کرونا و شالوده‌شکنی در الهیات مشهور شیعه

6sd5f4sdf44sd علی افشاری ali afsharویروس کشنده و مرموز کرونا مهمترین اتفاق قرن بیست و یکم است که آغاز دهه سوم آن را با شوک شدید و تکان دهنده‌‌ای به انسان همراه ساخت. حال چشم‌‌انداز آینده در هاله‌ای از ابهام است. سخن بتوان پیشبینی دقیقی برای عصر پسا‌‌‌کرونا داشت. کووید‌19 هر‌چقدر هم سرسخت باشد و دیرپا، باز یک وضعیت ویژه است. تفاوت این وضعیت با وضعیت دائمی اجازه نمی‌‌دهد با اطمینان پیرامون آینده رها از کرونا و تفاوت های شگرف آن با زمانه پیش از کرونا گمانه‌‌زنی کرد؛ بخصوص که دنیا بحران‌‌های زیستی به مراتب بزرگتری را پشت سر گذاشته ‌است.

البته تاریخ اپیدمی‌‌های بزرگ  خاطرنشان می‌‌سازد که کووید‌19 نیز رفتنی خواهد بود، اما میراث‌‌هایی ماندگار به یادگار می گذارد که علی رغم فجایع و اندوه بزرگی که در زمان گسترش و اوج رقم زدند و تراژدی‌‌‌هایی که آفریدند اما در مجموع باعث شکل‌‌گیری دنیایی بهتر شده‌اند. این وجه پارادوکسیکال که در بطن دیالکتیک اکنون و آینده خلق شده است، به خوبی در بخشی از آیه 216 سوره بقره بیان شده  که مصحف شریف می‌فرماید:« عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ ۖ» (چه بسا اتقافی برای شما ناخوشایند باشد، اما در نهایت برای شما خوب خواهد بود).

حوزه‌های مختلفی می توان برای تاثیرات ماندگار کرونا متصور شد؛ اما در جامعه دین‌خوی ایران که پارادایم “بنیاد‌‌گرایی اسلامی شیعه‌‌محور” مبنای مشروعیت زمامداری و ساماندهی سیاسی است، پیامدهای معطوف به دین گریز‌‌ناپذیر خواهد بود، اگرچه دامنه و شدت آنها قابل بحث است.

در دهه‌‌های گذشته پریشانی و استیصال مردم به خاطر مشکلات فزاینده معیشتی از یک سو و گسترش سازمان یافته دیدگاه‌های واپسگرایانه برخاسته از نفوذ حاملان در نهاد‌‌های حاکمیتی از سوی دیگر بازار خرافات و دعانویسی ها را گرم کرده است. به قول اسپینوزا رابطه تنگاتنگی بین گسترش شیوع خرافات و پریشان‌حالی یک ملت وجود دارد.

اما در این مقاله دیدگاهی طرح می شود که تاثیر ویروس کرونا شالوده الهیات مشهور شیعه را هدف قرار داده‌است و بر خلاف برخورد‌‌های شتابزده نه باعث جمع‌شدن بازار خرافات و نگرش‌های خرد‌‌ستیزانه مذهبی می شود و نه اصل موجودیت باور و معرفت دینی را با چالش‌های جدی و عبورناپذیر مواجه می‌کند. آنچه عمدتا دگرگون می شود، برداشت و قرائت از شیعه است که امکان دارد پایه‌های نگرش مسلط شیعی را متحول سازد. ریزش باورمندان اگر رخ دهد در حاشیه خواهد بود.

بررسی تاریخی آثار اپیدمی‌ها در جای‌جای جهان روشن می‌سازد که خرافات مذهبی چندان از بین نرفته‌اند بلکه تغییر شکل یافته‌اند؛ ممکن است در زمان بحران به محاق رفته باشند، اما دوباره برگشته و مدافعانی پیدا کرده‌اند. همین الان در کشور‌های ‌پیشرفته دنیا بخشی از جامعه به اوهام و خرافات دل بسته اند و اعتنایی به عقلانیت متعارف زمانه ندارند. همچنین خرافات غیرمذهبی و علم‌زدگی قرن نوزدهمی نیز وجود دارند که باعث عوارض منفی جداگانه‌ای هستند.  البته ممکن است از شمار برساخته‌های کاذب و جعلیات کاسته شود، ولی نهایت خوشبینی و نزدیک‌‌بینی است که تصور کرد آنها از عرصه جوامع رخت بر می بندند. آنچه باعث پیشرفت جهان شده، کنار گذاشته شدن این نگرش‌ها از پارادایم‌ها و مبانی حکمرانی است. موجودیت آنها در جامعه تابعی از موازنه قوا بین پاره‌های معرفتی، هویتی و خرده‌فرهنگ‌ها است.

