جمهوری اسلامی منشأ تهدیدعلیه خود  

hossien alizadeh2 حسین علیزادهگو اینکه همه نظام های سیاسی نسبت به امنیت ملی خود حساس اند ولی مصادیق امنیت ملی از کشوری تا کشور دیگر می تواند متفاوت باشد.

مدعای این یادداشت این است که جمهوری اسلامی فاقد درک درست از مفهوم امنیت ملی ایران است. برای اثبات این مدعا ناگزیر باید مفهوم امنیت ملی که مفهومی راهبردی در سیاستگذاری های هر نظام سیاسی است مورد کنکاش قرار گیرد و سپس این پرسش را به آزمون گذاشت که آیا جمهوری اسلامی اعتنای کافی به امنیت به مفهوم “امنیت ملی” داشته است یا نه؟

این پرسش از آن روست که گاه کشورها از رهیافت درست در تشخیص امنیت خود در می مانند. این دقیقا به مانند آن است که مصداق امنیت برای هر انسانی می تواند با مصداق امنیت برای انسان دیگر متفاوت باشد اما، گاه انسان ها در تشخیص اینکه چه چیز امنیت او را تأمین می کند به خطا می روند.

رهیافت کلی در مفهوم امنیت

برای اینکه درکی درست از مفهوم امنیت و چگونگی تأمین آن داشته باشیم، باید منشأ “تهدید” را شناسایی کرد. به بیان دیگر، مفهوم امنیت در ارتباط با مفهوم تهدید قابل فهم است. تهدید (هرچه باشد) می تواند امنیت را به خطر اندازد. به نسبت اینکه درک ما از تهدید

چیست، در صدد تأمین امنیت خود بر می آییم. حال این تهدید گاه متوجه فرد، گاه متوجه ملت، گاه متوجه منطقه و گاه جهان است. به این ترتیب، امنیت در چهار سطح قابل تشخیص است که عبارتند از: امنیت فردی، امنیت ملی، امنیت منطقه ای و امنیت بین المللی.

برای مثال تأمین امنیت بین المللی، وظیفه ای است که به سازمان ملل سپرده شده است. منشور ملل متحد مهم ترین وظیفه ذاتی این سازمان را که پس از جنگ جهانی تأسیس شد، تأمین صلح و امنیت بین المللی برشمرده است. به بیان واضح تر تا جنگ جهانی اول و دوم مطلقاً هیچ نهادی که وظیفه تأمین امنیت بین الملل را بر عهده داشته باشد، وجود نداشت. از همین جا پرسش این است که اگر تأمین امنیت بین المللی، به نهادی همچون سازمان ملل سپرده شده، تأمین امنیت ملی با کیست؟

تأمین امنیت، مهم ترین وظیفه ذاتی دولت ها

به تهدیدی که متوجه ملتی باشد، “تهدید ملی” گفته می شود. از آنجایی که ملت ها زمام امور خود را به دولت ها می سپارند، ناگزیر رفع تهدید یا به بیان دیگر تأمین امنیت وظیفه ذاتی دولت هاست. دولتی که در تأمین امنیت ملی کوتاهی ورزد در اصلی ترین وظیفه ذاتی خود کوتاهی ورزیده است. تا امنیت حاصل نیاید هیچ اقدام ثمربخش دیگری نمی توان انجام داد.

بدیهی است که هیچ دولت و نظام سیاسی هرگز منکر این وظیفه ذاتی خود نیست. هیچ دولتی را نمی توان یافت که اگر از او پرسش شود آیا وظیفه رفع تهدید از ملت خود را دارد، منکر این وظیفه ذاتی شود. اما، آیا همواره درک دولت ها از تهدید درست است؟ اگر نه، آیا می توان متصور شد که دولت ها منشأ تهدید علیه خود شوند؟ اگر آری آیا جمهوری اسلامی منشأ تهدیدعلیه خود نبوده است؟

