مطالعه ونزوئلا و دولت چپ گرا و پوپولیستی این کشور در زمان چاوز و مادرو و در حال حاضر که این کشور با بحرانهای بزرگ، سیاست ناموفق و یک دولت کاملا شکست خورده (Failed State) روبروست، برای فعالان سیاسی در عرصه سیاست کشورما ایران به دو دلیل بسیار حیاتی است. اول اینکه دولتی که بعد از تقلب انتخاباتی سال 1388 در کشور ما با حمایت مطلق نظام شکل گرفت، یعنی دولت احمدی نژاد، سخت تحت تاثیر سیاستهای دولت ونزوئلا قرار گرفته بود و بهمین دلیل هم روابط بسیار نزدیکی بین دولت چاوز و احمدی نژاد برقرار شده بود. بسیاری از سیاستهای دوران احمدی نژاد مثل توزیع یارانه و ریخت و پاشهای بی حساب متاثر از این دولت بود.
دوم این که در طیف محافظه کاران راست افراطی کشوربه دولت ونزوئلا از دریچه مقابله با آمریکا نگاه می شود. بدون آن که به طبیعت این دولت و دلائل شکست ایدئولوژی چاوزمو و بحرانهایی که این ایدئولوژِی به خاطر سیاستهای اعمال شده چپ پوپولیستی چاوز و مادرو در این کشور ایجاد گردیده است توجه کافی شود. طیف محافظه کار راستگرای کشور ما بجای آنکه دخالت آمریکا و هر کشور دیگری را در ونزوئلا بعنوان یک معلول ارزیابی کند، آن را در مسند علت می نشاند تا آمریکا و غرب ستیزی که نظام سیاسی کشور آن را بعنوان یک ایدئولوژِی هویت بخش انتخاب نموده است توجیه گردد.
در کشورهای دموکراتیک اروپائی و در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مثل برزیل دولت مادرو بعد از انتخابات سال 2018 بعنوان یک دولت غیر قانونی و غیر مشروع تلقی شده است . برای همین اتحادیه اروپا (European Union) و مجمع دولتهای آمریکا (The Organization of American States) که بیش از 15 کشور آمریکای لاتین را در بر می گیرد مخالفین و رهبری جوان گوایدو (Guan Guaido) را بعنوان رهبر مشروع این کشور برای دوران گذار برسمیت شناخته اند. در آمریکا حتی چپ سیاسی در حزب دموکرات مانند سندرز هم اندک مشروعیتی برای مادرو قائل نیست و این درست در حالی است که دولت ترامپ و سیاست خارجی او با انتقادهای شدید از طرف این قشر جامعه آمریکا روبرو شده است.
در غرب و آمریکای لاتین هیچ دولتی فکر نمیکند که دعوا بین ترامپ و مادرو است. همه بر این باورند که بحران ونزوئلا معلول ایدئولوژی شکست خورده چاوزمو است. مخالفین مادرو و حداقل چهار حزب مشهور مخالف در این کشور به سوسیال دموکراسی پایبند مانده اند. مخالفین خودرا بیشتر با ایدئولوژی سوسیال دموکراسی در اروپا نزدیک می بینند تا کاپیتالیسم راستگرای ترامپیسم.
مشکل دیگری که محافظه کاران راست افراطی در ایران پیدا کرده اند هویت دادن سیاسی کشور در سیاست خارجی خود با دولت پوتین و روسیه است. از زمانی که در سال 2015 میلادی روسیه با حمایت ایران وارد سوریه شده و خصوصا بدنبال ملاقات رهبر جمهوری اسلامی ایران با پوتین در تهران و خواندن او توسط رهبری با عنوان رهبر “استثنائی”، محافظه کاران راستگرای کشور روسیه را یک هم پیمان استراتژِیک، یک پای ائتلاف در منطقه و یک آمریکاستیز و غرب ستیز مطلق تلقی نموده و در نتیجه در بحرانهای بین المللی میخواهند به مواضع کرملین و پوتین نزدیک تر شوند.
در بحران فعلی ونزوئلا، محافظه کاران راستگرای ایران بخاطر دخالت سیاسی آمریکا در ونزوئلا و مخالفت پوتین، بلافاصله خودرا در کمپ شرق در مقابل غرب قرار داده و خارج از اینکه کشورهای دیگری بعنوان مثال مانند برزیل، کانادا، اتحادیه اروپا و یا مجمع دولتهای آمریکا، چگونه اوضاع ونزوئلا را ارزیابی مینمایند، چالش سیاسی مخالفین مادرو را دسیسه آمریکا دانسته و آن را یک کودتا از طرف واشینگتن تلقی می کنند.
محافظه کاران راستگرای ایران یا پوتینیست های داخلی برایشان مهم نبوده است که بعنوان مثال پوتین در چچن و یا با تاتارهای مسلمان این کشور در روسیه و کریمه چه کرده است. برای آنها مهم نیست که روسیه چه رابطه ای با اسرائیل و دولتهای عربی دشمن کشورما برقرار کرده، یا چند بار تا بحال اعلام نموده که منافع اسرائیل را در سوریه را برسمیت میشناسد و با ایران در ائتلافی نیست و همپیمان منطقه ای کشور ما نمی باشد. آنها همچنین سئوال نمیکنند که چرا روسها به اسرائیل در مورد پایگاهای کشور ما در سوریه اطلاعات میدهند تا بمباران شود. آنها میخواهند سیاست خارجی کشور ما نزدیکتر به سیاستهای روسیه بماند و در جنگ سردی که پوتین مجددا به فکر راه انداختن آن با غرب است در این بلوک قرار گیرند.
در طول چند هفته گذشته پوتینیستهای وطنی هر تحلیلگری را که می خواست اوضاع داخلی ونزوئلا را به ارزیابی دقیق و مستقلی بگذارد و سیاستهای چپ گرایانه پوپولیستی مادورو را مسئول بحران فعلی ونزوئلا بداند، به باد انتقاد گرفته و آنها را همصدا با دولت ترامپ و آمریکا دانستند. متاسفانه گروهی هم در کشور در مقابل موجی که راستگرایان افراطی و پوتینیست های داخلی ایجاد نموده بودند، آرام گرفتند. بسیاری از اصلاح طلبان زمین بازی را به رقیب سپردند به خاطر اینکه پای آمریکا در این بحران در میان بود. کسی از این پوتینست ها سئوال نکرد اگر دخالت خارجی و دخالت ترامپ در ونزوئلا مردود است، چرا دخالت روسیه و اعزام گاردهای حمایتی توسط پوتین برای حفاظت مادرو و دخالت در سیاست این کشور توسط مسکو محکوم نیست؟
راست افراطی در کشورما با کدام استدلال و مدرکی جنبش مخالفین برهبری جوان گوایدو را آمریکائی و یک کودتا میداند؟ آیا در ونزوئلا رقابت بین راست و چپ است؟ پوتینی که در همه دنیا از جنبشهای راستگرا حمایت میکند و در کشورهای غربی حامی رهبران راستگرای این کشورهاست، و کوشش می کند که نهادهای دموکراتیک و بین المللی که برای همکاری در سطح جهانی ایجاد شده اند را تضعیف نماید، چگونه وچرا اکنون حامی یک دولت چپ گرا در ونزوئلا شده است!؟
به هرحال طرح اینگونه سئولات در این حیطه مغفول مانده و کسی نبوده سئوال کند که ترامپ و پوتین هردو یک ایدئولوژی مشترک دارند و برای نفوذ سیاسی در هر جای دنیا دخالت نموده بدون آن که دلی با منافع مردم این کشورها داشته باشند. اما آیا مخالفین مادرو هم این را نمی فهمیده اند؟ آیا آنها بر خلاف مصالح کشور خود و مشروعیت اتحاد مخالفین مادرو حاضرند که جنبش ضد چاوزموئی خود را با رهبری مثل ترامپ که هیچ مشروعیت جهانی ندارد و سیاست خارجی او در همه جای دنیا مورد انتقاد قرار گرفته است گره بزنند؟ اگر چنین تصور شود کاملا در حق مردمی که در ونزوئلا در مقابل استبداد ایدئولوژی پوپولیستی چاوزمو ایستاده اند و فقط می خواهند انتخاباتی آزاد و منصفانه در این کشور صورت گیرد، بدون شک جفا شده است.
اما در ونزوئلا به لحاظ سیاسی و اقتصادی چه اتفاق افتاده است که این کشور اکنون با بحران روبرو شده است؟ این سئوالی است که باید خارج از دخالت آمریکا در این کشور مورد ارزیابی قرار گیرد و پس از تحلیل زمینه های بحران فعلی ونزوئلا به دخالت آمریکا و همچنین روسیه و هر کشور دیگری در روند تحولات این کشور پرداخته شود.
پیشینه مشکلات اقتصادی ونزوئلا
مشکلات ونزوئلا هم بلحاظ سیاسی و هم اقتصادی از زمان قدرت گرفتن چاوز در این کشور در سال 1999 شروع و شکل گرفته است. پیش از آن ونزوئلا یکی از ثروتمندترین کشورهای آمریکای لاتین با نهادهای دموکراتیک و انتخابی بوده است. اما این نهادهای انتخاباتی به مرور زمان و پیش از به قدرت رسیدن چاوز تاثیرات خودرا در صحنه سیاست این کشور از دست داده بودند. چاوز از دل پوسیدگی و اضمحلال نهادهای دمکراتیک در یک انتخابات آزاد پا به عرصه قدرت گذاشت اما نه تنها در جهت ثبات و تقویت نهادهای سیاسی و برای استحکام دولتی دموکراتیک قدمی بر نداشت بلکه آنها را ضعیف تر نمود تا راه را برای استبداد پوپولیستی چاوزی درسایه ایدئولوژی چاوزمو هموار نماید.
وقتی نهادهای دمکراتیک در هر کشوری رو به زوال و پوسیدگی (Democratic Decay) می گذارند، نظام سیاسی آن کشور با خطرات عمده ای خصوصا با برگشت به و استقرار نظمی استبدادی روبرو می گردد. این نظم استبدادی در سالهای 1990 با دو پدیده نظامهای استبدادی رقابتی (Competitive Authoritarian)و نظامهای استبدادی انتنخاباتی (Electoral Authoritarian) شناسائی شده و توسط محققین این حوزه با این نامها هویت پیدا کرده اند.
