در این شماره به معرفی سه اثر (یک تالیف و دو ترجمه) در بازار کتاب و ادبیات ایران میپردازیم:
▪️از قیطریه تا اورنج کانتی؛
وقایع نگاری یک مرگ از پیش تعیین شده
حمیدرضا صدر
نشر چشمه
“به راستی نمیدانم مرگ چیست. مواجهه با نور یا تاریکی مطلق؟ فرو غلتیدن در مغاکی سیاه و ورطهای بی انتها یا پرواز در بی نهایت؟ لذت بردن از نعمتهای بهشتی یا رنج کشیدن در دوزخی آتشین؟ امید به بازگشت دوباره در قالبی دیگر یا تبدیل شدن به موجودی غیرارگانیک؟ آغاز فازی جدید یا رسیدن به انتها؟”
اواخر تیرماه خبر درگذشت دکتر حمیدرضا صدر آمد. درگذشت مردی که به سختی میتوان کسی نظیرش یافت تا شاید بتواند همانند او از فوتبال و فیلمهایی که دیده بگوید و یا با مقالههایش در مجله فیلم زندگی کنی. از قیطریه تا اورنج کانتی داستان زندگی اوست که فوتبال و سینما و تاریخ را در هم ادغام میکرد و از رویاهای رسیده و نرسیده میگفت، از بردها و باختها و از نبردهای نابرابر اما این بار داستان متفاوت است از دوره ای خاص از زندگیاش میگوید. ورق نهایی، داستان چالش برانگیز تسلیم یا مقاومت، دست و پنجه نرم کردن با مرگ در مبارزهای نابرابر. تلاشی سخت برای زنده ماندن، برای لذت بردن از ساده ترین چیزهای زندگی روزمره، برای تفکر، برای خواب، برای نفس کشیدن و برای فیلم دیدن و نوشتن، برای عاشق ماندن و دوست داشتن. داستان غزالهها(دختر) و مهرزادها(همسر) و مادرانی که با دلواپسی و نگرانی در کنار عزیزانشان در روزهای سخت هستند و می مانند. و در نهایت سکانس نهایی زندگی همه ما که ” مثل همیشه حرف آخر را او زده: مرگ”
کتاب از نظر فرم نوشتن بسیار روان و خوشخوان هست و با حجم زیادیش سریع خوانده میشود و با مثالهای عینی که دکتر صدر در این کتاب زده مثل بازیهای فوتبال و فیلم ها مکان ها و… حس خوبی به خواننده میدهد.
کتاب به سرگذشت نویسنده به قبل و بعد آن تقسیم میشود، و نقطه عطف جایی است که دکتر صدر تصمیم میگیرد، بدنش را به یک مرکز تحقیقات سرطان اهدا کند. راوی از همان ابتدا دارد خودش را برای وداع با زندگی آماده میکند. وداع با تن قبلیاش، وداع با خانهاش، تختخوابش، کتابها، فیلمها و موسیقیهایی که دوستشان داشته است. وداع با سبزیها، سسها و غذاهای محبوباش. وداع با تهران، امجدیه و قیطریه و بازار تجریش. وداع با دوستان. دکتر صدر در این کتاب، همه چیز را یک مدل دیگر میبیند. یک مدل دیگر زندگی میکند، یک مدل دیگر میخورد و مینوشد. یک مدل دیگر راه میرود، در آغوش میکشد و میبوسد. آخرین لحظات بودن برای کسی است که مجبور است خودش را برای “نبودن” آماده کند.
راوی با لحن دوم شخص با روایت درخشان و با جزئیات تمام، از داشتههایی حرف میزند که انگار هرگز نمیبینیمشان مگر روزی که مرگ، تاریخ رفتن را برایمان روشن کند؛ آنوقت است که همه چیز برایمان یک جور دیگر میشود. کتاب، روایت یک مرگ از پیش تعیین شده است. روایت دل کندن. رها کردن. رفتن.
کتاب به غزاله دخترش تقدیم شده ” به دخترم غزاله خانوم که میدانم بسیاری از صفحات این کتاب را پاره خواهد کرد. “همین جمله در اول کتاب تکلیف را روشن میکند، این کتاب تلخ است.
او وصیت کرده بوده بعد از رفتنش دخترش، فصل پایانی کتاب را بنویسد. و چقدر تلخ که دختری فصل آخر زندگی پدرش را بنویسد.” همین کافیست که بگویم پدر هنوز خیلی چیزها را باید مینوشت، خیلی حسها و تجربیات عجیب و خاص را باید توصیف میکرد، اما ننوشت و نکرد. این وظیفه سخت سپرده شد به من تا یک سال و نیم پایانی عمر پدرم را برای خواننده بازگو کنم. دردها و رنجهایش را، سختیها و لبخندهایش را، موفقیتها و شکستهایش را. ”
غزاله میگوید:
آدنوکارسینوما یعنی سرطان، تومور بدخیم در بافت غدد که چهل درصد مبتلایان سرطان ریه دچارش هستند. وقتی بعد از آزمایشات مختلف، دکتر به او میگوید: ببخشید، سرطان ریهی شما استیج چهاره. حمیدرضا صدر، شروع میکند با این کارسینوما حرف زدن و اینطور می نویسد: آه، ای کارسینوما، چه کردهای؟ از قلمرو ریه خارج شدهای و حمله کردهای به غدد فوق کلیوی؟ به کولون و جاهای دیگر؟ ای کارسینوما، چه قدر زیاده خواه هستی، چه قدر فاشیست شدهای. آدولف هیتلر و لشکر نازی اش که خط ماژینو فرانسوی ها را به هیچ گرفت. او که روستا به روستا و شهر به شهر رفت تا رسید به پاریس. تو و لشکرت دامنهی حملات تان را افزایش دادهاید؟ لشکرکشی کردهاید به سوی خون و استخوانها؟ آه، ای کارسینوما.