جمهوری اسلامی منشأ تهدید علیه خود

برای اینکه درکی درست از مفهوم امنیت و چگونگی تأمین آن داشت، باید منشأ “تهدید” را شناسایی کرد. اما، آیا همواره درک دولت ها از تهدید درست است؟ اگر نه، آیا می توان متصور شد که دولت ها منشأ تهدید علیه خود شوند؟

گرچه جمهوری اسلامی مانند هر نظام سیاسی دیگر به دنبال تأمین امنیت ملی و رفع تهدید از خود است ولی آیا در تعیین مصداق تهدید موفق بود؟

مدعا این نیست که در طول نزدیک به چهار دهه، جمهوری اسلامی همیشه و همواره مصداق تهدید را اشتباه گرفته بلکه مدعا این است که می توان مصادیق برجسته و در عین حال ویرانگری را یافت که نه تنها جمهوری اسلامی مصداق تهدید را اشتباه گرفته بلکه خود منشأ تهدید علیه امنیت ملی شده است. در زیر به چهار نمونه نزدیک اشاره می کنیم:

یکم؛ در پرونده هسته ای شاهد بودیم که مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی شتابان و دوان دوان به استقبال وضع تحریم های هسته ای رفتند. یکی آن را کاغذ پاره دانست و دیگری مدعی بی تأثیری آن شد. یکی آن را موجب خودکفایی دانست و دیگری مدعی دور زدن آن شد. در حالی که امریکا، کانادا، استرالیا، اتحادیه اروپا و یک یک شرکای تجاری ایران به پروسه اعمال تحریم علیه ایران می پیوستند، حاکمیت جمهوری اسلامی این پرسش را نادیده می انگاشت که مگر تحریم ها، نوعی از تهدید و از قضا خطرناک ترین تهدیدها نیستند؟ اگر آری آیا جمهوری اسلامی با چنان گزافه گویی ها، منشأ تهدید علیه امنیت خود نشده بود؟

دوم؛ دوازده سال زمان لازم بود تا پس از فرو غلتیدن اقتصاد کشور در تحریم های فلج کننده ( تعبیری که هیلاری کیلینتون به کار برد) آیت الله خامنه ای فرمان نرمش قهرمانانه! را صادر کند. اینک پرونده هسته ای به سرانجامی رسیده است. اما، شگفت اینکه با نهایی شدن توافق هسته ای در تیر ۱۳۹۴، در اقدامی پرسش برانگیز سپاه پاسداران توان موشکی بالستیکی خود را با بُرد ۱۷۰۰ و ۲۰۰۰ کیلومتر (که موضوع دیگر در کلنجار ایران و غرب است) در تاریخ اسفند همان سال، به آزمایش گذاشت. شگفت انگیزتر اینکه بر روی موشک ها عبارت “اسرائیل باید محو شود” به زبان عبری نوشته شد تا جای تردید باقی نگذارد که هدف این موشک ها کجاست.

بدیهی بود که این اقدام واکنش هایی را در بر داشته باشد. چهار کشور آمریکا، بریتانیا، فرانسه و آلمان (طرف های مذاکره در پرونده هسته ای) طی نامه‌ای به سازمان ملل خاطرنشان ساختند که آزمایش‌‌های موشکی ایران نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل است. بدین ترتیب به نظر می رسد که کانون تهدیدی جدید علیه ایران در حال شکل گرفتن است. به عبارت دیگر، این اقدام خود منشأ تهدید ملی علیه امنیت ملی ایران تلقی می گردد.

شگفت انگیز است که در واکنش به این چهار کشور، سرتیپ امیرعلی حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوا- فضای سپاه پاسداران، ساده انگارانه گفت سپاه پاسداران قطعنامه‌‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد برنامه موشکی ایران را «قبول ندارد». تو گویی سرتیپ حاجی زاده در یاد ندارد که روزگاری پیشتر، سپاه پاسداران مدعی بود که قطعنامه های هسته ای و پیش تر از آن، قطعنامه ۵۹۸ را نیز قبول نداشت.

