جهان اسلام در سالهای اخیر به طور وسیعی با موضوع فرقهگرایی درگیر شده است. اختلافات سنی و شیعی با دهها شاخهبندیهای فرعیاش و درگیریهای مذهبی ناشی از آن به پدیده بارزی در نقاط مختلف جهان اسلام تبدیل شده است. بسیاری از تحلیلهای متداول از این پدیده به لایه دینی موضوع تمرکز کرده و وضع جاری را ناشی از سابقه تاریخی اختلافات مذهبی در تاریخ اسلام میشمرند. این دسته از دیدگاهها، فرقهگرایی را امری ذاتی و فرزند طبیعی دین اسلام تلقی میکنند. این نوشته در صدد نقد این دیدگاه است. فرقهگرایی در این متن یک گفتمان سیاسی تلقی شده که توسط جریانهای متخاصم قدرت در منطقه ایجاد و ترویج شده است.
نقد تقلیلگرایی دین به اختلافات مذهبی
نگاه ذاتگرایانه به دین در جستجوی واقعیتی ثابت برای آن در مکان و زمان تاریخی مشخصی بوده و بر مبنای آن با امور دینی برخورد میکند. در شباهتی جالب توجه، بنیادگرایان اسلامی و منتقدان اسلام بر مبنای باور به ذات خشونتبار ثابتی برای آن، هر دو در نوع نگاه به اسلام اشتراک نظر دارند. هر دو دسته، اسلام را واقعیتی ایستا در زمان و مکان مشخص شمرده و برای آن ذاتی ثابت تلقی کرده و سپس بسته به میل از پیش تعیینشدهشان به هواداری یا معارضه با آن بر میخیزند.
این نگاه در تعارض با تطور تاریخی پدیدههای انسانی و نسبیت هرمنوتیکی آنهاست. دین اسلام صرفا به حوادث دوره ظهور پیامبرش محدود نشده و از انبساط تاریخی گستردهای تا دوره معاصر برخوردار بوده و همچنان ذات پویای خود را دارد. در این فضای وسیع، تعداد غیر قابل شمارشی از فهمها و تصورات و سبکهای زندگی دینی پدید آمده که همه آنها نسبتی با اسلام داشته و بخشی از هویت متکثر و متنوع آن به شمار میروند.
هر گونه تلاش برای نسبت دادن ذاتیاتی به دین اسلام و شناخت جوهر و عرض این دین و تعیین حد و رسم منطقی برای آن به محدود ساختن ذات متنوع و متکثر تاریخی آن انجامیده و تصوری غیر تاریخی به شمار میرود. دیدگاههای هوادار ذاتیانگاری فرقهگرایی در دین اسلام از این پیشفرض غیر تاریخی رنج میبرند.
سبکهای تدین مسلمانی در تاریخ دراز و گسترده این دین از تنوع و اشکال گوناگونی برخوردار بوده و فرقهگرایی ذات مشترک و ثابت در همه آنها نبوده است. طیف وسیعی از الگوهای تدین، گرایشات فرقهگرایی نداشته و نوع فهم دینی در آنها بر پایه ستیزهگری با نگاههای رقیب استوار نیست. از این رو شاهد پیدایش نگاههای دینی بینفرقهای هستیم که حتی نامگذاری متمایزکننده مذهبی بر آنها آسان نیست. این نگاهها همچون مناطقی خاکستری در نقشه تقسیمات مذهبی اسلام هستند که بین دو یا چند فرقه و در اثر تعاملات متقابل بین آنها شکل گرفتهاند.
مناطق خاکستری بین مذاهب
تنوع مذهبی در بین مسلمانان اختصاصی به مذاهب شناخته شده به اسم و رسم، و متمایز از یکدیگر نیست. بسیاری از گرایشهای دینی در نقاط میانی مذاهب قرار داشته و تعلقات فرقهگرایانه به مذهب مشخصی ندارند. نمونههای متعددی از این نوع گرایشهای دینی در گذشته وجود داشته است. برای مثال، گروهی که از آنها با عنوان سنیان دوازده امامی یاد میشود، حضور قدرتمندی در کشورهای ایران و عراق و دیگر مناطق جهان اسلام داشتند. آنان از لحاظ فقهی به یکی از مذاهب اهل سنت تعلق داشتند اما از جهت گرایشهای معنوی، از ارادتی گاه در حد غلوآمیز و بیش از شیعیان غیرغالی نسبت به امامان شیعه نیز برخوردار بودند. حمداللّه مستوفی (متوفی سده 8)، فضلبن روزبهان بقلی (متوفی سده 10)، جامی شاعر معروف (متوفی 898)، ملاکاشفی (متوفی 910)، سبط ابنجوزی (متوفی سده 7)، گنجی شافعی (متوفی 658 ق) ابن صباغ مالکی (متوفی 855 ق) و محمد بن طولون (متوفی 953) نمونههایی از این جریان تاریخی هستند.