در نظامهای استبدادی رقابتی کسانی که در قدرت جای میگیرند به ندرت و با پیدایش فرصتهای استثنائی راه را برای افراد تازه در عرصه سیاست و قدرت باز میکنند. اما نظامهای استبدادی انتخاباتی این راه برای همیشه مسدود می کنند. در نظامهای استبدادی انتخاباتی مثل آنچه در زیمبابوه در زیر حکومت موگابه پدیدار شد، با یک کودتا و یا شورش نظم استبداد در هم ریخته و پایان می گیرد.
چاوز اولین کودتای نظامی خود را در این کشور در 4 فوریه 1992 طراحی می کند که به شکست منجر گردیده و به زندان می رود. دومین کودتای نظامی در ونزوئلا در 27 نوامبر 1992 توسط ارتش و نیروهای بولیواریینیست در درون ارتش در مقابل دولت کارلوس اندرز پرز صورت می گیرد که این کودتا هم نافرجام میماند. چاوز از زندان بیرون می آید و در پایان سال 1998 میلادی در انتخابات این کشور شرکت کرده و بعنوان رئیس جمهور از ابتدای سال 1999 کار خود را شروع میکند. چاوز با شعارهای چپ در این انتخابات پیروز می شود و به تدریج پایه های ایدئولوژی چاوزمو را در این کشور بنیان گذاری می کند.
ایدئولوژی چاوزمو
اما ایدئولوژی چاوزمو چیست و با کدامین شاخصه هائی شکل میگیرد؟ چاوزمو (Chavismo) ایدئولوژی تبیین و تعریف شده هوگو چاوز (Hugo Chavez) برای حکومت خود بین سالهای 2013-1999 میلادی در ونزوئلا است. چاوزمو آمیخته ای از سوسیالیزم (Socialism)، پوپولیسم چپ گرا (Leftist Populism) ، ناسیونالیسم (Nationalism)، اینترناسیونالیسم چپ در آمریکای لاتین (Latin American Leftist Internationalism) و بولیواریینیسم (Bolivarian-Bolivarianism) است. سیمون بولیوار Simón José Antonio de la Santísima Trinidad Bolívar) Palacios Ponte y Blanco) ژنرال ارتشی در ونزوئلا بود که برای استقلال کشور خود و چندین کشور دیگر که امروز با نامهای بولیویا، کلمبیا، اکوادور، پرو و پاناما شناخته میشوند بر ضد استعمار اسپانیا جنگید. چاوز با تکیه بر این ایدئولوژی کوشش نمود که اقتصاد وسیاست کشور خود در ونزوئلا شکل و هویت دهد. نیکولس مادرو (Nicolas Maduro) که وزیر امور خارجه چاوز در حیات او بود، بعد از وی و بنا بر توصیه چاوز زمام امور این کشور را تا به حال بدست گرفته است.
دولت رانت خوار نفتی (Petro and Rentier State)
چاوز پایه گذار یک دولت رانت خوار نفتی در ونزوئلا گردید. دولتهای رانتیر نفتی بر درآمد نفت متکی میمانند بدون آنکه با سرمایه گذاری در بخشهای مختلف اقتصاد خود کوشش کنند که آن را چندپایه و متنوع نموده و یک توسعه پایدار اقتصادی ایجاد کنند. اقتصادی که متنوع نشد و گوناگونی در آن ایجاد نگردد با نوسانات در بازار دستخوش مشکلات و بحران میگردد.
ونزوئلا بزرگترین ذخیره نفت دنیا یعنی 300 میلیارد بشکه نفت را دارد. عربستان سعودی 267، کانادا 170، ایران 159 و عراق 143 میلیارد بشکه نفت را از دومین تا پنجمین رتبه در ذخیره خود دارند. ذخیره نفت ونزوئلا تقریبا دو برابر ایران است. نفت برای اولین بار در ونزوئلا در سال 1920 کشف گردید. این درست حول تاریخی است که در بسیاری از کشورهای خاورمیانه نفت کشف شده است. اما ثروتمند ترین کشور آمریکای لاتین امروز بخاطر سیاستهای نادرست اقتصادی در جایگاه یکی از بدترین اقتصادهای منطقه خود و دنیا قرار گرفته است.
دولتهای نفتی (Petro State)با مشخصات زیرین هویت پیدا میکنند:
- درآمد دولت بطور عمده بر نفت و گاز متکی میشود
- قدرت اقتصادی و سیاسی در دست گروه مخصوصی از نخبگان سیاسی متمرکز میگردد
- نهادهای سیاسی بسیار ضعیف و فساد اقتصادی گسترده میشود
دولتهای رانت خوار نفتی در اقتصاد خود با پدیده ای روبرو میشوند که اقتصاددانان به آن بیماری داتج (Dutch Disease)میگویند. در کشورهای نفت خیز درآمد نفت به ازدیاد ارز خارجی که به صندوق دولت ریخته می شود منتهی می گردد. ذخیره ارزی بالا بعنوان یک پشتوانه به افزایش ارزش پول ملی کمک میکند. وقتی ارزش پول ملی بالا میرود، خرید محصولات دیگر داخلی از خارج گرانتر میشود که نهایتا به صادرات محصولات غیر نفتی ضربه میزند. اگر دولتی نتواند از این ارز خارجی برای رشد بقیه بخشهای اقتصاد خود کمک گیرد، بر حجم واردات اضافه میگردد و کشور نهایتا صادر کننده نفت و واراد کننده بقیه محصولات میگردد. در این رابطه کشور با ازدیاد حجم بیکاری بخاطر فزونی وارادات میگردد.
کشور هلند در سال 1959 میلادی بخاطر کشف گاز در دریای شمالی با این مشکل روبرو گردیده و میزان بیکاری از 1% به بالای 5% افزایش پیدا کرد. در سال 1970 باز چنین اتفاقی برای کشور انگلیس افتاد. با ازدیاد چهار برابری قیمت نفت در این سال، دولت انگلیس مشغول حفاری در دریای شمالی در بخش ساحلی اسکاتلند گردید. بخاطر صادرات نفت، ارزش پوند انگلیس بالارفته و کارگران در بخشهای مختلف صنعت در این کشور تقاضای دستمزد های بالاتری نمودند. با ازدیاد دستمزد هزینه تولید محصولات دیگر در این کشور بالا رفت و بر قیمت این محصولات اضافه کرد. لذا محصولات انگلیسی بخاطر گرانتر شدن نمی توانستند در بازار جهانی با بقیه محصولات مشابه از کشورهای دیگر رقابت کنند. در نتیجه این کشور با مشکل صادرات محصولات خود روبرو گردیده و یک رکود اقتصادی چشمگیری این کشور را فرا گرفت.
بیماری داتچ دو ضربه دیگر نیز می تواند بر اقتصاد هر کشوری بزند؛ اول عدم تولید نیروی کار در بخشهای دیگر اقتصاد کشور و دومی کاهش نیروی کار در بخشهای دیگر نظیر تولید و کشاورزی می باشد.
1- درآمد دولت بطور عمده بر نفت و گاز متکی میشود
2- قدرت اقتصادی و سیاسی در دست گروه مخصوصی از نخبگان سیاسی متمرکز میگردد
3- نهادهای سیاسی بسیار ضعیف و فساد اقتصادی گسترده میشود
کشورهایی که اقتصادشان متکی به نفت می ماند با چالشهای دیگری نیز در اقتصاد خود روبرو میگردند. با بالا و پایین رفتن قیمت نفت، اقتصاد کشور با چالشهای بزرگی در زمینه اشتغال، فرار سرمایه و ناتوانیهای کلی در اقتصاد روبرو میشود. دولتهای نفتی همچنین نمیتوانند روابط نزدیکی با جامعه خود بر قرار نموده بخاطر اینکه برای تولید درآمد، کمتر بر مالیات تکیه میکنند و بیشتر بر درآمدی که از نفت ایجاد میگردد. اگر هم مجبور شدند بر مالیات تا حدودی تکیه کنند بخاطر درآمد نفت که در کنترل آنهاست ، خود را جوابگوی مطالبات مردم نمیدانند. به این پدیده در علوم سیاسی نفرین نفت (Oil Curse)میگویند.
ونزوئلا از ابتدای اکتشاف و استخراج نفت نمونه یک دولت نفتی است. از سال 1922 اولین کمپانی تولید کننده نفت در زمان دیکتاتوری ژنرال جوان وینسنت گومز (1935-1908) در این کشور کمپانی رویال داتچ شل بوده است. بیش از صد کمپانی در این کشور برای استخراج نفت در سالهای 1920 مشغول بکار شده و حجم تولید سالانه نفت از این کشور در این سالها از بیش از یک میلیون به 137 میلیون بشکه رسید. این حجم تولید تا سال 1929 دومین حجم تولید بعد از آمریکا بود. بعد از مرگ گومز در این کشور در سال 1935 بیماری داتچ (Dutch Disease) در صحنه اقتصاد این کشورکاملا بروز نمود. از این تاریخ به بعد، نفت بیش از 90% صادرات این کشور را بخود اختصاص داد. تا سال 1930 حدود 98% صادرات نفت این کشور در کنترل انحصاری سه کمپانی رویال داتچ شل (Royal Dutch Shell) ، استاندارد اویل (Standard Oil) و گلف (Gulf) بود. در سال 1943 قانون هایدرو کربون (Hydrocarbon Law) از کمپانیهای نفتی فعال در این کشور خواست تا نیمی از سود خودرا به خزانه دولت این کشور واریز نمایند. به فاصله شش سال بعد از وضع این قانون، درآمد دولت ونزوئلا از نفت به شش برابر رسید. در سال 1958 بعد از سالها دیکتاتوری، اولین دولت دموکراتیک در این کشور انتخاب گردید. سه حزب سیاسی که دستی در قدرت این کشور داشتند در قراردادی بنام (Punto Fijo Pact) تصمیم گرفتند که درآمد نفت این کشور به خزانه این سه گروه به میزان تعداد رایی که هرکدام در انتخابات کسب می کنندِ، تقسیم گردد.