می توان انتظار داشت که آرایه‌ها و زائده‌‌هایی که به دین اسلام بسته‌‌شده‌اند از جمله شفا‌ دادن بقاء متبرکه بعد از اثبات ناکارآمدی در جریان بحران‌های بزرگ ناشی از خشم و طغیان طبیعت مدتی از رونق بیفتند اما بعید است  با تمرکز صرف بر جنبه های روبنایی کرونا بتواند آنها را کاملا حذف کند. اپیدمی های به مراتب بزرگتر قبلی نتوانستند چنین تاثیری داشته باشند. برخلاف تصورات غالب، نه مارتین لوتر و نه کالوین هیچیک با خرافه‌زدایی اصلاحات دینی انجام نداند، بلکه با زیر سئوال بردن مرجعیت کلیسا و نفی واسطه‌‌گی نهادینه‌‌شده بین انسان و خداوند توانستند تحولاتی در سازمان و بینش دینی ایجاد کرده و حکومت دینی را متزلزل سازند و راه را بر شکل‌‌گیری دنیای سکولار هموار سازند. رویکرد اصلاحی آنها معطوف به مسائل بنیادی و زیربنایی بود. کار ‌اصلی آنها اعتبار‌‌زدایی از سازمان رسمی دین در ساماندهی به امور مذهبی بود که در ادامه اثرگذاری و حضور آنها در حکمرانی و مدیریت سیاسی را نیز متزلزل ساخت.

برخلاف تصورات غالب، نه مارتین لوتر و نه کالوین هیچیک با خرافه‌زدایی اصلاحات دینی انجام نداند، بلکه با زیر سئوال بردن مرجعیت کلیسا و نفی واسطه‌‌گی نهادینه‌‌شده بین انسان و خداوند توانستند تحولاتی در سازمان و بینش دینی ایجاد کرده و حکومت دینی را متزلزل سازند و راه را بر شکل‌‌گیری دنیای سکولار هموار سازند. رویکرد اصلاحی آنها معطوف به مسائل بنیادی و زیربنایی بود. کار ‌اصلی آنها اعتبار‌‌زدایی از سازمان رسمی دین در ساماندهی به امور مذهبی بود که در ادامه اثرگذاری و حضور آنها در حکمرانی و مدیریت سیاسی را نیز متزلزل ساخت.

پیش از آنکه وارد بحث اصلی شوم، ذکر این نکته ضروری است که باید بین نفس دعا و توسل به پروردگار در شرایط بسیار بحرانی و طاقت‌فرسا با خرافه تفاوت قائل شد؛ لزوما بین دین و علم تعارض وجود ندارد اگر تفکیک نهادی و عملکردی آنها پذیرفته‌ شود. دعا کردن به خودی خود تضادی با رعایت اصول و قواعد پزشکی و بهداشتی ندارد. شماری از کارشناسان طراز اول پزشکی و بهداشتی دنیا حتی در عین طرح راهکارها و انجام پژوهش‌های علمی در حوزه ایمانی رجوع به پروردگار برای تقویت اراده و اطمینان قلبی را نیز بکار‌‌بسته اند. آنچه مشکل‌ساز است جایگزینی علم با دین و مخدوش کردن مرز‌های تمایزاست.

کرونا علی‌رغم مقاومت اولیه جمهوری اسلامی و برخی از روحانیون باعث بسته شدن حرم‌ها شد. همچنین صحنه‌گردانان طب اسلامی نیز دست‌های خالی شان هویدا گشت. اکنون مدیریت حوزه‌‌های علمیه تصریح کرده که باز‌شدن مراکز مذهبی تابعی از پروتکل‌‌های وزارت بهداشت است و این اتفاق در یک حکومت دینی رخ داده‌‌است!

مقاومت در‌‌برابر تعطیلی حرم حضرت معصومه در قم نقطه رویارویی نگاه مبتنی بر اسلام فقاهتی با بحران زیستی کرونا بود. اگرچه چهره‌‌های شاخص مرجعیت در قم با قرنطینه‌سازی و تعطیلی حرم مخالفت نکردند، همچنین با نظر مثبت آیت‌الله سیستانی حرم امامان همام علی و حسین و دیگر اماکن مقدس شیعیان در عراق بسته شدند؛ اما برهانی که مخالفان تعطیلی طرح می کردند، پاسخی مناسب نیافت؛ آنها به میراث فقهی شیعه اثنی‌عشری ارجاع می‌دادند که مقبره امامان معصوم شیعه محل شفا و رهایی از امراض جسمانی و روانی است و محل بروز اعجاز است. این سنت در طول قرون گذشته بر باور‌ها و اعمال شیعیان حاکم بوده‌است.

