مسئله ایران پس از خامنه ای برای من مساله ای مهم تر را زنده کرد که ابتدا بدان می پردازم.
کشورما در شرایط پر تحولی به سر می برد. چند سال پیش خطر حمله آمریکا به ایران یک خطر جدی بود و امروز امکان توافق در رابطه با مشکل هسته ای یک امکان واقعی. آن چه در یمن آغاز شد، می تواند تا سالها تنش های سنگینی در منطقه ما شکل دهد و بر روندهای سیاسی کشور تاثیراتی عمیق بر جای گذارد.
پیش بینی روند و چگونگی تحولات آینده دشوار و حتی ناممکن است. پس چگونه می توان به مسئله ایران پس از آقای خامنه ای و ویژگی هایش پرداخت. اگر ما در آینده نزدیک با چنین شرایطی مواجه شویم، می توان با توجه به تعادل نیروهای کنونی در حکومت و در سطح جامعه نسبت به برخی ویژگی های آینده نزدیک نظر داد. می توان راجع به امکانات کاندیداهای مختلف ولایت و نیروهای اصلی تاثیر گذار مثلا آقای رفسنجانی، حسن خمینی، جوادی آملی، شاهرودی، صادق لاریجانی و یا مصباح یزدی ارزیابی ارائه داد. می توان راجع به حد قدرت جامعه مدنی و قدرت این جامعه و افکار عمومی برای تحمیل برخی تغییرات تحلیل ارائه داد؛ ولی چنین شرایطی چه زمانی رخ خواهد داد و این سوال مربوط به آینده در چه بعد زمانی ست؟
می توان راجع به آینده های دورتر درمقام یک روزنامه نگار و یا تحلیل گر فرضیه ارائه داد و امکانات مختلف را ترسیم کرد. می توان در مقام یک تحلیل گر با توجه به رشد جامعه ایران و روندهای عمومی جهانی تصور داشت که در ایران فردا کدام راستاها تقویت خواهد شد؛ ولی در جهان سیاست، نظر دادن نسبت به آینده های غیر نزدیک تنها فرضیه دادن است و متکی شدن به چنین فرضیاتی برای اتخاذ سیاست نادرست.
من بدین علت بحث خود را از زیر سوال بردن خود سوال آغاز کردم که متاسفانه تلاش برای پاسخ دادن به روندها و چگونگی تحولات آینده و تدوین سیاست و استراتژی بر اساس چنین پیش بینی هایی یکی از شیوه های رایج تدوین استراتژی در بخش عمده نیروهای اپوزیسیون نسل ماست. روشی که سال هاست با شکست مواجه شده ولی کماکان بر آن پافشاری می شود و بدتر از آن نادرست دانستن این روش به عنوان نداشتن استراتژی و سیاست مورد نقد قرار می گیرد. برای روشن شدن مطلب چند مثال می زنم.
هستند نیروهایی که استراتژی خود را سرنگون کردن رژیم کنونی، تشکیل دولتی موقت و سپس برگزاری انتخابات آزاد و یا تدوین قانون اساسی می دانند. حتی برخی از این نیروها رییس چمهور چنین دولت موقتی را نیز تعیین کرده اند یا بارها در جهت شکل دادن شورای رهبری برای چنین دورانی بوده اند. در چارچوب چنین سیاستی تحول در ایران تنها از یک راه ممکن ( ویا مطلوب) است و آن هم کمابیش همان گونه ای است که در انقلاب بهمن رخ داد.
گروهی دیگر از نیروها استراتژی خود را انتخابات آزاد نامیده و در صدد شکل دهی تعادل نیرویی در جامعه هستند که نیروهای حاکم انتخابات آزاد را بپذیرند. در این چارچوب تحولات تدریجی در ایران و تحول از این طریق ناممکن است و حاکمان تا شکل گیری تعادل نیرویی که توان اعمال قدرت خود را نداشته باشند مقاومت می کنند و در چنان تعادل نیرویی به پذیرش خواست مردم مجبور شده و انتخابات آزاد را خواهند پذیرفت و از به زیر کشیده شدن حاکمان یا سرنگونی احتراز خواهد شد . در چنین نوع نگاهی تحول ممکن (یا مطلوب) در روندهای سیاسی آینده ایران پیشاپیش تعیین شده است
گروهی دیگر نیز راه تحول در ایران را پیشروی تدریجی و گام به گام اصلاحات می دانند و معتقدند تنها این مسیر می تواند موفق باشد و حاکمان به این پیشروی تن داده و راه های پرتنش دیگری در مقابل کشور قرار نخواهد گرفت.