در سال 1960 کشور ونزوئلا به اوپک ملحق گردید. سالهای 1970 قیمت نفت در بازار جهانی چندین برابر گردید. در سال 1973 و بدنبال تحریم نفت کشورهای عربی (Arab Oil Embargo)برروی حامیان اسرائیل، درآمد نفتی ونزوئلا چهار برابر گردیده و این کشور ثروتمندترین کشور در آمریکای لاتین شد. ثروت عظیم این کشور برای جمعیتی کوچک از یک طرف و از طرف دیگر نهادهای دموکراتیک بدون ثبات اجازه نداد تا کشور از فساد گسترده مصون بماند. تخمین های زده شده نشانگر این ا ست که بین سالهای 1972 تا 1997 حدود 100 میلیارد دلار از خزانه این کشور اختلاس شده است. در سال 1976 رئیس جمهور کارلوس اندرز پرز نفت این کشور را ملی کرد و کمپانی نفت ونزوئلا (Petroleos de Venezuela-PDVSA) برای اولین بار ایجاد گردید. پرز اجازه داد که این کمپانی با کمپانیهای خارجی وارد قرار داد گردد مادامیکه 60% سهام کمپانی های جدید در زیر کنترل دولت ونزوئلا بماند.
ریاست جمهوری چاوز
درسال 1998 هوگو چاوز که بعد از کودتای ناموفق خود در سال 1992 از زندان آزاد شده بود در انتخابات شرکت نموده و در زیر یک پلاتفرم سوسیالیستی بعنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب شد. فقر وسیع در این کشور و شعارهای پوپولیستی چاوز، پلاتفرم سیاسی او را بسیار جذاب نموده بود. با این پلاتفرم، او تعهد داد که اختلاف طبقاتی و فقر را در این کشور کاهش دهد. در ابتدای حکومت خود و برای چند سالی موفق شد که با اتخاذ سیاستهای مختلف، فقر را در کشور خود تا سقف 20% کاهش دهد. اما نهادهای سیاسی بی ثبات نیازمند به ترمیم برای برنامه ریزیهای اقتصادی درازمدت بودند. آخرین چیزی که این کشور در این برش از تاریخ خود نیاز داشت یک نظام استبدادی و این بار بنام سوسیالیسم بود.
سیاستها و تصمیمات اولیه او در مورد صنعت نفت در این کشور به کاهش تولید نفت انجامیده اما مجددا در پایان سالهای 1999 و ابتدای 2000، تولید نفت این کشورمجددا افزایش پیدا کرد. در سالهای 2003-2002 کارگران شرکت نفت ونزوئلا برای دستمزد و شرایط بهتر کاری دست به اعتصاب زدند. چاوز هزاران کارگر اعتصاب کننده را از کار خود برکنار و اخراج نمود. این اولین باری است که چاوز چهره استبدادی خود را نشان داده و به عنوان یک دولت سوسیالیست حاضر نشد که به درخواست کارگران و شهروندان کشورخود عکس العمل مثبت نشان دهد. با اخراج این کارگران، صنعت نفت ونزوئلا ضربه بزرگی در زمینه تخصصهای ضروری که این صنعت بدان نیازمند بود، خورد. از ابتدای سالهای 2005 چاوز به چندین کشور سوسیالیست منطقه مثل کوبا نفت را با قیمت بسیار ارزانی صادر نمود. سوسیالیسم چاوزی در زیر ایدئولوژی چاوزمو زودتر از آن که به مشکلات داخلی ونزوئلا توجه کافی نماید و از این کشور فقر زدایی کرده و نهاد سازی سیاسی کند، به فکر بسط گسترش و نفوذ خود و حمایت از جنبش های سوسیالیستی در منطقه افتاد.
افزایش قیمت نفت در ابتدای سالهای 2000 درآمدی برای ونزوئلا ایجاد نمود که در تاریخ این کشور بی سابقه بود. برای بهره برداری از و داشتن حمایت طبقه پایین جامعه، چاوز کوشش نمود تا برنامه های وسیعی را در بخش خدمات عمومی برای این بخش از جامعه طراحی و عملی نماید. این برنامه ها در جهت توسعه فرصت اقتصادی و بهبود شرایط اجتماعی برای این طبقه از مردم ونزوئلا بود. او تا حد زیادی از طبقه متوسط جامعه خود چشم پوشیده بود. اما برنامه های فقر زدایی و بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی برای طبقه پایین، نهایتا به گسترش فساد اداری توسط اطرافیان او منتهی گردید.
در بخش خانه سازی، ایجاد کلینیک های پزشکی، سواد آموزی و یارانه برای غذای طبقه فقیر این جامعه برنامه ریزی شد و تا میزانی شرایط اقتصادی این طبقه طبق آمار سازمان ملل متحد (UN Index) در سال 2013 سامان گرفت. اما نسبت به سرمایه ای که این کشور از طریق فروش نفت جمع آوری کرده بود ناچیز بود.
چاوز در بخش فقیر و پایین جامعه بخاطر کمکهای دولت او باین بخش و شعارهای پوپولیستی خود محبوب شده اما در بین طبقه متوسط روز بروز محبوبیت خود را از دست می داد. طبقه متوسط در هر جامعه ای موتور تحولات اقتصادی و اجتماعی است و اگر دولتی از این بخش حمایت کند، برنامه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن با موفقیت روبرو می گردد. برنامه های اقتصادی چاوز با مشکلات عدیده ای روبرو گردید و نتوانست حتی برای آن بخش فقر زده جامعه ونزوئلا به طور موثر کار ساز باشد. لذا در تاریخ 2 ژوئن 2010 چاوز اعلام نمود که برای یک جنگ اقتصادی (Economic War) برنامه ریزی میکند. چاوز پس از 10 سال حکومت، نه تنها نتوانسته بود بطور محسوسی از جامعه فقر زدایی کند، بلکه اقتصاد کشور و نهادهای سیاسی آن نیز با فساد وسیع اداری روبرو شده بود.
برنامه های اقتصادی چاوز کاملا متکی به درآمد نفت بود و او کوشش نکرده بود که از این درآمد برای توسعه اقتصادی کشورش استفاده بهینه کند. جفری سگز اقتصاد دادن لیبرال عدالت خواه مشهور آمریکا از دانشکاه کلمبیا اعتقاد دارد که درآمد نفت در کشورهای نفت خیز و “برای استفاده در برنامه های رفاه اجتماعی در ابتدا می بایست بعنوان یک پلاتفرم برای سرمایه گذاری خصوصی و توسعه اقتصادی دوررس” استفاده گردد. جنگ اقتصادی چاوز نهایتا نتوانست برای کشور موثر واقع شده و با افراط در هزینه ها، کنترل قیمتها و بقیه سیاست های نادرستش راه را برای ازدیاد فقر، تورم بالا و کمبود در ونزوئلا هموار نمود. در زمان مرگ چاوز در سال 2013 و بعلت ریخت و پاشهای نفتی و مالی و فساد درون گروهی او، میزان ذخیره نفت این کشور به نصف و میزان بدهی خارجی آن به دو برابر رسید. در حیات او و خصوصا بعد از سالهای 2010، ونزوئلا وارد حیطه بیماری داتچ(Dutch Disease) شده بود. ونزوئلا بعنوان یک کشور رانتی نفتی بیش از هر زمان دیگری اقتصادش بر نفت متکی مانده و تورم سرسام آور، اقتصاد این کشور را فلج نمود.
با فوت چاوز، انتخابات ریاست جمهوری برگزار گردید. در این انتخابات نیکولس مادرو با اختلاف 235,000 رای یعنی حدود 1.5% کل آراء بر رقیب خود هنریک کپریلس ردونسکی پیروز شد که در مورد صحت این انتخابات و عدم مداخله دولت در آن تردیدهای فراوانی وجود دارد.
مادرو اما با مشکلات اقتصادی بجای مانده از زمان چاوز یعنی تورم بالا و کمبود غذا و مایحتاج زندگی مردم ونزوئلا روبرو گردید. وی بنا به سنت چپ، امپریالیسم را بخاطر ایجاد حدس و گمان در بازار، مسئول بالا رفتن تورم و کمبود مایحتاج زندگی مردم در کشورخود می دانست. او گفت که جنگ اقتصادی چاوز را با نشانه گرفتن مخالفین و امپریالیسم که در حال توطئه کردن برای کشور ونزوئلا هست را دنبال خواهد نمود. مادرو بدون آن که به ریشه یابی مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور بپردازد، یک جنگ سیاسی تمام عیار را بر ضد مخالفین دولت خود شروع کرد.
از ابتدای سال 2014 کشور ونزوئلا وارد یک رکود و بحران اقتصادی بزرگی گردید. در ابتدای 2016 سطح تورم در این کشور به 600% رسید. صندوق جهانی پول در همین سال تخمین زد که اگر به مشکلات اقتصادی این کشور توجه کافی مبذول نگردد، سقف تورم به مرز یک میلیون در صد خواهد رسید، پیشبینی ای که در پایان سال 2018 تحقق پیدا کرد.
در سال 2014 میلادی قیمت نفت متوسط غربی تگزاس (West Texas Intermediate) و برنت (Brent Crude) از 100$ هربشکه به 50$ دلار رسید. در سال 2012 در زمان چاوز و بخاطر سیاستهای او از هر 100 دلار درآمد دولت 90 دلار اش از نفت و صنایع حول و حوش نفت حاصل می شد. با افت قیمت نفت در پایان سال 2014، درآمد دولت در سال 2015 به شدت تقلیل پیدا کرد و کمتر از نصف گردید. در سال 2016 واشینگتن پست گزارش داد که قیمت دولتی یک گالن (تقریبا 4 لیتر) نفت یک سنت (یک دلار 100 سنت) در ونزوئلاعرضه می شد در حالی که این رقم با قیمت بازار سیاه و نرخ تبادل دلار به پول این کشور هیچ تطابقی نداشت. دولت چاوز دست بازیگران داخلی وابسته به دولت خود را باز گذاشته بود تا بخشی از نفت این کشور را در بازار سیاه برای منافع شخصی خود بفروشند. این روشی بود که او را موفق کرده بود تا در ارتش و بخشهای دیگر کشور حامیان بسیار نزدیکی داشته باشد.