سخن درستی است که همه فقهای بزرگ شیعه با چنین نگرشی موافق نبوده‌اند اما گستردگی آن تا حدی بوده که کسی مجال مخالفت صریح و آشکار را نداشته است. حال روحانیون و صاحبنظران شیعه‌ای که موافق با بسته شدن موقت حرم‎های بوده‌اند، باید پاسخ مناسبی به دلایل مخالفان بدهند. سکوت یا عبور از این مساله در پوشش مصلحت و یا صرفا آن را تابع مقتضیات معرفی کردن، ره به جایی نمی برد. بدون تجدید نظر در مبانی الهیات مشهور و مسلط شیعه نمی توان پاسخی درست و جامع به اعتراض فوق داد و مساله را به شکلی اساسی حل و فصل کرد.

برخورد ژرف‌کاوانه ریشه مساله را به سطح بالاتر و بنیادی تری می برد و آن الهیات مشهور و رایج شیعه است که در گذر زمان و تحولات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در جهان اسلام نوعی بافت متصلب هویتی پیدا کرده‌ و به کلیتی تغییرناپذیر برکشیده است. گذشته ای که خود تاریخ ویژه‌ای داشته و در برهه ای از زمان ابداع شده و حکمفرمای بی جانشین آینده شده است تا گذشتگان بر معاصران حاکم باشند و بافت‌های ذهنی و مرزهای باور و عمل جامعه را به صورت ابدی تعیین کنند.

ادعای «شفا دادن بقاع ائمه اطهار» شیعه ریشه در قائل شدن جایگاه فراانسانی برای آنها دارد که در ویژگی‌هایی چون عصمت (خطاناپذیری)، برخورداری از عنایت ویژه خداوند به صورت فطری و غیر‌‌اکتسابی و از همه مهمتر جواز تشریع متبلور شده‌‌است که امام علاوه بر کتاب (قرآن)، سنت (رفتار و تصمیمات پیامبر) می تواند به تبیین و صدور قوانین شرع بپردازد؛ بگونه‌‌ای که شخصیت حقیقی و حقوقی امام برای مشروعیت حکم کافی است. در این چارچوب برداشت‌ها، تعالیم و مواضع تاریخی ائمه شیعه در حکم حقایق مذهبی ابدی و تغییر‌‌ناپذیرتلقی شده و خود معیار حقیقت هستند. اگرچه غلات شیعه (اهل غلو) در طول تاریخ از سوی فحول فقهای شیعه طرد شده‌اند، اما کلان باور‌های حاکم بر نگرش کلاسیک فقه شیعه تفاوت مبنایی با باور‌‌های آنها ندارد و فقط در سطح و شدت تصویر‌سازی مطلق‌انگارانه و قدیس‌سازی متمایز است.

پرداختن به این واقعیت که منظومه این باورها تاریخی هستند و بستر زمان شکل گرفته و تحول یافته‌اند، خارج از حوصله این مطلب است؛ اما به همین حد اکتفا می‌شود که دیدگاه‌های مسلط کنونی بر نظام عقیدتی شیعه به هیچوجه ثابت و شکل‌گرفته در زمان ائمه‌ شیعه نبوده و در طول زمان و بر اساس شرایط زمانی و مکانی تغییر یافته است. می توان گفت روایت‌ غالب کنونی یک از صد‌ها روایت است که تحت تاثیر عوامل سیاسی و اجتماعی  سیطره یافته‌است؛ تازه این مسئله در پرتو مدعیات تاریخ مشهور است که بیشتر جنبه اسطوره‌ای، نقلی و داستانی دارد و از منابع و مستندات دست اول تاریخی بی بهره و یا کم بهره است.

بنابراین کرونا می تواند عاملی شتاب‌دهنده در مسیری باشد که بسیاری از مصلحان قدیم و جدید شیعه با تاکید بر بایستگی تغییرات بنیادی در کلان باور‌های شیعه باز‌‌کرده اند. آنها اغلب با اتهام زنی و منسوب به شدن به افکار اهل سنت و بدعت، طرد شده‌اند. اما به نظر می رسد زمان برای تجدید‌‌نظر در بنیادهای نظری و دینی شیعه دوازده‌ امامی فرارسیده ‌است.

