتی در زمان و مکان نامحدود و ایضاً در منطقه ای چنین پرآشوب. با چنین تصویر و تصوری که من دارم روی آوردن آمریکا را به چنین عملیاتی نیز با وجود همه ی ماجراجویی و فرافکنی که ترامپ در دور زدن مسائل اصلی از خود نشان داده است، بعید می دانم). دوم، ادامه تحریم های اقتصادی ایران و تلاش بیشتر برای سخت تر کردن آنها به امید اینکه مردم ایران مرگ و زندگی را در کنار هم قرار داده و برای سقوط حکومت به میدان بیایند.

در مقابل آمریکا که سیاست قابل اعتمادی از خود بروز نمی دهد، حکومت ایران آنچه در زمین واقعیت در برابر خود دارد، دستوری از بالا و بدون هیچ تضمین برای مذاکره است؛ در باره امری که بیش از ده سال برای رسیدن به آن افت و خیز داشته و با عبور از بسیاری خط قرمزهای خود آن را به عنوان دستاوردی پذیرفته است. ناگفته پیداست که شرایط برابری برای قرار گرفتن در یک سوی این مذاکره برای ایران ترسیم نشده است.  حتی اگر از پیش شرطهای قلدرمنشانه جناب آقای پمپئو بگذریم، چنین پذیرشی تسلیمی است از نوعی که صدام پذیرفت و پس از آن کشورش ویران شد، یا قبولی که قذافی کرد و از آن مملکت یکپارچه ی رو به توسعه، این مظلمه باقی مانده است. این است که جمهوری اسلامی خود را در بن بست می بیند و متأسفانه به نظر می رسد که راهکاری برای خروج نمی بیند.

این بن بست در صحبتهای آقای خامنه ای و رهبران این آشکار است و شعار ِ « نه جنگ و نه مذاکره » اقای خامنه ای بروز ناگزیر می یابد. تأکید پیوسته و مکرر رهبران جمهوری اسلامی بر مخالفت با جنگ مثبت است اما ماندن در بن بست پذیرش آینده نامعلوم و پذیرش نقش قربانی است.

بن بست چه ناشی از پیمودن راهی غلط باشد، چه از بد حادثه، وضعیت پایداری نیست. باید به بازگشت اندیشید و انتخاب راهی دیگر؛ یا ایستاد و به برداشتن آنچه که بن بست و مانع را ساخته است، همت گماشت. همت گماشتن اینجا یعنی از درایت مصدقی که هم غرور ملی را حفظ کرد و هم ابرقدرتها را به پذیرش بخشی از حقوق مردم ناگزیر کرد.

اما متأسفانه جمهوری اسلامی در کلیت خود می تواند به شکل واکنشی در مقابل هر اقدام آمریکا سیاست غیر قابل پیش بینی داشته باشد.

این سیاست های واکنشی را در بالا در بررسی رویکردهای احتمالی آمریکا شمردم.

در صورت حملات موضعی آمریکا به زیر ساختهای ایران دست زدن به حملات موشکی و ترغیب دوستان خود به آسیب زدن به منافع آمریکا که می تواند ثبات و امنیت را از خاطره مردم ایران نیز بزداید.

در صورت ادامه و تشدید محاصره اقتصادی هر روز کمربندها را بر تن مردم ایران تنگ تر کردن و با فروش سرمایه های مادی نسل های آینده ایران به ثمن بخس و گسترش سلطه امنیتی بر کشور، تا زمانی نامعلوم به بقای خود در عین تخریب کشور ادامه دادن.

باید امیدوار بود که آمریکا به این جمعبندی برسد که مذاکره را نه همچون پیمان تسلیم و نه چون یک دستور از بالا بلکه همچون پیشنهاد متمدنانه ای برای رفع اختلاف در برابر ایران قرار بدهد، تا بلکه حکومت جمهوری اسلامی قادر بشود براعوجاجات ذاتی و تاریخی خود غلبه کرده و وارد گفتگوی معقولی شود که از طریق آن مسیر زندگی عادی تری در مقابل مردم ایران گشوده و گشایشی در انبوه معظلات منطقه حاصل بشود. زیرا در هر انتخاب دیگری، سود مشخصی برای دولت و جامعه آمریکا همچنان که حکومت و مردم ایران نهفته نیست.

چگونگی رویکرد مردم وجامعه مدنی

چه آمریکا به این نتیجه ی خطیر برسد که زمینه یک رودرویی نظامی را با ایران بگشاید، چه تصمیم بدخیمی چون حملات موضعی به ایران را اتخاذ کند، چه بر شدت فشارها بیافزاید و یا حتی اگر سیاست افزایش فشارها را با هدف رسیدن به مذاکره پیش بگیرد، کاملا آشکار است که مردم ایران دوران سخت و سنگینی را تجربه خواهند کرد.