بحران اقتصادی ونزوئلا در دوران چاوز و مادرو به روایت ارقام
اقتصاد ونزوئلا در زمان چاوز هرگز به جاده اصلی خود راه نیافت و روز بروز بدتر شد. در سالهای 2000 ونزوئلا دچار مشکل مسکن خصوصا برای طبقات پائین کشور گردید. در سال 2005 نهادی بنام نهاد سازندگی ونزوئلا (Venezuelan Construction Chamber-CVC)برای ساختن بیش از 1.6 (یک ممیز شش) میلیون خانه تاسیس گردید. از 120,000(صد و بیست هزار) خانه ای که چاوز تعهد نموده تا برای طبقه کم درآمد این کشور ساخته شود، فقط 10,000 (ده هزار) عدد آن یعنی تعدادی بیش از 8% تا پایان سال 2010 ساخته شد. در ابتدای سال 2011 ونزوئلا به 2 میلیون محل مسکونی نیازمند بود. چاوز گفت مردم زمینهای بایر را برای احداث خانه های مسکونی تصاحب کنند. خود این فرمان به هرج و مرج داخلی و ساختن خانه های خارج از استانداردهای معمولی کمک زیادی کرد. کاراکاس در حال حاضر بیش از 5/2 (دو و نیم میلیون) زاغه نشین دارد. این زاغه نشینی این شهر را به یک شهر بسیار کثیف تبدیل نموده است. تا پایان سال 2011 فقط 500,000 (پانصد هزار) خانه مسکونی برای شهروندان کم درآمد این کشور ساخته شد که بیش از دو سوم آن توسط بخش خصوصی به اتمام رسید.
دو شرکت بزرگ مقاطعه کار ایرانی بنام استراتوس و کیسون در این پروژه شرکت نمودند. این دو شرکت همراه با مقاطعه کاران کوچک دیگری بیش از 150 هزار واحد مسکونی در این کشور ایجاد نمودند. اما بخاطر مشکلات اقتصادی ونزوئلا نتواستند بکار خود ادامه داده و خصوصا شرکت کیسون در این رابطه ضررهای بیشتری را متحمل شد. شرکت استراتوس که متعلق به شرکت اقتصادی نوین در ایران بود و مجله دنیای اقتصاد را هم چاپ مینمود، مجبور گردید که با جاگذاشتن ماشین آلات سنگین خود در این کشور، پروژه خانه سازی را متوقف کند. البته این دو کمپانی بزرگ در پروژه های صنعتی بزرگ دیگری هم در ونزوئلا شرکت کرده بودند که همه را رها کرده و از این کشور خارج شدند.
یک پروژه بزرگ دیگر که متعلق به کارخانه تراکتورسازی تبریز بود و تراکتوررا در این کشور مونتاژ می کرد با ضرر فراوانی متوقف و این کمپانی نیز از این کشور خارج گردید.
ساختن خانه توسط بخش خصوصی توسط شهروندان ونزوئلا نیز متوقف گردید بخاطر اینکه بسیاری فکر می کردند که دولت این مجتمع های مسکونی را مصادره خواهد نمود. در ژوئیه سال 2011 روزنامه گاردین انگلیس نوشت، “علیرغم شعارهای پوپولیستی چاوز، دولت چپ متکی به ایدئولوژی بلیواریسم هیچ کار جدی در زمینه توزیع ثروت در ونزوئلا انجام نداده است و درآمد نفت خرج پروژه های دیگری میشود که هیچ جائی برای ساختن مسکن نمی گذارد.”
در سال 2012 مصالح ساختمانی نیز با کمبود در بازار مواجه گردیده و خصوصا تولید میله های آهن که در ساختمان بکار میرفت پس از 16 سال با کمبود مواجه می شد. در سال 2013، 3 میلیون خانه مسکونی در این کشور مورد نیاز بود که دولت قادر نبود در این راستا فعالیتی از خود نشان دهد. کمبود خانه در زمان مادرو ادامه پیدا کرد. او فرمان داد که از آهن ماشینهای اسقاط شده برای تولید میله های آهن برای ساختمان استفاده شود. در سال 2014 دولت مادرو اعلام نمود که کسانی که دو و یا سه خانه برای اجاره دارند، می بایست این خانه های اضافی را با قیمتی که دولت مشخص می کند بفروشند. خود این فرمان و تبعات آن نه تنها بر حجم نارضایتی مردم اضافه می کرد بلکه بر دامنه فساد گسترده هم می افزود. در سال 2016 بسیاری از کسانی که توانسته بودند مالک خانه های دولتی گردند و در آنها زندگی کنند، برای کمبود برق، آب و غذا به تظاهرات عظیمی دست زدند. کمبود برق و آب در این کشور شدت روز افزونی به خود گرفت. در حال حاضر داشتن برق یا قابل پیشبینی نیست و در نقاط زیادی از کشور، مردم بیش از نیمساعت در روز آب و یا برق ندارند.
در بخش بدهی دولت، ارقام تکان دهنده ای را می توان مشاهده نمود. آخرین رقمی که مجله اکونومیست برای بدهی این کشور در سال 2017 تخمین زده است بیش از 105 میلیارد دلار است. این رقم بطور متوسط بیش از 42% تولید ناخالص بین سالهای 2017-1994 این کشور بوده است. طبق این آمار این رقم در سال 2013 به مرز بیش از 72% تولید ناخالص این کشور می رسد. بعد از سالهای 2017 وضع اقتصادی این کشور و بدهی آن وخیم تر شده و بسیاری حدس میزنند که به بیش از 100% تولید ناخالص این کشور در سال 2018 رسیده است. بانک مرکزی ونزوئلا در سال 2014 اعلام کرده است که 55% این بدهی مربوط به اوراق خزانه داری و بانک هاست. 21% آن مربوط به شرکت نفت این کشور و 15% بدهی های مستقیم خارجی و 9% مربوط به بخشهای مختلف اقتصادی کشور است.
کمبود مایحتاج زندگی مردم از قبیل غذا، پوشاک و دارو بیشتر به سیاستهای اقتصادی و کنترل قیمتهای دولت چاوز برمی گردد. در دوران دولت مادرو با سیاست دریغ نمودن ارز خارجی به وارد کنندگان محصولات مایحتاج عمومی، این کمبود به اوج خود رسیده و ونزوئلا را در شرایط بسیار بحرانی قرار داده است. کمبود در تمام مایحتاج زندگی از قبیل آرد، شیر، انواع مختلف گوشت، برنج، قهوه، کره و روغن به شدت محسوس است. قفسه های فروشگاههای مواد غذائی اکثرا خالی است و بسیاری از مردم به خوردن میوه های وحشی و یا جستجو در ظرفهای آشغال روی آورده اند. بسیاری در صفهای طویل برای ساعتها منتظر می مانند اما نهایتا قادر نمی شوند مایحتاج زندگی خود را خریداری نمایند. بخاطر مشکلات فراوان، اقتصاد این کشور در سال 2015 نزدیک به 6% انقباض و افول سیاسی داشته است. طبق آخرین آمار سال 2016 انقباض اقتصادی در این کشور به مرز 17% رسیده است. آماری از سالهای 2017 و 2018 در دست نیست اما نباید شک کرد که با اضمحلال اقتصاد در این کشور، بر حجم انقباض اقتصادی بشدت افزوده شده است.
ارزش پول این کشور بطور مرتب در طول سالهای گذشته تنزل پیدا کرده است. از سال 2012 تا 2018 شش بار ارزش پول این کشور با تغییرات سخت نزولی روبرو بوده است. در اگوست 2018 ارزش پول ونزوئلا 750,000 (هفتصد و پنجاه هزار) بار کمتر از ارزش آن در اگوست سال 2012 شده است. اولین بار دوسال و دو ماه طول کشید تا پول این کشور 90% ارزش خود را از دست بدهد. اما در پایان سال 2018 فقط چهار ماه طول کشید تا پول این کشور کاملا بی ارزش گردد.
تورم در این کشور در سال 2014 در مرز 69% تخمین زده شده است. نرخ تورم در سال 2015 به 181%، در سال 2016 به 800%، در سال 2017 به مرز 4,000% و در پایان سال 2018 به 1,698,488% (یک میلیون و ششصد و نود هشت و چهارصد و هشتاد و هشت) رسیده است. این میزان تورم در پایان سال 2018 بحران بسیار عمیق و وسیع اقتصادی این کشور را نشان میدهد. در اگوست سال 2018 مادرو اعلام نمود که دولت 5 صفر را از جلوی پول (بولیوار) این کشور حذف می کند. این تنها راه دولت برای مبارزه با تورم فوق العاده بالای این کشور بوده است. طبق اطلاعاتی که سازمان بین المللی خطوط (International Air Transport Association)هوایی منتشر نموده است، کشور ونزوئلا حدود 4 میلیارد دلار از خطوط هوائی خود را تصاحب نموده است. شرکتهای هوائی کانادا، الیتالیا و لوفت هانزا، با بسیاری از خطوط هوایی کشورهای دیگر پروازهای خودرا به ونزوئلا متوقف نموده و گروه دیگری پروازهای خود را به این کشور تقلیل داده اند.
آمار نرخ بیکاری فقط در ژانویه سال 2016 توسط دولت این کشور برابر با 18% اعلام شده است. دولت این کشور در طول سه سال گذشته هیچ اطلاعاتی در این رابطه منتشر نکرده است. آمارهای مختلف نشان میدهند که ونزوئلا اکنون یکی از فقیر ترین کشورهای دنیاست. سازمان شفافیت جهانیInternational Corruptions Perception Index) (Transparencyونزوئلا را هشتمین کشور در لیست بیست کشور با فساد بالای دنیا اعلام نموده است. در سال 2014 سازمان گالوپ (Gallup)در یک نظرسنجی از مردم این کشور اعلام نمود بیش از 75% مردم این کشور اعتقاد دارند که فساد گسترده در دولت مادرو شکل گرفته است. سه دانشگاه از درون ونزوئلا با طراحی یک نظرسنجی (Venezuela’s Living Condition Survey-ENCOVI) اعلام نمودند که 75% مردم این کشور بخاطر کمبود غذا و تغزیه کافی در سال 2016 بیش از 8 کیلو از وزن خود را از دست داده اند. در سال 2017 ادامه این آمار گیری نشان داد که 64% مردم این کشور حدود 11 کیلو از وزنشان را بخاطر عدم دسترسی به غذا و تغذیه کافی از دست داده اند. ریکاردو بوسکن که مسئول نهاد دولتی جمع کردن آشغال در شهر ماراکایبو است، در سال 2017 اعلام نمود که از هر 10 کیسه آشغال 6 عدد آن توسط افرادی که بدنبال غذا بوده اند باز شده است.