نمونههای مشابه این نوع جریانهای دینی را میتوان در جامعه معاصر عراق نیز مشاهده کرد. ازدواجهای بین مذهبی در جامعه عراق تا پیش از ظهور اختلافات فرقهگرایی رواج بسیار داشت. فرزندان این نوع زوجها معمولا با عقاید و گرایشهای دینی مختلط رشد کرده و سلوک دینی آنها شکلهای مختلفی از ترکیب باورها و رفتارهای شیعی و سنی بود. فرزندان گاه نامهای غیر متداول در خانوادههای تک مذهبی داشتند. مثلا انتخاب نام عمر برای فرزندان این خانوادهها متداول و رایج است. تا هم اکنون میتوان افراد سنیمذهب بسیاری را در مراقد شیعی دید که عبادات خود را به طریق مخصوص خود در این مراقد به جا آورده و برای صاحبان مراقد ابراز احترام و نیایش میکنند.
این مناطق خاکستری با ظهور جریان فرقهگرایی و بالا گرفتن تنشهای آن رو به کاهش است. افراد در موقع بروز تنشهای فرقهگرایی ناگزیر به انتخاب مسیر واحد و همرنگ شدن با جماعت پیرامون خود میشوند. خطرهای امنیتی ناشی از جنگ فرقهای، افراد را ناگزیر میکند که به یک فرقه مشخص جهت جلب حمایت اجتماعی و سیاسی بپیوندند. این امر به یک دست شدن افراد و انعدام تنوع مذهبی میانجامد.
فرقهگرایی وسیلهای برای نفود سیاسی
جریان فرقهگرایی بیش از آن که امری دینی باشد، امری سیاسی و نوعی گفتمان قدرت است که در رقابتهای سیاسی بین گروههای رقیب به کار گرفته میشود. جریانهای سابق فرقهگرایی در تاریخ نیز به طور مستقیم متاثر از رقابتهای سیاسی بودهاند. نزاع عثمانی – صفوی مثال بارزی از این امر است. عثمانیها و صفویها هر دو از پیروان مذاهب صوفی بوده و هر دو خاندان سابقه دینی سنیمذهب داشتهاند. اما اقتضائات نزاع سیاسی بر سر سرزمینهای مورد اختلاف بین شان به ایجاد نزاع سنی و شیعی بین دو قدرت سیاسی منطقه انجامید.
روی آوردن به مدارس فقهی نیز از روی انگیزههای سیاسی و نیازهای نظام قدرت بوده است. عثمانیها مذهب حنفی را برای اداره امور کشورشان برگزیدند؛ زیرا این مذهب بر خلاف معظم مذاهب سنی دیگر، شرط قریشی بودن را برای ادعای خلافت قائل نیست و به این ترتیب پادشاهان عثمانی امکان ادعای خلافت را یافتند. در مقابل، صفویها نیز مدت بسیار کوتاهی قبل از برپایی سلطنت شان به مذهب تشیع روی آورده تا امکان تقابل با عثمانیها و بهرهبرداری از پتانسیل مذهب در نزاع سیاسی با عثمانیها را بیابند. نیاز آنان به فقیهان شیعی نیز از آن جهت بود که فقیهان به آنان مشروعیت دینی بخشیده و نظام حقوقی اداره کشور را برایشان مهیا میساختند.