می توان مثال های دیگری در همین چارچوب ذکر کرد. صرف نظر از قضاوت در مورد سیاست و عملکرد نیروهایی که مسیرهای فوق را برگزیده اند، آن چه در همه مثال های فوق مشترک است، پیش بینی آینده میان مدت و حتی بلند مدت بر اساس تحلیل شرایط کنونی، ماهیت نیروها، توان هریک از آنها و تغییراتی که در روندهای آینده در موقعیت آنها رخ خواهد داد، است. در این نوع تحلیل می توان واکنش نیروها را در تعادل نیرویی که هنوز شکل نگرفته پیش بینی کرد و یا بر اساس تحلیل از روندهای پایه ای در جامعه توان و سمت گیری نیروها را در آینده معین کرد.
در چند دهه اخیر دگرگونی های سیاسی پایه ای در ده ها کشور رخ داده و بخشی از آنها در مسیر تحول از دیکتاتوری به دمکراسی گام نهادند. گوناگونی این تحولات خاص بودن و در بسیاری از موارد غیر قابل پیش بینی بودن آنان نشانه ای است بر نادرستی متد ذکر شده.
دوران پس از آقای خامنه ای
موضوع بحث پیش بینی آینده ایران پس از آقای خامنه ای است. در یک بحث کلی می توان گفت که سیستم سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه هم با سطح رشد ایران و هم با تحولات و روندهای حاکم بر جهان بیگانه است. تحول این سیستم و مغایر بودن آن با آن چه در ابتدای انقلاب معماران و بنیان گذاران آن طرح ریزی کرده بودند نشانه ای است بر مغایرت آن با جامعه ایران. ولی این که تحول در کشور ایران چه مسیری را طی می کند قابل پیش بینی نیست. مسلما فقدان آقای خامنهای و تعیین جانشینی برای ایشان که بتواند موقعیت ایشان را کسب کند و جناح های مختلف درون رژیم نقش برتر وی را بپذیرند پروسه ای است که می تواند مخاطرات جدی برای سیستم پدید آورد ولی این که سیستم با این مخاطرات چگونه مواجه شود به موقعیت رژیم و تعادل نیروها در همان زمان وابسته است و از پیش غیر قابل پیش بینی.
رژیم اسلامی بر خلاف رژیم هایی نظیر صدام و تا حدی رژیم پیشین تنها به یک شخص وابسته نیست. با وجود نقش برتر و تعیین کننده آقای خامنه ای و اختیارات وسیعی که قانون اساسی به ولی فقیه سپرده، جناح ها و ارگان های درون رژیم از آزادی عمل نسبی برخوردارند و مستقل از ولی فقیه تصمیم می گیرند و عمل می کنند. آقای خامنه ای در بیست و شش سال اخیر با هر چهار رییس جمهور کشور مشکل داشته و هیچ یک از آنها حاضر نشدند به طور کامل در چارچوب سیاست های مورد تایید ایشان عمل کنند. حتی آقای احمدی نژاد که با چهره ذوب در ولایت مطلقه فقیه و تبعیت بی چون و چرا از آقای خامنه ای به مقام ریاست جمهور برگزیده شد؛ بیشترین مشکل را با آقای خامنه ای داشت. ممانعت از کاندیدا شدن و یا رد صلاحیت تمامی چهره های اصلی اجرایی کشور توسط شورای نگهبان منتخب ولی فقیه در انتخابات اخیر ریاست جمهور انعکاس روشنی بود از آن که ولی فقیه در رژیم اسلامی قادر نیست همه نیروها را به تبعیت کامل از خود وادار کند. اگر حذف رهبر در رژیم هایی که تمامی سیستم به طور کامل به یک فرد متکی است سیستم را در بسیاری از موارد با خطر فروپاشی یا بحران های سنگین مواجه میسازد، در ایران این احتمال در آن حد قوی نیست.
دوران پس از آقای خامنه ای در ایران در زمان حیات آقای خامنه ای پایه ریزی می شود. آن دوران به این وابسته است که در شرایط نبود ایشان تعادل نیرو در میان نیروهای حاکم به چه صورت باشد، جناح های مختلف تا چه حد با پایه های اجتماعی خود در رابطه بوده و از آنها تاثیر پذیر باشند و از همه مهم تر آن که رابطه کل سیستم با مردم چه باشد و تا چه حد اعتراض به کل سیستم و خواست تغییرات بنیادین در جامعه قدرتمند باشد.
مسلما تغییر رهبری در ایران با یک سری تنش و بحران مواجه خواهد بود. مسلما کشاکش مابین جناح های مختلف تا مدتی در ابعادی وسیع تر از گذشته در درون رژیم وجود خواهد داشت و امکانات برای تحولات بنیادین افزایش خواهد یافت؛ ولی همه این عوامل بر بستر شرایطی که قبل از آن رخ داده می تواند تاثیر گذار باشد. اتخاذ سیاست بر اساس پیش بینی کردن آن چه در آن شرایط فرضی رخ خواهد داد خطاست و کوشش برای اصلاحات، تغییر تعادل نیرو و تحول در همین شرایط کنونی است که می تواند پایه گذاری برای هر تحول در آینده های غیر قابل پیش بینی باشد.
مهدی فتاپور
16.05