در توزیع غذا در این کشور، ارتش یک شبکه فساد عظیم ایجاد نموده است. از زمانی که محموله غذا به بندرهای این کشور میرسد تا مکان توزیع و فروشگاهها، ارتش به اشکال مختلف در این پروسه دخالت دارد. این دخالت نه تنها به رشد فساد کمک نموده است بلکه دسترسی به غذا را برای ارتشیان و خانواده های آنها مقدور ساخته است. بسیاری اعتقاد دارند که متکی شدن ارتش به این شبکه از روحیه شورش در ارتش کاسته است.
دولت چاوز با دولتی کردن بهداشت و سلامت در این کشور هرگز موفق نشد که نظام پزشکی و درمان موفقی در این کشور ایجاد نماید. بین سالهای 2000 و 2010 کشور بیش از گذشته به واردات متکی شد. همانند کمبود در بخشهای دیگر اقتصاد کشور، دارو و وسائل پزشکی هم از این کمبود بی بهره نماند. بخاطر همین دولت چاوز اجازه نداد که دیگر عدد و ارقام در مورد سلامت و بهداشت کشور منتشر شود. وزرای مختلف بهداشت این کشور مرتب به کم کاری متهم شده و از کار خود بر کنار می شدند. کارمندان وزارت بهداشت هم از شرایط اقتصادی سوء استفاده کرده و این مجموعه را بیشتر به فساد می کشیدند. در زمان مادرو، دولت او هرگز منابع مالی کافی به وزارت بهداشت این کشور اختصاص نداد. 9 نفر از 10 پزشک در ونزوئلا گزارش داده اند که بیمارستانهای این کشور تنها حدود 7% از منابع مورد نیاز را برای درمان مردم داشته اند. در سال 2014 پزشکان در بیمارستان دانشگاه پزشکی کاراکاس در حالیکه 3000 بیمار را در نوبت برای جراحی داشته اند، بخاطرکمبود امکانات از عمل جراحی خودداری نموده اند. در سال 2015 فقط 35% تختهای بیمارستانهای این کشور برای نگهداری بیماران آمادگی داشته اند و 50% از اطاقهای جراحی کل بیمارستانهای این کشور می توانستند از امکانات نسبی برای جراحی برخودردار باشند. در مارس 2015 صلیب سرخ ونزوئلا (Rede de Medicos por la Salud) اعلام نمود که کشور با کمبود 68% لوازم جراحی و 70% کمبود دارو روبروست. در می 2015 فدراسیون پزشکان ونزوئلا اعلام داشت که 15,000 پزشک این کشور بخش دولتی بهداشت و درمان این کشور را بخاطر کمبود دارو وامکانات رها کرده اند. در سال 2016 تعداد مرگ نوزدان(Infant Mortality) 30% افزایش پیدا نموده و تعداد 11,466
بر مرگ نوزادان افزوده شده است. ، مرگ در حین زایمان (Maternal Mortality) هم بیش از 65% افزایش یافته و تعداد 756 افزونی داشته است.
در سال 2016 بر حجم بیماران مبتلا به مالاریا بیش از 76% یعنی 240,613 نفر افزوده گردید. دیفتری که در سال 1999 در این کشور ریشه کن شده بود مجددا در بین بیماری ها در ونزوئلا ظهور کرد. مالاریا که در سال 1961 در این کشور از بین رفته بود مجددا با هزاران بیمار خود را نشان میدهد. پروسه پیشگیری از این بیماری کاملا از بین رفته است. آمار نشان میدهد که 300 نفر در بین هر 100,000 جمعیت این کشور در حال حاضر به مالاریا مبتلا هستند.
بیماریهای دیگری نظیر ایدز در بین بیمارانی که به این ویروس مبتلا هستند رو به افزایش است و بسیاری از بیماران را به مرگ تهدید میکند. بخاطر اینکه داروهای لازم وجود ندارد تا از پروسه های نهایی این بیماری جلوگیری بعمل آورند. به غیر از بیماریهایی مثل مالاریا، بیماریهای دیگری نظیر شیکونگونیا (Chikungunya)، زیکا (Zika) و دنگو (Dengu) که بیماریهای خطرناک و کمیابی هستند مجددا در حال بروز در این کشور هستند. در 17 دسامبر 2017 روزنامه نیویورک تایمز گزارش داد که تحقیق در مورد 21 بیمارستان در این کشور نشان میدهد که آنها بخاطر رجوع کودکانی که دچار سوء تغذیه هستند بسیار زیر فشار بوده و وضع شکننده ای را مشاهده میکنند. پزشکان این بیمارستانها به گزارشگر نیویورک تایمز گفته اند که این وضعیت پیش از مشکلات اقتصادی این کشور هرگز سابقه نداشته است.
دولت این کشور اجازه نمیدهد که آماری در مورد بهداشت و سلامت در این کشور انتشار یاید و پزشکان بسیار نگران هستند تا آمار و ارقامی در رابطه با فوت و بیماری هایی که دولت را مقصر میداند منتشر کنند. بر تعداد بیماران روانی در این کشور بشدت افزوده شده است. میزان خودکشی در بین سالمندان 67% ازدیاد پیدا کرده و در بین جوانان 18% فزونی داشته است. سازمان نگاهبان حقوق بشر در سال 2015 اعلام نمود که “ما به ندرت دیده ایم که دسترسی به دارو و نظام سلامت در کشوری به این شکل دچار اضمحلال مطلق گردد، این فقط در کشورهای جنگ زده ممکن است.”
در مورد وقوع جنایت و قتل در این کشور، ارقام بسیار تکان دهنده ای به چشم میخورد. طبق آماری که گروه مشاهده خشونت در ونزوئلا (Observatory of Venezuelan Violence) در سال 2015 انتشار داده است تعداد 27,875 نفر در این کشور در این سال به قتل رسیده اند. در این کشور این میزان 90 نفر در 100,000 نفر است در حالی که در جامعه آمریکا که میزان این نوع خشونت ها نسبت به بقیه کشورهای دموکراتیک بسیار بالاست 5 نفر در 100,000 است. این آمار در یک کشور دیگر پر خشونت در آمریکای لاتین یعنی برزیل 30 نفر در هر 100,000 است. در سال 2018 در ونزوئلا این میزان به 23,047 تقلیل یافته است که کمی بیشتر از 81 نفر در 100,000 است. مجله نیویورکر در سال 2018 این میزان خشونت را در ونزوئلا بالاترین در دنیا اعلام نمود. لوس انجلس تایمز در همین سال خبر داد که قوه قضائیه ونزوئلا به کمتر از 2% پرونده های جنایت قتل در این کشور رسیدگی می کند.
در مقابل شیوع جنایت قتل و میزان بالای آن، دولت این کشورتصمیم گرفته است که داشتن اسلحه را توسط شهروندان این کشور غیر قانونی اعلام نماید. تخمین زده میشود که مردم این کشور بیش از 6 میلیون اسلحه شخصی داشته باشند. در سال 2013 فقط 37 شهروند این کشور اسلحه های خود را بطور داوطلبانه تحویل دولت داده اند. دولت فقط موفق شده است که در طول این سالها کمتر از 1300 اسلحه را مصادره کند.
در حال حاضر دولت مادرو بجز ارتش، گروههای طرفدار و ستیزه جوی خود را مسلح کرده تا بتواند از خود در مقابل مخالفین با خشونت دفاع کند. این گروههای ستیزه جو لباس شخصی های این دولت را تشکیل میدهند که در تظاهرات مخالفین دولت به جان مردم افتاده و خشونت می ورزند. بعد از کودتای 2002 برای سرنگونی چاوز، او تصمیم گرفت که گروههای ستیزه جوی حامی خود را مسلح کند. این اسلحه بدستان در اکثر قتلهای این کشور شریک بوده و هراسی نداشته اند که با آدم ربائی و یا ورود به محافل عمومی و خصوصی با زور از مردم رشوه بگیرند. یکی از دلائل بالا رفتن میزان جنایت قتل در این کشور دسترسی این گروه های ماجراجوی حامی دولت است. گویا همه دولتهای مستبد و خشونت طلب از این لباس شخصی ها برای سرکوب استفاده می کنند. در ترکیه و روسیه هم از همین شیوه برای سرکوب استفاده می شود.
میلیون ها شهروند ونزوئلا از این کشور در زمان چاوز و مادرو مهاجرت نموده اند. در نوامبر سال 2018 کمیساریای مهاجرین سازمان ملل (United Nations High Commissioner for Refugees-UNHCR) وسازمان بین المللی مهاجرت(International Organization for Migration-IOM) اعلام نمودند که تا بحال سه میلیون از این کشور مهاجرت نموده اند. در سال 2018 هرروز 5,000 نفر مهاجرت کرده اند. مهاجرت در این کشور بخاطرنظام پلیسی، کنترل مردم، استبداد دولت، تورم بالا، اضمحلال کامل اقتصادی، میزان قتل و خشونت بالا، کمبود غذا و کلا عدم خوشبینی به آینده اتفاق افتاده است و ادامه دارد. محققین دانشگاهی و صاحبان مشاغل گفته اند که مهاجرت از ونزوئلا از سالهای پایانی چاوز شروع شده و ادامه دارد. در یک تخمین علمی نهادهای بین المللی اعتقاد دارند که اگر وضع ونزوئلا بحرانی بماند، در این سال تعداد مهاجرین این کشور به بیش از 5 میلیون خواهد رسید. مهاجرین به آمریکای شمالی، کلمبیا، برزیل و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مهاجرت کرده اند.
سیاست و بحران سیاسی در ونزوئلا
بحران سیاسی فعلی ونزوئلا که از 10 ژانویه 2019 وارد فاز جدیدی شده است ریشه در اضمحلال کامل اقتصادی این کشور و ایدئولوژی چاوزمو دارد. بر خلاف تصور بسیاری نزاع در ونزوئلا بین راست و چپ نیست. هر دو گروه متعلق به اردوگاه چپ و سوسیالیسم اقتصادی-سیاسی هستند. اما قبل از بررسی بحران سیاسی کشور شاید مناسب باشد بدانیم مردم ونزوئلا در مورد بحران فعلی در این کشور چه فکر میکنند.
