عریانیِ ایران

ds6fg45dfg44f - محمد جواد اکبرینبیل گیتس، صاحب شرکت مایکروسافت در سخنرانی پنجم فوریه‌ی ۲۰۰۹ گفته بود: «دو منطق، همواره تغییر خواهند کرد؛ تکنولوژی اطلاعات و تکنولوژی پزشکی، و جهان ۲۰سال پس از امروز، جهانی کاملا متفاوت خواهد بود». از آن «امروز» که او می‌گفت کمتر از یک دهه گذشته، اما تکنولوژی اطلاعات، جهانی کاملا متفاوت ساخته است.

شبکه‌های اجتماعی نه تنها زندگی مردم را عریان کرده و از خصوصی‌ترین زوایای نظر و عمل‌شان پرده برداشته بلکه آئین‌ها و حکومت‌ها را نیز عریان کرده است. کافی است زبان بلد باشید تا در هر لحظه که اراده کنید از ریزترین دغدغه‌های ساکنان آن سوی کره زمین مطلع شوید بی‌آنکه حکومت‌ها یا رسانه‌های‌شان بتوانند تصویری که می‌پسندند را در قابی که می‌سازند بنشانند. به عبارت دیگر اگر روزگاری حکومت‌ها و یا رسانه‌های خاص، سخنگویان جوامع خود محسوب می‌شدند جوامع امروز جهان به «جامعه‌های بدون سخنگو» تبدیل شده‌اند و خود سخنگوی خویش‌اند.

ایران نیز هیچگاه مثل امروز عریان نبوده است؛ نه اجزاء جامعه‌ی ایرانی چنین خود را در معرض دید دیگران قرار داده بود و نه حکومت توان آن را دارد تا جامه‌ای بپوشد که نقص‌ها و ضعف‌هایش را بپوشاند؛ از این رو غالب تحلیل‌هایی که تحولات ایران را با سال ۵۷ مقایسه می‌کند ناتمام، بلکه نادرست به نظر می‌رسد. حتی در انقلاب ۵۷ هم جامه‌ی رسانه، عیب‌های آیت‌الله خمینی را پوشانده بود. قابی که با تدبیر او و تصحیح اطرافیانِ رسانه‌شناسش در معرض دید مخاطب قرار می‌گرفت؛ مخاطبی که البته این آمادگی را داشت تا علاج خشم خود از حکومتِ وقت و رؤیای فردای خویش را در آن قابِ بی‌نقص ببیند. امروز اما کوچکترین اظهارات و احساسات سیاستمداران از دید شبکه‌های اجتماعی قابل پنهان کردن نیست. کافی است یک تلفن هوشمند در آن اطراف، صحنه و سخن را ثبت کند و لحظاتی بعد در یکی از شبکه‌های اجتماعی منتشر شود.

این عریانی البته جهانی است و مختص کشور ما نیست اما ایران در بخش‌های مختلف، آمادگی رویارویی با این عریانی را ندارد؛ مثلا حکومت همانطور که آمادگی مواجهه با ویدئو و ماهواره را نداشت هنوز هم در بدوی‌ترین صورت، سربازانش را برای جمع‌آوری دیش‌های ماهواره به پشت‌بام‌ها اعزام می‌کند. غرب اما به علت سازگاری زیرساخت‌های دموکراتیک و مدرنش با این پدیده (که خود آفریننده و توسعه دهنده‌ی آن است) به تدریج پادزهرهای کافی را برای آفات آن می‌یابد.

این فقط جمهوری اسلامی هم نیست که علیرغم ادعاهایش خود را برای چنین دورانی آماده نکرده است؛ حکومت‌های استبدادی و حتی نیمه استبدادی به علت ماهیت ضدآزادی‌شان، با اندکی شفافیت، عریان می‌شوند و زحماتی که برای تظاهر کشیده‌اند در معرض ویرانی قرار می‌گیرد. ناتوانی از همآوردی با این زبان و زمان و جهان و روانِ تازه، در حکومت به صورت سرکوب و فیلتر و ممنوعیت‌های فراگیر خود را نشان می‌دهد؛ در اپوزیسیونی که دیر به این تحولات می‌رسد خود را به صورت جزیره‌هایی نشان می‌دهد که هر یک با پرچم و بیانیه‌های گاه و بیگاه فقط موجودیت‌شان را به رخ می‌کشند بی‌آنکه دیده یا شنیده شوند. و سرانجام در هواداران حکومت به صورت خشم، رفتارهای ایذائی و تهمت‌های پیاپی و لجن‌مال کردن کاربران و کمپین‌گردانانِ موفق نمود و ظهور می‌یابد و در نتیجه، جامعه پر از لشگرهایی بی فرمانده و بی‌ژنرال می‌شود که تنها دارایی‌اش کلمه‌های سرگردان است.