حال پرسش این است آیا مگر ایران به قدر کافی توان موشکی خود را به رخ نکشیده بود که بعد از برجام دست به این کار زد؟ ثانیاً اگر ضرورتی در آزمایش موشکی بود، تهدید اسرائیل به نابودی چه ضرورتی داشت؟ آیا آزموده را آزمودن خطا نیست که دوباره تحریم های جدیدی را استقبال کنیم؟

سوم؛ ژانویه 2016 در حالی فرا رسید که توفانی سهمگین روابط تهران- ریاض را به یکباره درنوردید و روابط دو کشور قطع شد. تهران اعدام شیخ نمر باقر النمر شیعه بلند پایه سعودی را محکوم کرد ولی شگفت اینکه به دنبال این اعتراض، سفارت عربستان در تهران و کنسولگری اش در مشهد، بدون مداخله موثر پلیس مورد یورش قرار گرفته و به آتش کشیده شدند. این اقدام که نقض مصونیت اماکن دیپلماتیک محسوب می شد، یادآور یورش به سفارت بریتانیا، دانمارک و امریکا بود. جمهوری اسلامی رکوردار یورش به سفارتخانه هاست. در نتیجه ریاض روابط دیپلماتیک خود با تهران را قطع کرد و به دنبال آن، تهران را در شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی محکوم کرد.

در تلخی بیانیه نهایی سیزدهمین اجلاس سازمان همکاری اسلامی همین بس که حسن روحانی در مقام رییس جمهور ایران و محمد جواد ظریف در مقام وزیر خارجه از حضور در جلسه اختتامیه به هنگام تصویب بیانیه در نشست سران خودداری کردند و بیانیه به سبک و سیاقی که عربستان می خواست به تصویب عموم کشورهای مسلمان رسید. در این بیانیه حزب الله لبنان همچون داعش سازمانی تروریستی و ایران حامی تروریسم معرفی شد.

اگر نبود یورش به سفارت عربستان یا اگر محاکمه عاملان به فوریت انجام می شد (که تاکنون انجام نشده) این همه پیامدهای ناگوار برای ایران حاصل نمی آمد.

چهارم؛ اخیراً حسن نصرالله طی سخنانی بی پرده اعلام داشت که کلیه منابع پشتیبانی این حزب از ایران تأمین می شود. او که حزبش در درون لبنان و بنا به خواست امریکا تحت تحریم بانک های لبنانی قرار گرفته، گفت:”تا زمانی که در ایران پول هست حزب الله هم پول دارد”. با این اظهارات، حسن نصراالله به روشنی نشانی “شیر فلکه” را داد تا اگر قرار است تحریم ها بر حزب الله تأثیر کند همگان بدانند که باید تحریم های جدید (تحریم با موضوع حمایت از تروریسم) را از ایران آغاز کنند.

چنین اظهارات دلهره آوری از حسن نصر الله مطلقا از سوی هیچ یک از مقامات جمهوری اسلامی تکذیب نشد که هیچ؛ آیت الله خامنه ای در دفاع از حزب الله گفت: «حزب‌ الله پیکره‌ رشید خود را در دنیای اسلام دارد نشان می‌دهد. حالا گیرم که فلان دولت وابسته‌ فاسدِ تو خالی پوک، در فلان بیانیه، با پول و دلار نفتی، حزب‌الله را مثلاً محکوم بکند. خب به دَرَک! چه اهمیتی دارد… حالا یک ورق‌پاره‌ای هم یک جا اینها را محکوم بکند، خب کرده باشد، چه اهمیتی دارد؟»

با توجه به مثال های یاد شده ( که مشتی است نمونه خروار) در می یابیم که اگرچه دولت ها از لحاظ نظری منکر وظیفه رفع تهدید از کشور نیستند ولی شگفت انگیز است که می بینیم جمهوری اسلامی در موارد یاد شده خود منشأ تهدید علیه امنیت ملی تلقی می شود.