در سال 2016 نظرسنجی داتینکرپ (Datincorp) که موسسه معتبری در آمارگیری خصوصا در کشورهای آمریکای لاتین است نشان میدهد که 59% مردم ونزوئلا چاوز را مسئول بحرانهای فعلی این کشور میدانند. 19% مردم مادرو را مجرم شناخته و 15% فکر میکنند که ایدئولوژی چاوزمو باعث مشکلات فعلی این کشور است. 16% مردم مخالفین دولت را و 4% سرمایه داران این کشور را مقصر میدانند. جالب اینجاست که فقط 2% مردم آمریکا را مقصر بحران فعلی این کشور می دانند.
در سپتامبر 2018 یک نظرسنجی دیگری از موسسه مگانالیسیس (Meganalisis) نشان میدهد که بیش از 84% مردم این کشور از دخالت یک نیروی چندین ملیتی در و نزوئلا دفاع می کنند. یکی از معتبر ترین موسسات آمار گیری ونزوئلا، دتانالیسیس (Datanalisis) در نظرسنجی دیگری در نوامبر 2018 نشان میدهد که وقتی از مردم کشور در مورد یک دخالت نظامی خارجی سئوال می شود تا مادورو را بر کنار کند، فقط 35% جمعیت این کشور با آن موافقت میکنند. این نشان میدهد که اگر چه شهروندان این کشور با دخالت غیر نظامی یک نیروی چندین ملیتی در این کشور موافقت میکنند اما اکثر شهروندان این کشور با دخالت نظامی در ونزوئلا موافق نیستند. این آمار بدون شک بر استراتژی مخالفین تاثیر بسزایی داشته که به روشهای قانونی و سیاسی متوسل گردیده اند که در بخشهای بعدی بان پرداخته خواهد شد.
در انتخابات پارلمانی سال 2015 برای اولین بار بعد از سال 1999، مخالفین سیاسی ایدئولوژِی چاوزمو و مادرو توانستند اکثریت کرسیهای مجلس ملی (National Assembly)این کشور را تصاحب کنند. بدنبال انتخابات مجلس ملی و پیروزی مخالفین، در روزهای آخرین مجلس گذشته، این مجلس دیوان عالی عدالت (Supreme Tribunal of Justice)این کشور را از طرفدار مادرو پر کرد تا مخالفین در این نهاد نتوانند در آینده نفوذی در روند تحولات سیاسی کشور داشته باشند.
در ابتدای سال 2016 میلادی، دیوان عالی عدالت اعتبار صحت و سقم انتخاب سه تن از مخالفین را در مجلس ملی این کشور به چالش کشید و آنها را از شرکت در این نهاد انتخابی ممنوع اعلام نمود. دیوان عالی عدالت نمی خواست که تعداد مخالفین در مجلس ملی به تعدادی برسد که به مخالفین در این نهاد قدرت بیشتری دهد تا بتوانند مادرو را مستقیما به چالش بکشند. دیوان عالی عدالت با چندین تصمیم در سال 2017 ، قدرت بیشتری به نهاد ریاست جمهوری و شخص مادرو داد.
در همین سال تظاهرات بر ضد مادرو، او را تشویق کرد که برای ایجاد یک قانون اساسی جدید، به جای قانون اساسی سال 1999 که در زمان چاوزنوشته شده بود، نهادی را بنام مجلس ملی انتخاب (National Constituent Assembly) تشکیل دهد. بسیاری که حدس زده بودند این نهاد جدید به عنوان ابزاری در دست مادرو خواهد افتاد تا خودرا در قانون اساسی جدید، که توسط این نهاد نوشته میشود ، رئیس جمهور مادام العمر تلقی نماید، تشکیل این نهاد را محکوم نمودند. 40 کشور دنیا این کار مادرو را محکوم کرده و این نهاد را برسمیت نشناختند.
مخالفین شرکت در انتخابات مجلس ملی انتخاب را محکوم نمودند و در آن شرکت نکردند. بخاطر عدم شرکت مخالفین در این انتخابات، حزب اتحاد سوسیالیست (United Socialist Party of Venezuela)ونزوئلا که حامیان مادرو را گرد هم آورده بود، تمامی کرسی های این مجلس را تصاحب نمود. مخالفین کوشش نمودند که با عدم شرکت خود در این انتخابات، برای این نهاد مشروعیتی قائل نگردند. در تاریخ 8 اگوست 2017، مجلس ملی انتخاب خود را به عنوان یک نهاد رسمی اعلام نمود و مشروعیت مجلس ملی ونزوئلا که اعضاء آن در یک انتخابات آزاد انتخاب شده بودند را به چالش کشیده و مردود دانست. مجلس ملی انتخاب از این تاریخ به بعد خود را به جای مجلس ملی نشانده تا به عنوان یک نهاد رسمی، از مادرو در مقابل مخالفین و مجلس ملی حمایت کند.
تا اینجا مادرو و حامیان او دوکار غیر قانونی انجام داده بودند. اول تغییر اعضا دیوان عالی عدالت بود. اگر می بایست تغییراتی در این نهاد صورت گیرد، مسئولیت آن با مجلس تازه انتخاب شده در سال 2015 میلادی بود. کار غیر قانونی دوم تشکیل مجلس ملی انتخاب بود که در قانون اساسی این کشور جائی نداشت و در یک اجماع ملی برای تشکیل آن تصمیم گرفته نشده بود.
بدنبال تشکیل مجلس ملی انتخاب، مادرو مجلس ملی ونزوئلا را از تمام قدرت قانونی اش و به عنوان یک نهاد رسمی کشور محروم نمود. مادرو مجلس ملی را که تمام مردم این کشور چه طرفداران خودش و چه مخالفین در انتخاب اعضای آن شرکت نموده بودند را غیر قانونی اعلام نموده و تنها مشروعیت مجلس ملی انتخاب را که فقط طرفدارانش در انتخاب آن شرکت نموده بودند را برسمیت میشناسد. فکر تشکیل مجلس ملی انتخاب و پیشنهاد آن توسط مادرو صورت گرفته بود. اما خارج از اینکه چه کسی پیشنهاد دهنده تشکیل این نهاد بود، اگر مخالفین در این انتخابات شرکت کرده بودند، که انتخاباتی بدون تضمین برای آزاد و منصفانه بودن بود، باز هم طرفداران مادرو در آن اکثریت را کسب مینمودند و مادام العمری ریاست جمهوری مادرو را تضمین میکردند.
مادرو از انتخابات سال 2015 مجلس ملی درس خود را گرفته بود. انتخابات آزاد و منصفانه در این کشور همانند انتخابات مجلس ملی در این سال اکثریت را از آن مخالفین می کرد. ونزوئلا از انتخابات چاوز راهی طولانی را پشت سر گذاشته بود و ایدئولوژی چاوزمو و پوپولیسم مادرو در بین مردم کاملا رنگ باخته بود. چاوز روزی به عنوان قهرمان در یک انتخابات برنده شده بود اما امروز طرفداران او نهایت کوشش را می کنند تا راههای دموکراتیک را برای گردش قدرت مسدود کنند.
در فوریه 2018 ، چهار ماه پیش از موعد انتخابات، مادرو اعلام نمود که انتخابات ریاست جمهوری برگزار می گردد. بسیاری از رهبران مخالف مادرو زندانی شده بودند تا نتوانند در این انتخابات شرکت فعال داشته باشند. مادرو اعلام نمود که فقط احزابی که در انتخابات اخیر شهرداران کشور شرکت کرده بودند می توانند در انتخابات ریاست جمهوری سال 2018 شرکت کنند. اتتخابات شهرداران کاملا توسط دولت مادرو برنامه ریزی شده بود.
سه حزب عدالت اول (Primero Justica)، اراده خلق (Voluntad Popular)، و عمل دموکراتیک (Accion Democratica) که هر سه به ایدئولوژی سوسیال دموکراسی اعتقاد دارند، انتخابات ریاست جمهوری را با شرایطی که مادرو اعلام کرده بود، تحریم نمودند. احزاب مخالف دیگر هم بزودی به آنها پیوستند. انتخابات انجام گرفت و اتحادیه اروپا و مجمع دولتهای آمریکا (AOS) این انتخابانت را آزاد و منصفانه ندانستند. سازمان ملل متحد اعلام نمود که این انتخابات در ونزوئلا کمترین معیارهای یک انتخابات آزاد و قابل قبول را مراعات ننموده است.
بنابراین نه تنها در داخل ونزوئلا مخالفین و اکثریت مردم اعتقاد داشتند که مادرو آزادانه انتخاب نشده است بلکه بسیاری در خارج هم این انتخابات را مخدوش و غیر مشروع می دانستند. در 10 ژانویه 2019، پیش از مراسم تحلیف، بسیاری از کشورهای خارجی از مادرو خواستند بخاطر مخدوش و عدم آزاد بودن انتخابات، به ریاست جمهوری خود ادامه ندهد. آنها ادامه ریاست جمهوری او را بعد از این انتخابات مضر برای اتحاد ملی در درون کشور می دانستند. در بین این کشورها آمریکا، مجمع دولتهای آمریکا و گروه لیما (Lima Group)( منهای مکزیک( حضور داشتند. در گذشته در تاریخ 8 اگوست 2017 دوازده کشور عضو گروه لیما دور هم جمع شده بودند تا در مورد بحران سیاسی ونزوئلا با یکدیگر به مشورت بنشینند. کشور های عضو مجمع دولتهای آمریکا (AOS) شامل آرژانتین، بولیوی، شیلی، کلمبیا، کاستاریکا، جمهوری دومنیکن، اکوادور، السالوادور، گواتمالا، هائیتی، هندوارس، مکزیک، نیکاراگوئه، پاناما، پاراگوئه، آمریکا، اروگوئه و ونزوئلا هستند. دوازده کشور عضو گروه لیما شامل، آرژانتین، برزیل، کانادا، شیلی، کلمبیا، کاستاریکا، گواتمالا، هندوراس، مکزیک، پاناما و پرو هستند. دخالت مجمع دولتهای آمریکا و گروه لیما برای حل بحرانهای ونزوئلا بسیار زودتر از بحران های فعلی و تحولات اخیر در این کشور بوده است. یکی از دلائل دخالت این گروهها در بحران ونزوئلا از سالها پیش، دخالت چاوز در بی ثبات نمودن بعضی از این کشورها و ایجاد عدم امنیت سیاسی در کل منطقه آمریکای لاتین بوده است.