آنچه باید تغییر کند در سطح مسائل روبنایی چون شفا نیست، بلکه باید ریشه‌هایی را در نظر گرفت که باعث شکل گیری چنین شاخه‌هایی شده‌اند. به تعبیر میشل فوکو اپیستمه شیعه باید عوض شود. فوکو در تحلیل ریخت‌شناسانه (مورفولوژیک) دانش، قالب‌های معرفتی بنیادین به نام اپیستمه را طرح می‌کند که در هر یک از ادوار تاریخی ترکیب خاصی از علم اجتماعی را شکل داده و یک چارچوبی برای قواعد شناخت و صورت‌بندی دانایی تعیین می کند.

به عبارت دقیق‌تر اپیستمه گویای همه مناسباتی است که میان حوزه‌های گوناگون علم در طول یک دوره مشخص وجود دارند. اپیستمه شیعه دوازده‌امامی در قرن سوم هجری شکل گرفته و تا کنون بنیادهای اصلی آن در سیر تکاملی دست نخورده باقی مانده است. اگرچه تفاوت‌های قابل اعتنایی در محتوی نظام‌های عقیدتی در پیش و بعد از تشکیل سلسله صفویه وجود دارد، اما کلان باورها کمابیش یکسان است. اجتهاد‌ علماء هم در فروع بوده اند  وبه اصول راه‌ پیدا نکرده‌اند.

روحانیون و صاحبنظران شیعه‌ای که موافق با بسته شدن موقت حرم‎های بوده‌اند، باید پاسخ مناسبی به دلایل مخالفان بدهند. سکوت یا عبور از این مساله در پوشش مصلحت و یا صرفا آن را تابع مقتضیات معرفی کردن، ره به جایی نمی برد. بدون تجدید نظر در مبانی الهیات مشهور و مسلط شیعه نمی توان پاسخی درست و جامع به اعتراض فوق داد و مساله را به شکلی اساسی حل و فصل کرد.

بی نیاز از توضیح است، که رد مولفه‌هایی چون شأن ویژه ولایت تکوینی، فضیلت ذاتی، عنایت خاص خداوند از طریق روابط موروثی،  عصمت و رجعت، علم لدنی و موهبت خدادادی موجبی برای عادی شدن امامان شیعه بخصوص کسانی که میراث و تعالیم برجسته‌تری داشته اند  و یا نفی فضایل برجسته آنها نمی شود. می شود کماکان به آنها توجه ‌داشت و سیره و باورهای شان را در حوزه ایمانی و رفتاری دنبال کرد اما نه در چارچوب سرمشق “امامت قدسی” متکی بر مولفه‌هایی چون “جایگاه معادل با پیامبر اسلام و برتر از پیامبران دیگر”، “تصور فراانسانی و شبه الهی”.

در واقع از منظر سیاسی، رفتاری و فقهی شیعه می تواند یک مدرسه و مکتب باشد در کنار مکاتب دیگر در دنیای اسلام و حوزه عمل آن نیز فقط شامل امور معنوی، اخلاقی، اجتماعی و دینی شود نه اینکه چارچوبی برای حل وفصل و نظریه‌پردازی برای همه امور انسانی و بویژه مسائل حقوقی، سیاسی و علمی باشد. تجدیدنظر بر دین زدایی در حوزه‌هایی ابتنا دارد که اساسا موضوع دین نیستند و به اصطلاح فقهی “منطقه الفراغ شرع” هستند.

نادر‌‌شاه در اندیشه کار بزرگی بود که در صورت موفقیت می توانست مسیر تاریخ شیعه و اسلام را تغییر داده و با آشتی بزرگ در جهان اسلام به بسیاری از منازعات پایان دهد و مانع گسترش یکسری کژپنداری‌ها شود که متاسفانه عملی نشد. او به خلافت وقت عثمانی پیشنهاد کرد تا در کنار چهار مذهب معروف اهل سنت، فقه جعفری نیز به عنوان مذهب پنجم از سوی مفتیان اهل سنت به رسمیت شناخته شود و او نیز رسم انحرافی لعن سه خلیفه اول مسلمانان در مساجد ایران را براندازد؛ متاسفانه شیخ‌الاسلام های دربار سلطان محمود اول عثمانی این پیشنهاد صلح طلبانه را رد کردند که می توانست به مقابله بین اهل سنت و شیعیان پایان دهد. آنها ترجیح دادند از تقابل با شیعیان به عنوان «خارج شدگان از دین» و «کسانی که ریختن خون شان ده‌ها برابر کفار ثواب دارد» برای انگیزش مذهبی و تثبیت موقعیت و گفتمان دینی مورد‌نظر بهره‌برداری کنند. البته علمای شیعه وقت نیز با شک و تردید به اصلاح دینی نادر می نگریستند و ملاحظات هویت طلبانه، آنها را نیز محتاط ساخته بود؛ شرایط زمانه نیز چندان مساعد نبود.