با این‌همه اما تکلیف بخش‌هایی از جامعه با این پدیده روشن‌تر از دیگران است. مثلا جوامعی که در آن به دلائل سنتی یا ایدئولوژیک، «زنان» جنس دوم محسوب می‌شوند و از تبعیض و محرومیت بیشتری رنج می‌برند با این واقعیت مواجه شده‌اند که زنان‌شان گویی ظرفیت این شبکه‌ها را بیش و پیش از سایر بخش‌ها کشف کرده‌اند و نداشته‌های تاریخی و اجتماعی و جایگاه واقعی و برابر خود را در آن جستجو می‌کنند. تا پیش از این اگر جنبش زنان با نمادها و شعارهای مشخصی در خیابان به راحتی قابل سرکوب بود حالا بدون مرز و محاسبه در این شبکه‌ها ظهور می‌کند. کمپین مبارزه با حجاب اجباری و چهارشنبه‌های سفید و دختران خیابان انقلاب نمونه‌هایی از این ظهور هدفمند و تاثیرگذارند و حکومت هم که خود را در برابر این بخش از جامعه پاسخگو نمی‌دیده و آن را به نوعی در محاسبات خود (اگر نگوییم حذف) کمرنگ کرده بود حالا با معضل تازه‌ای مواجه شده است.

شبکه‌های اجتماعی نه تنها زندگی مردم را عریان کرده و از خصوصی‌ترین زوایای نظر و عمل‌شان پرده برداشته بلکه آئین‌ها و حکومت‌ها را نیز عریان کرده است. کافی است زبان بلد باشید تا در هر لحظه که اراده کنید از ریزترین دغدغه‌های ساکنان آن سوی کره زمین مطلع شوید بی‌آنکه حکومت‌ها یا رسانه‌های‌شان بتوانند تصویری که می‌پسندند را در قابی که می‌سازند بنشانند. به عبارت دیگر اگر روزگاری حکومت‌ها و یا رسانه‌های خاص، سخنگویان جوامع خود محسوب می‌شدند جوامع امروز جهان به «جامعه‌های بدون سخنگو» تبدیل شده‌اند و خود سخنگوی خویش‌اند.

بیرون از ایران و در میان کشورهای منطقه، عربستان نیز نمونه‌ی قابل مطالعه‌ای است؛ حکومتی اقتدارگرا بدون زیرساخت‌های متناسب با دموکراسی و آزادی که به تازگی تلاش می‌کند خود را متفاوت از گذشته نشان دهد. پادشاهی سعودی نخستین تغییرات دستوری را در حوزه‌ی آزادی‌های اجتماعی آغاز کرد و با لغو ممنوعیت رانندگی زنان و سپس گشایش‌هایی در بازار موسیقی، نوعی اصلاح کنترل‌شده را در پیش گرفت؛ پیش‌تر در سال ۲۰۱۳ «خالد غسان یوسف المقدادی» کتابی با عنوان «انقلاب شبکه‌های اجتماعی» در اردن منتشر کرد و به تفصیل از ویژگی‌های این جهان تازه نوشت و به تحقیقی بین‌المللی استناد کرد که بنا بر آن ۵۲% تا ۶۱% از کاربران فیس‌بوک، و ۷۵% از کاربران اینترنت در جهان را زنان تشکیل می‌دهند که میلیون‌ها کاربر سعودی نیز مشمول این تحقیق بودند. مسئله این نیست که حاکمان عربستان تا چه اندازه در این رویکرد صادق‌اند (چنانکه سرکوب فعالان حقوق زنان و حقوق بشر در این پادشاهی هنوز ادامه دارد) مسئله این است که تا چه اندازه حساسیت وضعیت جدید را باور کرده و به تغییراتی می‌اندیشند که بتوانند ادعا کنند صدای این انقلاب تکنولوژیک را شنیده‌اند؛ هرچند همین تغییرات اندک نیز در مواجهه با روحانیان بنیادگرای آن دیار مطلقا کار آسانی نیست.

آینده ایران و جمهوری اسلامی نیز بر خلاف تصور حکومت و اپوزیسیون سنتی، در شبکه‌های مجازی رقم می‌خورد و نه لزوما در خیابان‌ها؛ و «مسئولیت ما» نیز باید متناسب با این آینده تعریف شود.
نوع مواجهه‌ی حکومت با پدیده‌ای مانند تلگرام و یا پیشنهاد برخی چهره‌ها و جریان‌های حکومتی برای فیلترینگ با هدف مهار اعتراضات و یا حتی مهار قیمت ارز شاهدی بر درستی این مدعاست؛ چنانکه تاثیرگذاری پاره‌ای از صفحات و کانال‌های نوظهور و بی‌شناسنامه بر همه‌ی عرصه‌ها و عقب ماندن نخبگان از سرعت حوادث، انذار و هشداری است نسبت به واقعیتی که عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را فرا گرفته است.