برای درک چنین خطای فاحشی در راهبردهای جمهوری اسلامی، این پرسش به جاست که آیا در سطح مقامات عالی نظام چقدر صحبت از کمبود منابع آب، ویرانی محیط زیست، بحران بیکاری،  فساد ساختاری و افزایش نرخ اعتیاد و امثال آن شنیده می شود که هر یک می تواند تهدیدی جدی برای هر نظامی باشد. به راستی در مقایسه با مبارزه با پدیده بدحجابی،  چقدر بودجه و امکانات برای مقابله با تهدیدهای یادشده تاکنون اختصاص داده شده است؟ آیا مبارزه با بدحجابی اولویت یک نظام است یا مبارزه با بیابان زدایی، اعتیاد، بزهکاری و امثال آن؟

جمهوری اسلامی نه تنها خود منشأ تهدیدهایی جدید از قبیل تحریم با موضوعیت تروریسم و فعالیت موشکی است بلکه از آن بدتر غافل از گسل هایی است که برای هر نظامی تهدید تلقی می گردند.

بنا به پژوهش های جامعه شناختی، گسل های زیر در جامعه ایران شناسایی شده است:

اخیراً حسن نصرالله طی سخنانی اعلام داشت که کلیه منابع پشتیبانی این حزب از ایران تأمین می شود. او با این اظهارات به روشنی نشانی “شیر فلکه” را داد تا اگر قرار است تحریم ها بر حزب الله تأثیر کند همگان بدانند که باید تحریم های جدید (تحریم با موضوع حمایت از تروریسم) را از ایران آغاز کنند. چنین اظهاراتی از سوی هیچ یک از مقامات جمهوری اسلامی تکذیب نشد که هیچ؛ آیت الله خامنه ای باز به دفاع از حزب الله پرداخت.
  • گسل جنسیتی( تبعیض آشکار و نهان علیه زنان)
  • گسل نسلی (جمعیت جوان ایران با حدود 65 درصد جمعیت زیر 35 سال)
  • گسل اقتصادی (فاصله طبقاتی با شکاف میان اکثریت فقیر و اقلیت بهره مند)
  • گسل قومیتی (تمایل گریز از مرکز در قومیت هایی که خود را سرکوب شده می دانند)

افزون بر این تهدیدها که ماهیت درون زا دارند، تهدیدهایی بیرونی نیز وجود دارد که مهمترین آن ها عبارتند از:

  • کاهش اعتبار بین المللی ایران که تأثیر محسوس آن را می توان در کاهش ارزش گذرنامه و ریال ایرانی دید.
  • تنش فزاینده در روابط دیپلماتیک بین ایران و دیگر کشورها ( فقط در نیمه اول سال 2016 تعداد 7 کشور با ایران قطع رابطه کردند. این کشورها عبارت بودند از: عربستان، بحرین، سودان، سومالی، جیبوتی، کومور و مالدیو)
  • فقدان متحد استراتژیک ( شاید تنها متحد استراتژیک جمهوری اسلامی، نظام سوریه و با کمی تساهل دولت کنونی عراق باشند که هر دو گرفتار جنگ داخلی هستند)

نتیجه:

گفته شد تأمین امنیت، وظیفه نخستین و ذاتی هر دولتی است. به شرحی که گفته شد اینک گسل های بزرگی به عنوان “تهدید ملی” در جامعه ایران به چشم می خورد که اهتمام به آن چندان که باید دیده نمی شود. افزون بر این، نه تنها اهتمام به رفع این تهدیدها به چشم نمی خورد بلکه موارد برشمرده شده نشان می دهد که جمهوری اسلامی، از تهدیدهای مهمی از قبیل تنش با کشورهای منطقه، تحریم هسته ای، احتمال تحریم موشکی و احتمال تحریم حمایت از تروریسم استقبال کرده است. از این رو، گزاف نیست که جمهوری اسلامی را منشأ تهدید ملی علیه خود بدانیم.