اما نگاه به تاریخ و منابع دست اول اسلامی روشن می سازد که ائمه معیار حقیقت نیستند بلکه به در مقام “اولیای الهی” و “علمای ابرار” جستجوگر حقیقت و تقرب به پروردگار بوده‌اند که امکان اشتباه و خطا در افعال آنها وجود دارد. در‌واقع آنها انسان‌های شایسته و مورد توجه برخی از مسلمانان بوده اند که با ممارست ها  وتلاش های فردی در سایه موقعیت خانوادگی جایگاهی بدست آورده بودند نه اینکه لطف الهی پیشاپیش در وجود آنها به ودیعه گذاشته شده بود. در متون موجود به یادگار مانده از ائمه اطهار مستقل از کنکاش پیرامون وثاقت آنها، هیچیک مدعی خطاناپذیری نیستند.

تجدیدنظر اساسی در کلان باورهای شیعه با کنار گذاشتن احادیث به عنوان منبع مستقل و اصلی، تکیه بر واقعیت‌های روشن تاریخی و طرد هرچه که با توحید، عدالت، عقلانیت و محکمات قرآن سازگار نیست، امری است که به شکل اصولی واپس‌گرایی، دکان‎سازی از دین و کژاندیشی‌ها را مهار می کند. در واقع اصلاح دینی در شیعه نیازمند پیرایش همه جعل‌ها و برساخته‌هایی است که در گذر زمان و با میانجیگری مناسبات قدرت و برساخته‌های هویت‌طلبانه “سنت‌هایی اصیل و ازلی” جلوه داده‌‌ شده‌اند.

اپیستمه شیعه دوازده‌امامی در قرن سوم هجری شکل گرفته و تا کنون بنیادهای اصلی آن در سیر تکاملی دست نخورده باقی مانده است. اگرچه تفاوت‌های قابل اعتنایی در محتوی نظام‌های عقیدتی در پیش و بعد از تشکیل سلسله صفویه وجود دارد، اما کلان باورها کمابیش یکسان است. اجتهاد‌ علماء هم در فروع بوده اند  وبه اصول راه‌ پیدا نکرده‌اند.

همه‌گیری ویروس کرونا می تواند دریچه ای برای جلو بردن این پروژه الهیاتی شود که منافع روشنی در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز دارد و برخی از موانع پیش‌روی توسعه و پیشرفت جامعه و برقراری صلح و بازدارندگی در برابر منازعات فرقه‌ای و مسلکی را بر می دارد. البته حتمیتی وجود ندارد، اما وقتی مقبره‌ «مقدسی» که با هدف اعجاز و کرامت بارگاه بزرگی شده و تجملات و زینت‌های گسترده‌‌ای بکار رفته تا انسان‌ها را متحیر سازد، در هنگامه بحران بزرگ یاری رسان نمی شود و مدعای فقه مشهور شیعه در «ابرانسان» و «حرم‌امن» جلوه دادن ائمه دوازه‌گانه شیعه و وابستگان به آنها در عمل باطل می‌شود، آنگاه زمینه برای درک صورت‌بندی نادرست رسوخ یافته در جامعه دین‌باوران مساعد ‌می‌شود تا دریابند “بارگاه سازی” از اساس بر بنیاد غلطی استوار شده و قرار نبوده و نیست ائمه که خود در زمان زندگی شان در برابر حوادث اجتماعی، توطئه حاکمان، فتنه‌های سیاسی و بلایی طبیعی آسیب‌پذیر بوده و حریم امنی نداشته‌اند و در عین حال از زیست اشرافی بدور بوده‌اند، فراتر از عوامل مادی نجات‌دهنده انسان‌های گرفتار شوند. بزرگی آنها در این ادعاهای مبالغه‌آمیز و بی‌پشتوانه اسلامی و عقلانی و تجمیع ثروت و اموال در حوزه‌های غیرمولد و فربه‌سازی اصحاب قدرت نبوده‌است.

آنها با زندگی درست و پایبندی به سنت‌های نیکو و آرمان‌های انسانی دعوت‌کنندگان به رستگاری هستند؛ تحقق این دعوت بسته به عمل انسانی است که سیره آنها را در عمل پذیرفته  وبدون توسل به میان‌برها، ساده‌سازی‌ها ودین‌فروشی‌ها سعی می کند با عمل صالح، خود‌سازی و تعهد به برقراری و بهبود خیرهمگانی توشه مناسبی برای دنیا و آخرت خود فراهم نماید.