اگر میان این عریانی و جامه‌هایی که نخبگان، متناسب با پیکرهای جدید می‌دوزند تناسبی ایجاد نشود عرصه اصلاح و تغییر ناکام می‌ماند و به هرج و مرج نظری و عملی می‌انجامد. جریان‌هایی که خود را مسئول و متعهد به اصلاح و تغییر می‌بینند پیش از هر چیز مسئولیت شناخت مبانی و کارکردهای این عریانی را نیز بر عهده دارند.
این پدیده چنان جدی است که در خلاء احزاب تاثیرگذار و نمادهای سیاسی و اجتماعی و سرمایه‌های سرکوب شده، می‌تواند بستر یک تشکیلات ناشناخته اما منسجم را فراهم کند. کافی است یک تشکل نوظهور، این پدیده را بشناسد، تا با انسجام و برنامه‌ریزی، در کوتاه یا میان‌مدت، به محور انسجام‌بخشِ مطالبات اجتماعی تبدیل شود.

در میان حرکت‌های دهه‌ی اخیر، جنبش سبز و در صدر آن میرحسین موسوی تا حدودی این چشم‌انداز را دریافته بود؛ موسوی در شرایطی که رهبر ایران گیجِ واقعه‌ای بود که چاره‌ای جز سرکوب آن نمی‌یافت به همراهان جنبش سبز پیام داد:
«باید شبکه‌های اجتماعی را گسترش داد و تغذیه کرد از نظر فکری. این کار، میراث جنبش را برای آینده حفظ می‌کند/کلیپ‌ها، فیلم‌ها، پوسترها و عکس‌هایی که با تلفن‌ها گرفته می‌شود باید گسترش پیدا کند/این‌ها مهمترین وسیله‌ی ماست و مثل یک ارتش عمل می‌کند. اگر آنها نیروی نظامی و امنیتی در مقابل مردم قرار می‌دهند سپاه ما در حقیقت آدم‌های خلاقی هستند که از این طریق پیام جنبش را به مردم می‌رسانند/بنده به این لشگر آگاهی‌بخش عرض کنم فقط مخاطبان‌تان را روشنفکران قرار ندهید. معلمان، کارگران، کشاورزان و همه قشرهای مردم [را در نظر بگیرید]». (نخستین کنفرانس خبری اینترنتی مشترک با حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی/خرداد۸۹)

آینده ایران و جمهوری اسلامی نیز بر خلاف تصور حکومت و اپوزیسیون سنتی، در شبکه‌های مجازی رقم می‌خورد و نه لزوما در خیابان‌ها؛ و «مسئولیت ما» نیز باید متناسب با این آینده تعریف شود.

او خود به حصر رفت و مجال پیگیری این نگاه و افق را نیافت و همراهانش در صدر جنبش اما چنین شناختی را نداشتند و نیافتند و از قافله عقب ماندند و اگر آنانکه با تکیه بر مبانی نظری، پرنسیب‌های ملی، تجارب تاریخی و مسئولیت اجتماعی خود، روزگاری نظر و عمل جامعه را رهبری می‌کردند خود را در وضعیت جدید شریک نکنند از تمام شئون جامعه‌ی مخاطب‌شان حذف می‌شوند.

باری! «مسئولیت ما» از میانه‌ی شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی می‌گذرد نه از بیانیه‌ها و دکه‌های روزنامه‌فروشی‌ها و حتی تلویزیون‌ها و رادیوها. این تکنولوژی، زبان تازه‌ای آفریده که پیوسته تغییر می‌کند! باید این زبان جدید را آموخت و به کار بست و دشواری کار اینجاست که نمی‌توان با فراگیری‌اش باری را برای همیشه از دوش برداشت، بلکه هر بار، پدیده‌ی تازه‌ای، زبان تازه‌ای می‌آورد که فراگیری‌اش همت و زحمت تازه‌ای می‌طلبد.

و سرانجام، عریانی ایران تنها دامن حکومتش را نمی‌گیرد بلکه تمام مخالفانی را که شعار اصلاح و تغییر و آزادی و عدالت سر می‌دهند در ترازوی محک می‌نشاند و کوچکترین رفتارشان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد. روشن است که این به معنای درستی هر آنچه در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود نیست و البته که بسیاری از آنچه در این بستر تولید می‌شود قابل اعتماد نیست؛ اما هرآنچه قابل اعتماد نباشد چنان نیست که قابل اعتنا هم نباشد و بیشترین آسیب را از این عریانی، جریان‌ها و به طریق اولیٰ حکومت‌هایی می‌بینند که گمان می‌کنند می‌توانند با بی‌اعتنایی از کنارش عبور کنند چه رسد به آنانکه بنیان و بقای خود را بر پنهان‌کاری و ظاهرسازی بنا کرده‌اند و نسبتی با شفافیت ندارند.