سختی هایی که تجربه می شوند و نارضایتی هایی که شدت می گیرند نمی توانند پنهان بمانند. این نارضایتی ها در اشکال گوناگون بروز می یابند. اشکالی از مبارزه منفی همچون بی اعتنایی به رسانه ها، انتشارات و تبلیغات و نرم های مورد قبول حکومت، بدگویی و نقدهای تند نسبت به حکومتیان در کوچه و خیابان تا اشکال فعالی همچون تجمعات و تظاهرات خیابانی.

وقتی در کشوری آنچنان اختناق عمیقی وجود دارد که هیچ اعتراض بیرونی از نقد و انتقاد در کوچه و خیابان و رسانه تا تظاهرات علنی معمول و قابل بروز نیست، وقوع اولین اعتراضات علنی یعنی آغاز فروپاشی انقلابی حکومت و از نظر من فروپاشی حکومتها بویژه در شرایط افزونی مشکلات داخلی و خارجی، یعنی بردن کشور به سوی آینده نامعلوم.

اشکال نرم یا شیوه های مقاومت منفی سالهاست که در جامعه ایران روند فزاینده و آشکاری یافته است. این را هر مسافری که تازه از ایران بازگشته نقل می کند. شیوه دیگر ابراز نارضایتی مردم یعنی اعتراضات و تجعمات خیابانی، در ایران غالب نیست اما آنهم ظهور کرده و بوجود آمده است و نکته های زیادی همراه خود دارد که همچون تغییر تصویر ایران در جهان، نباید از چشم اپوزیسیون ایرانی و از متن تحلیل های دور بماند.

آن چیست؟ آن نکته و در واقع رمز و رازی که در میانش هست این است که اکنون و پس از حرکت تاریخی جنبش سبز جامعه و حکومت ایران دارد به تجمعات اعتراضی و اعتراضات علنی عادت می کند!

این خبر خوبی است یا بد؟ از زاویه ی اهداف و استراتژی های مختلفی که برای آینده ایران وجود دارد می توان به این پرسش پاسخ داد. برای من حضور عادی و قابل پذیرش چنین واکنش های اجتماعی نشانه ی میزان پایداری جامعه و حکومت و استعداد یافتن راه میانه به سوی تغییر است.

در توضیح نظر خودم نگاه می کنم به نقش تظاهرات و اعتراضات خیابانی در جریان انقلاب ایران ، در رویدادهای منطقه ی ما که از مناسبات سیاسی و اجتماعی نزدیکتری به یکدیگر برخوردار هستند و از سویی دیگر به حکومتهای پایدار در دیگر نقاط جهان بویژه جهان صنعتی.

آنچه برایم قابل توجه هست، این نکته ست که وقتی در کشوری آنچنان اختناق عمیقی وجود دارد که هیچ اعتراض بیرونی از نقد و انتقاد در کوچه و خیابان و رسانه تا تظاهرات علنی معمول و قابل بروز نیست، وقوع اولین اعتراضات علنی یعنی آغاز فروپاشی انقلابی حکومت و از نظر من فروپاشی حکومتها بویژه در شرایط افزونی مشکلات داخلی و خارجی، یعنی بردن کشور به سوی آینده نامعلوم.

از سوی دیگر دیده ایم که جوامعی هستند که اعتراضات و تظاهرات خیابانی شیوه ای معمول و رایج برای اعتراض هستند و حکومتها در این کشورها در حین حفظ خود ناگزیر به داد و ستدِ گیرم آهسته، اما پیوسته در مقابل جامعه ناچار می شوند.

در این کشورها حکومت و مردم با مشق داد و ستد و سازش با یکدیگر هم جامعه را از عوارض ویرانگر انقلابات سیاسی و اجتماعی حفظ کرده اند و هم عامل گسست و انفصال تجربیات نسل ها و مانع انتقال ارثیه و دارایی های مادی به نسل های آینده نشده اند.

آیا جامعه و حکومت ایران از این راه با هم و مشکلات موجود مواجه خواهند شد؟ یا حکومت ایران در مقابل اولین اعتراضات در بحبوحه ی مشکلات خارجی شمشیر از نیام برخواهد کشید؟

آنچه من در ایران می بینم و به آن امید دارم این است که تغییر رفتاری که ما از جانب حکومت در دوساله ی اخیردیده ایم، ادامه بیابد و نهادینه شود. چرا که برخاست تظاهرات و اعتراضات از گوشه و کنار کشور در مواجهه با کاستی و سختی ها حتمی است.

آنچه برای من مسلم است این است که سال جاری، سال شورش و قیام نیست اما ایام اعتراضات موضعی و موردی کوچک و بزرگ آری.

و امر دیگری که تا حدودی مشخص است این است که مردم ایران در پایان این سال در کثرت وسعتی که پیش از این بوده است در انتخابات مجلس شرکت نخواهند کرد، اما در هیبتی هم که اپوزیسیون انتظار دارد، صندوقها را خالی نخواهند گذاشت. باز هم مثل همیشه ماهها و روزهای آخر تعیین کننده تصمیم مردم برای شرکت یا عدم شرکت چشمگیر یا کمرنگ خواهد بود.