آوارگان ونزوئلا از سالهای پیش به بسیاری از این کشور مانند کلمبیا و برزیل مهاجرت می کرده اند. ساعتی بعد از مراسم تحلیف مادرو برای ریاست جمهوری، مجمع دولتهای آمریکا که شامل 17 کشور از آمریکای لاتین می شوند با تصویب قطعنامه ای دولت مادرو را غیر مشروع اعلام نموده و دولت گوایدو را برای یک مرحله انتقالی برسمیت شناختند. کشورهای چین، روسیه، ایران، سوریه، ترکیه و البا (کشور کوچکی که به کمکهای مالی ونزوئلا متکی است) دولت مادرو را به رسمیت شناختند.
ارتش ونزوئلا تا به امروز حامی مادرو مانده است. سه دلیل برای این حمایت می توان تصور نمود. اول: سه هزار درجه دار بالای ارتش در این کشور که حجم بالایی برای ارتش کوچکی مثل ونزوئلاست، سخت در بازار سیاه و فساد گسترده در این کشور ریشه دوانده اند.
دوم: بسیاری از آنها نگران آینده خود به لحاظ امنیتی هستند. اگرچه گوایدو بارها اعلام کرده است که همه آنها شامل عفو عمومی دولت جدید می گردند اما هنوز از پیوستن شان به دولت جدید خبری نیست. مجلس ملی ونزوئلا هم در 15 ژانویه قانونی برای عفو عمومی تصویب نمود.
سوم: بدنه ارتش که از سیاست های مادرو راضی نیست، نگران عواقب پیوستن به دولت جدید است. در حال حاضر ارتش می تواند در پروسه تحولات انتقالی بسیار سرنوشت ساز باشد.
رئیس دیوان عالی عدالت، کریستین زرپا، کسی که به مادرو نزدیک بوده، اعلام کرده است که دولت مادرو مشروعیت قانونی ندارد. زریا همچنین از گوایدو در نامه ای خواسته بود که دولت انتقالی خود را تشکیل دهد. در 17 ژانویه 2019 تعداد زیادی از ارتشیان و پلیس این کشور که به کشور پرو گریخته اند، حمایت خود را از دولت گوایدو اعلام نموده اند. تاکنون چهارده کشور در آمریکای لاتین با دولت مادرو قطع رابطه دیپلماتیک نموده اند. در 15 ژانویه 2019، نخست وزیر کانادا، جاستین ترودو، مادرو را یک “دیکتاتور نامشروع” قلمداد نمود.
در 5 ژانویه 2019 جوان گوایدو توسط مجلس ملی ونزوئلا، که خود رئیس این مجلس بود، به عنوان رئیس جمهور برای دوره انتقال انتخاب گردید. او در بیانیه ای اعلام نمود که “او این مسئولیت را با حمایت تمام مردم ونزوئلا قبول می کند.” مخالفین مادرو با تمسک به ماده های 233، 333، و 350 قانون اساسی فعلی ونزوئلا، گوایدو را انتخاب نموده اند. این ماده های قانون اساسی به مجلس ملی ونزوئلا این حق قانونی را می دهد که برای یک مرحله انتقالی و در زمانی که دولتی در این کشور به هر دلیلی نمیتواند تشکیل گردد، مسئولیت دولت انتقالی را به شخصی واگذار کند تا او دولت تشکیل داده و کشور را برای یک انتخابات آزاد آماده کند.
گوایدو در تاریخ 23 ژانویه، در مقابل هزاران تظاهر کننده به عنوان رئیس جمهور این کشور برای یک دوره انتقالی قسم یاد کرد. در نامه ای از طرف کریستین زریا، رئیس دیوان عالی عدالت، که اکنون در پاناما در تبعید است، گوایدو به عنوان رئیس جمهور قانونی ونزوئلا در این مرحله انتقالی به رسمیت شناخته شده است.
کلیسای کاتولیک ونزوئلا که خود را با پاپ در رم هماهنگ می کند، حمایت خود را از دولت گوایدو در مقابل دولت سوسیالیستی مادرو اعلام نمود. در بیانیه کلیسای کاتولیک، دولت مادرو بعنوان یک دولت کمونیست نامشروع مورد خطاب قرار گرفته است. در کشوری کاتولیک، این حمایت از گوایدو به او از طرف نهادهای دینی هم مشروعیت می دهد.
یک نظرسنجی تلفنی در دو هفته اول ژانویه 2019 توسط گروه سرشناس هرکون (Hercon) نشان می دهد که حدود 80% مردم ونزوئلا می خواهند که مادرو به ریاست جمهوری خود خاتمه داده و از قدرت بر کنار شود. نزدیک به 69% مردم تصمیم مجلس ملی ونزوئلا را کاملا مثبت و قانونی ارزیابی می نمایند و فقط نزدیک به 16% شهروندان این کشور در این مورد نظر منفی ابراز می کنند. حدود 69% مردم با رئیس جمهوری گوایدو در این مرحله انتقالی موافق و حدود 20% مخالف هستند. در نظرسنجی دیگری توسط مگانالیسیس (Meganalisis) در تاریخ 19 و 20 ژانویه، حدود 81% مردم این کشور خواسته اند که گوایدو برای این مرحله انتقالی به عنوان رئیس جمهور این کشور قسم یاد کند. در نظرسنجی دیگری حدود 84% شهروندان این کشور بر یک دولت انتقالی به جای مادرو اصرار می ورزند.
در تاریخ 23 ژانویه 1958 هزاران تظاهر کننده در ونزوئلا از خانه های خود بیرون آمدند تا به عمر یک دولت نظامی استبدادی در زیر حکومت مارکوس پرز جیمنز (1958-1952) در ونزوئلا خاتمه دهند. 61 سال بعد گوایدو مجددا همین روز را انتخاب نمود تا با حمایت مردم این کشور به عمر دولت دیکتاتوری دیگری خاتمه دهد.
گوایدو 35 ساله یک مهندس از دانشگاه ورگاس این کشور است. معلم و مربی او لپولدو لوپز(Leopoldo Lopez) رهبر سرشناس و مشهور سیاسی ونزوئلا و بنیان گذار حزب مخالف مادرو، اراده خلق (Voluntad Popular) است. او از سال 2014 میلادی در حصر خانگی بسر می برد. اراده خلق حزبی است که به ایدئولوژی سوسیال دموکراسی اعتقاد دارد. سالهای اولیه تجربه سیاسی گوایدو به عنوان یکی از رهبران جنبش دانشجوئی این کشور در مخالفت او با کوشش چاوز برای تغییر قانون اساسی این کشور در سال 2007 شکل می گیرد. این گروه اکنون بنام نسل 2007 (2007 Generation) در صحنه سیاست ونزوئلا شناخته می شود. گروهی سوسیالیست و عدالت خواه که در مقابل استبداد و برای تثبیت دموکراسی در ونزوئلا بپا خاسته است. گوایدو شخصیت آن چنان شناخته شده ای به غیر از فعالیتش در دوران جنبش دانشجویی نبود تا اینک که توسط اعضاء مجلس ملی این کشور در این سال به عنوان رئیس انتخاب گردید. این انتخاب از یک ائتلاف کلی در بین نیروهای مخالف پرده بر می دارد.
خبر انتخاب گوایدو در رسانه های کشورهای دموکراتیک غربی بسیار بازتاب داشته است. روزنامه گاردین در شماره 24 ژانویه خود خبر مراسم سوگند و تحلیف گوایدو را در صفحه اول خود گذاشت و اورا کاندیدای “تغییر رژیم” در ونزوئلا نامید. این خبر به عنوان بالاترین خبر روز این روزنامه بعد از خبر خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، خوانندگان بیشماری را به خود جذب نمود. این خبر همچنین در توئیتر و اینستاگرام یکی از خبرهای بزرگ دنیا بود. این اقبال خبری نشان میدهد که اکثر مردم در کشورهای دموکراتیک در کجای این معادله تغییر در ونزوئلا ایستاده اند.
استراتژی مخالفین مادرو
پیش از انتخاب گوایدو، مخالفین دولت مادرو نتوانسته بودند با یکدیگر توافق نموده و موجبات ایجاد یک اتحاد فراگیر را فراهم آورند. عدم اتحاد بین مخالفین دولت مادرو، اجازه نداده بود که آنها به طرح یک استراتژِی واحد برای مقابله با او توفیق یابند. تا ائتلاف برای انتخاب گوایدو، این بزرگترین ضعف مخالفین مادرو در این کشور بود. پیش از آن، مخالفین بیشتر برروی پیروزی در یک انتخابات غیرآزاد و غیر منصفانه تمرکز نموده و در این رابطه تمام تلاش خودرا مبذول آوردن مردم به پای صندوقهای رای کرده بودند. این استراتزی تا سال 2015 که مخالفین توانسته بودند 3/2 (دوسوم ) آراء مجلس ملی را به خود اختصاص دهند کارساز و موفق بود، اما با مکانیزم هایی که مادرو بعد از این انتخابات اتخاذ نمود، این استراتژی دیگر نمی توانست کارایی لازم را داشته باشد. مادرو تمام کوششهای غیرقانونی خودرا بکار گرفت تا نگذارد مخالفین در انتخابات آزاد اکثریت را کسب نموده و یا در نهادهایی که مانند مجلس ملی اکثریت را دارا بودند، موثر واقع شده و قدرت مطلق او را بچالش کشند. مادرو و دیوان عالی عدالت او حتی در انتخابات مجلس ملی اعتبار سه نماینده انتخاب شده را بچالش کشیدند تا این مجلس نتواند اکثریت مطلقی را برای بچالش کشیدن آسانتر او کسب نماید. مادرو نهایتا نتوانست مجلس ملی این کشور را که مخالفین او اکثریت کرسی های آن را تصاحب نموده بودند تحمل کند و مجلس ملی انتخاب را تشکیل داد تا از چالش مخالفین مبرا مانده و بتواند رئیس جمهور مادام العمر این کشور گردد.