درگیری سنی – شیعی معاصر نیز کاملا در فضای سیاسی و متاثر از نزاع قدرت شکل گرفت. تا چند دهه قبل، موضوع سنی و شیعی جایگاه چندانی در جوامع منطقه نداشت. شناسایی و تمایز این گروه از آن گروه دشوار بود و اختلافات مذهبی در خودآگاه افراد حضوری نداشت. ظهور بنیادگرایی اسلامی با انگیزه احیای اسلام و بیدارسازی هویت اسلامی و پالایش اسلام از انحرافات تاریخی و بازگشت به نسخه اصیل اسلام، سبب شد که موضوع دین در تعاملات سیاسی و اختلافات فرقهای درون آن احیا شده و به عاملی اساسی در گفتمان قدرت نظامهای حاکم منطقه بدل شود.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقطه عطف مهمی در شعلهور ساختن فرقهگرایی در منطقه بود. علی رغم آن که این انقلاب با شعار بیداری اسلامی و وحدت بین شیعه و سنی به پا شد، اما از نخستین روزهای پیروزیاش زمینه تمرکز بر اختلافات مذهبی را پدید آورد. سبب اصلی آن در این ذات چالشبرانگیز بنیادگرایی نهفته بود که از یک سو شعار اسلام اصیل در برابر اسلامهای منحرف را مطرح میکرد و از سوی دیگر خواهان وحدت همه مسلمانان بود. بنابراین به طور طبیعی این پرسش از آغاز مطرح شد که اسلام اصیل کدام اسلام است؟
نخستین شعله اختلاف فرقهای در مباحثات قانون اساسی شکل گرفت؛ آن جا که موضوع دین رسمی کشور مطرح شد. گروهی از فقیهان شیعه با اصرار موفق به درج عنوان مذهب حقه جعفری در قانون اساسی شدند. نتیجه آن به طور طبیعی اعتراض و نارضایتی شخصیتهای سنی شرکت کننده در پیروزی انقلاب و تدوین قانون اساسی آن بود. این روند در ادامه عمر انقلاب اسلامی به شکلهای مختلف دیگری ادامه یافته و صبغه شیعی مشخصی به نظام اسلامی هوادار وحدت اسلامی بخشید.
ممانعت از بنای مساجد اهل سنت در پایتخت، احیای مراسم فاطمیه و تولید فراوردههای سینمایی شیعی با زاویه نگاه تقابلی با اهل سنت از نمونههای بازر این جریان است.
در نقطه مقابل، پیروزی انقلاب ایران به چالشی جدی برای نظامهای منطقه بدل شد و آنان را وادار به تولید گفتمان فرقهگرایانه رقیب و یا تغییر و تحول گفتمان های از پیش موجود، ساخت. عربستان سعودی از دههها پیش به ترویج سلفیگری به عنوان گفتمانی سیاسی برای رقابت سیاسی در منطقه اقدام ورزیده بود. اما سلفیگری تا پیش از انقلاب ایران، گفتمانی در تعارض با ایدئولوؤی سکولار ناسیونالیسم عربی بود. رقیب عربستان سعودی در آن دوره نه شاه شیعی ایران، بلکه رئیس جمهور سکولار و ملیگرای مصر بود. از این رو گفتمان سیاسی سلفیگری رویکرد شیعهستیزی بارزی همچون امروز نداشت.
رقابت سیاسی بین دو نظام ایران و سعودی به تدریج گسترش یافته و تشخص فرقهگرایانه واضح تری یافت. انقلاب اسلامی ایران با صدور ایده اسلامگرایی و استکبارستیزی به حمایت از تغییر نظامهای منطقه به شکلهای مختلف بر آمد. حمایت مستقیم از نهضتهای آزادیبخش در دهه شصت و هفتاد و ایجاد و ترویج ایدههایی چون راهپیمایی برائت از مشرکان در مکه به توسعه تنش بین دو طرف انجامید. در مقابل عربستان نیز با حمایت از نسخه سنی بنیادگرایی اسلامی در نمونههایی چون القاعده در زمان مقابله با شوروی ها در افغانستان و سپس گروه طالبان و در حال حاضر گروههای سنی معارض رژیم سوریه به ایجاد رقیبی سنی برای نظام شیعی ایران و دایرههای نفوذش در منطقه گرایید.
ترویج فرقهگرایی از سوی دو رژیم ایران و عربستان به طور هدفمند و با هدف دستیابی به منابع قدرت بیشتر انجام گرفته است. هر یک با ایجاد و پشتیبانی از دهها گروهک نظامی با تمایلات بنیادگرایانه شیعی یا سنی بسیار قوی به ایجاد و توسعه ماشین جنگ جاری در منطقه یاری رساندهاند. این امر نشانگر ماهیت سیاسی واضح فرقهگرایی و ابزار بودن آن در دست قدرتهای سیاسی منطقه برای دستیابی به نفوذ بیشتر است.
بنابراین فرقهگرایی در خود منابع غنی و نیرومندی برای دستیابی به قدرت سیاسی و توسعه آن در منطقه دارد. این گفتمان با بازخوانی تاریخ اسلام و بازسازی هویت دینی مسلمانان بر پایه اختلافات سیاسی جاری تلاش میکند که اختلافات سیاسی را ماهیتی دینی بخشیده و دارای پیشینه عمیق تاریخی تا دوره پیدایش این دین بشمرد و از این طریق به تقویت قدرت و نفوذ سیاسی گروه ایجاد کننده آن بپردازد.
- علی معموری، پژوهشگر مطالعات خاورمیانه، استاد دانشگاه سیدنی و سردبیر بخش عراق “المونیتور”.