حدود 15 حزب سیاسی در ونزوئلا وجود دارند. احزاب دموکراسی اول، عمل دموکراتیک، اراده خلق و دوران جدید (Un Nuevo Tiempo) مشهور ترین آنها هستند و همه به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارند. گوایدو متعلق به حزب اراده خلق است. این چهار حزب در عمل نیرومندترین احزاب در به چالش کشیدن مادرو شده اند. اکثر کرسی های مجلس ملی توسط این چهار حزب سیاسی تصاحب شده است. بخاطر همین هم مادرو بیشترین فشار را برروی این چهارحزب در صحنه سیاست ونزوئلا متمرکز نموده تا نگذارد که در ائتلافی حد اکثری قدرت اورا به چالش بکشند. اما در یک ائتلافی بزرگ این احزاب به این نتیجه رسیدند که شرکت در انتخابات دیگر نمی تواند راهکار موفقی برای به چالش کشیدن استبداد در این کشور باشد. لذا تصمیم گرفتند که با اتخاذ یک استراتژِی جدید که بر قانون اساسی فعلی این کشور تکیه می کرد، ریاست جمهور غیر مشروع و غیر قانونی این کشور را به چالش کشند. مخالفین مادرو همگی با دخالت نظامی خارجی مخالفند و از ماهها پیش با کشورهای اروپائی، امریکای لاتین و آمریکا وارد گفتگو شده اند. بسیاری کوشش کرده اند که بحران ایجاد شده بین ونزوئلا را مشکل این کشور با آمریکا و ترامپ بدانند اما خارج از مرزهای ایران، روسیه، ترکیه، سوریه که حامیان مادرو هستند، هیچکس چنین فکر نمیکند که مشکل بین مادرو و ترامپ است.
در چند روز گذشته اتحادیه اروپا به مادرو اولتیماتوم داده است که به یک انتخابات آزاد و منصفانه با نظارت سازمانهای بین المللی تن دهد. عدم انتخابات آزاد در ونزوئلا بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین را تشویق کرده است تا مادرو را محکوم کنند و دولت اورا برسمیت نشناسند. امروز کشور سوئد، کشوری کاملا صلح طلب و دموکراتیک حمایت خودرا از گوایدو برای ریاست جمهوری انتقالی ونزوئلا اعلام نموده است. کشور اسپانیا نیز دولت گوایدو را به رسمیت شناخت. حتی پوتین که تلاش می کند دست راستی های آمریکا را عامل بحران در ونزوئلا بداند و حمایت آمریکارا برای تغییرات در ونزوئلا یک کودتا می خواند، در دو روز گذشته از همه کشورها در سطح بین الملل خواسته است که برای حل مشکلات ونزوئلا تلاش کنند بدون آنکه در سیاست این کشور دخالت نمایند. اما تلاش پوتین در این است که مشکلات ونزوئلا را فقط اقتصادی وانمود کند در حالی که مشکل این کشور ریشه در سیاست یک نظام استبدادی دارد. پوتین در کشور خود خواسته است رئیس جمهور مادام العمر بماند و در این راه از رشد نهادهای دموکراتیک در این کشور جلوگیری کرده است. لذا حمایت او از مادرو طبیعی است و به خاطر منافع شخصی و نفوذ روسیه در آمریکای لاتین است. او هیچ تمایلی برای تشویق اصلاحات سیاسی در این کشور ندارد.
اردوغان یکی دیگر از حامیان مادروست. اردوغان در یک مصاحبه اعلام نموده بود که مادرو را تا کودتای نظامیان در کشورش در ژوئیه 15 سال 2016 نمی شناخته است. اردوغان میگوید اولین رهبری که بعد از این کودتا با او تماس گرفته است تا حمایت خود را از او اعلام نماید، مادرو بوده است. مادرو ادعا کرده است که اردوغان رهبر یک دنیای چند قطبی است (Multipolar). البته اردوغان که به یک نظم استبدادی خو گرفته است و می خواهد رئیس جمهور مادا العمر ترکیه بماند هم می بایست مادرو را برای این اظهار نظر ستایش کند. مادرو به ترکیه و اردوغان به ونزوئلا مسافرت نموده اند. بعد از تاریخ 23 ژانویه 2019 که ترامپ دولت گوایدو را برسمیت شناخت، اردوغان اعلام کرده بود که عمل ترامپ اورا به تعجب واداشته است بدون آنکه به او انتقاد کند.
دلیل دومی که اردوغان از مادرو حمایت می کند، روابط مالی غیر شفاف او با کشور ونزوئلا است. بسیاری اعتقاد دارند که این روابط مالی وسیع بوده و امکان آن که با تحریمهای جدید آمریکا علیه ونزوئلا، این روابط غیر شفاف علنی گردد بسیار زیاد است. رسانه های دولتی ترکیه دخالت آمریکا در ونزوئلا را یک کودتا می نامند. اردوغان و حامیان او سالهاست که بر طبل ناسیونالیسم ضد غربی و ضد آمریکائی می کوبند تا به عنوان یک ایدئولوژِی بتوانند اتحاد درون گروهی حامیان اردوغان را حفظ و تقویت کنند. پوتین و ایران هم از همین ایدئولوژی غرب و آمریکا ستیز برای حفظ پایگاه درونی سیاسی خود استفاده می کنند. حمایت از مادرو و کودتا خواندن دخالت آمریکا در ونزوئلا، همچنین به اردوغان و حامیانش کمک می کند تا مخالفین را از تعامل با نیروهای خارجی پرهیز دهد. این داستان در کشور ما ایران داستان بسیار آشنائی است. مخالفین و خصوصا کسانی که از خارج به داخل مسافرت می کنند زمانی به جاسوسی برای غرب و آمریکا متهم می شوند تا ایدئولوژی غرب و آمریکا ستیز نظام و نظامیان بتواند برای حیات خود توجیهی داشته باشد. نهایتا حمایت اردوغان برای مادرو یک موضع صریح بر ضد ترامپ و آمریکاست و این عمل بر ایدئولوژی آمریکا و غرب ستیز اردوغان هویت و توان می بخشد.
بحران ونزوئلا برای باری دیگر خطوط و فاصله ها را بین نظمهای دموکراتیک و استبدادی در دنیا روشن کرده است. در آمریکا از چپ تا راست، دولت مادرو را غیر مشروع می دانند. اتحادیه اروپا، مجمع دولتهای آمریکا، گروه لیما و کشورهایی مثل سوئد و اسپانیا همه دولت مادرو را غیر مشروع می دانند. سازمان ملل متحد و همه این کشورها انتخابات نمایشی مادرو در سال 2018 را مخدوش و کاملا غیر مشروع می دانند.
مخالفین مادرو، گوایدو را بعنوان یک آلترناتیو برای دوران گذار به دموکراسی از طریق ایجاد یک انتخابات آزاد می دانند. نه مردم ونزوئلا همانطور که آمار های مختلف نشان داده اند و نه گروههای مخالف به دنبال یک کودتای نظامی در کشور خود نیستند. کلید حل بحران ونزوئلا در مذاکره و توافق نهفته است. مخالفین مادرو نه تنها برای اولین بار متحد شده اند و به یک استراتژی قانونی برای گذار مسالمت آمیز به تغییر و دموکراسی نیز دست یافته اند. این اولین باری است که مخالفین مادرو با تاسی به قانون اساسی کشور به یک تئوری قانونی برای غیر مشروع نشان دادن نظم استبدادی و غیر دموکراتیک مادرو رسیده اند.
طی ماهها گفتگو با کشورهای اروپائی، آمریکا و کشورهای آمریکای لاتین، مخالفین مادرو نهایتا موفق شده اند که برای این استراتژی قانونی حمایت جهانی کسب کنند. در آمریکا، اروپا و کشورهای آمریکای لاتین همه اصرار می ورزند که دولت ترامپ به یک راه حل نظامی و عجولانه متوسل نشود. نقش آمریکا در این پروسه بسیار مهم است. مقدار زیادی از نفت ونزوئلا به آمریکا صادر می شود تا در این کشور در پالایشگاههای سیتکو (CITCO) تصفیه گردد. نفت سنگین این کشور برای تصفیه به پروسه های خاص تری نیازمند است. دولت ونزوئلا تمام سهام سیتکو را در سال 1999 خریداری نمود. مخالفین با در دست داشتنن اهرم مالی در آمریکا، از واشینگتن خواسته اند که اجازه ندهد که سرمایه های نفتی این کشور و درآمد حاصله از آن در دست دولت مادرو قرار گیرد. نفوذ آمریکا در این چهارچوب بیشتر از همه کشورهای اروپائی و آمریکای لاتین می تواند کارگر باشد. سیتکو همچنین از طرف دولت مادرو در گذشته به عنوان وثیقه برای اخذ وام از چین استفاده شده است. یکی از دلائل حمایت چین از دولت مادرو، همین وابستگی مالی است. آفریقای جنوبی هم به خاطر همین روابط مالی از مادرو حمایت کرده است.
دولتهایی که مخالفین مادرو را شریک یک کودتای نظامی آمریکائی در ونزوئلا می دانند، چشمان شان را به حقیقت آنچه در ونزوئلا گذشته و می گذرد بسته اند. آنها از سر خودخواهی ایدئولوژیک و یا منافع مالی نمی خواهند ونزوئلا را خارج از دخالت های آمریکائی و یا اروپائی به تجزیه و تحلیل بگذارند. شاید بزرگترین ظلم در حق مخالفین دولت مادرو این باشد که با این اتهام تلاش بیش از یک دهه آنها را برای ایجاد نظمی دموکراتیک نادیده بگیریم.
عمل ناصواب دوم نادیده گرفتن حق اکثریت مردم این کشور برای ایجاد تغییرات در کشور ونزوئلاست. آمار مورد رجوع در این نوشتار نشان داد که مردم ونزوئلا در کجای این بحران ایستاده اند.
از همه شاید بدتر دفاع سرسخت دولت روحانی و شخص او از مادرو است. دولت روحانی با نیروهای محافظه کار راست افراطی در داخل همصدا شده و و مشترکا اجازه نداده اند که تحلیلهای مستقل در این رابطه پا به عرصه بحثهای سیاسی در درون جامعه ما بگذارند. درست کاری که در سوریه صورت گرفت و نظام ایران خود را در بست در خدمت یک مستبد قرار داده تا نیروهای مردمی را در این کشور قلع و قمع کند. همین کار در مورد ونزوئلا هم در حال انجام گرفتن است.
اما تعجب بیشتر در اینجاست که نظام سیاسی کشور و راست افراطی هنوز نخواسته است که از پوپولیسم دوران احمدی نژاد درس گرفته و واقعگرایانه به اثرات تخریبی این کنش های سیاسی بیاندیشد. در زیر ایدئولوژی غرب ستیز و آمریکا ستیز، دولت روحانی و پوتینیست های وطنی نمی خواهند اجازه دهند که بدون حب و بغض بحران ونزوئلا به ارزیابی گذاشته شود.