غزاله میگوید: از روزی که فهمید سرطان دارد تصمیم به نوشتن این کتاب گرفت و اولین صفحات را کمتر از یک ماه بعد شروع کرد، همان روزهایی که پا به دنیای مجازی گذاشت. قبل آمدن به آمریکا به دفتر نشر چشمه رفت و خبر بیماری اش را داد.گفت که چنین کتابی در راه خواهد بود. گفت که فقط پس از مرگش چاپ خواهد شد. از اینکه کسی بفهمد بیمار است و ترحم کند متنفر بود. میگفت میخواهم مردم با من عادی باشند و عادی برخورد کنند. دوست نداشت کسی به خاطر بیمار بودنش بی دلیل با او مهربان باشد.
عنوان اولی که برای کتاب برگزید از تهران تا اورنج کانتی: بر خلاف مسیر آب بود. اورنج کانتی نام ناحیهای در ایالت کالیفرنیای آمریکاست. که ما در یکی از شهرهایش زندگی میکنیم. اینکه چرا “تهران” را به “قیطریه” تغییر داد و چرا قسمت برخلاف مسیر آب را به کلی حذف کرد برای من نگفت. در طول یک سال و نیمی که کتاب را مینوشت، هر زمان به مطب دکتر یا بیمارستان میرفتیم دفترچهای کوچک همراهش داشت تا نت برداری کند. اسمها، مکانها، نوع سوزنها، همه را مینوشت تا وقتی به خانه میرسد شروع به تایپ کردن کند. خیلی قسمتها در قطار رفت و برگشت قبل و بعد از شیمی درمانی نوشته میشد.
” آدم ها وقتی عزیزانشان را در آستانه مرگ می بینند، بیش از پیش دوستشان دارند. مردگان از زندگان عزیزترند .تنها گذاشتن بیمار در روزهای پایانی درست تر است یا دوره کردنش و دلداری دادنش؟ این پرسشی است بی پاسخ قطعی و هر بیماری جواب خودش را دارد. تو تنهایی را ترجیح می دهی تا دل سوزاندن و تأسف خوردن برایت را، سر تکان دادن، حیف حیف کردن و تکرار جمله «حتما خوب میشی.» دلسوزی در اکثر اوقات بدل به القای ضعف شخصیت میشود و نیشی میزند جانسوز. چرا آن خاطرات خوب به کارت نمیآیند؟ زندگی پر سر و صدا و گاه شاعرانه ات چه برات به ارمغان گذاشته که حالا از آن سلاحی بسازی و بروی به جنگ دنیا؟ چرا همه رفته اند؟ چرا سر در منجلابی فرو بردهای که چیزی نمی تواند تلخی هایش را کنار بزند؟ بقیه کجایند؟ حقیقت این است که بیماران درمان نشدنی شبیه زندانیها حبس ابد یا در صف اعدام میشوند و به تدریج افسرده. بیمار منزوی و تک افتاده میشود، احساس خفت میکند و آرام آرام در باتلاق نومیدی فرو می رود.”
همه چیز با سرفهای در خواب آغاز میشود و او را از قیطریه روانهی اورنج کانتی میکند.کاش این کتاب جلد دومی هم داشت، از اورنج کانتی به قیطریه. اما چه حیف که بلیط برگشتش به قطعهی نام آوران شد.روحش آرام و شاد.
▪️دروازه خورشید
الیاس خوری
ترجمه: نرگس قندیلزاده
نشر نی
الیاس خوری نویسنده، تحلیل گر سیاسی در سال ۱۹۴۸میلادی از یک پدر و مادر مسیحی در بیروت لبنان به دنیا آمد. او در دانشگاههای لبنان و آمریکا درس خوانده و رمانهایش به زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، نروژی، هلندی و عبری ترجمه شدهاست. الیاس نویسنده یازده رمان و چهار کتاب نقد و سه نمایشنامه است. او با رمان در باب روابط دایره(۱۹۷۵)در ردیف ادیبان عرب قرار گرفت و حرکت جدیدی در جهت مدرنیسم آغاز کرد. یکی از معدود نویسندگانی است که از چشمانداز یک انسان بیرونی درباره تجارب مردم فلسطین مینویسد. او هماکنون مدیر تحریریه ضمیمه ادبی مجله «النهار» در زادگاه خود است.
او برای درک وقایعی که در سرزمینهای اشغالی به وقوع میپیوست بسیار جوان بوده، چرا که برخلاف رماننویسهای فلسطینی همچون امیل حبیبی و قسان کانافنی که بسیار زودتر از این واقعه متولد شدند، خوری نمیتوانست بر خاطرات خود اکتفا کند. لذا برای نوشتن این کتاب مدت زمان زیادی را در ارودگاهها گذراند و با پناهندگان فلسطینی به گفتوگو پرداخت.
“دروازه خورشید” را نرگس قندیلزاده به فارسی ترجمه کرده و توسط انتشارات نشر نی چاپ و در 607 صفحه به بازار عرضه شده است. کتاب مجموعه ای از داستانهای گوناگون از زبان مادربزرگها و پدربزرگها، بچهها، همسران و معشوقها، دیوانهها و عاقلان روایت شده است. خوری برای نوشتن این کتاب از سیستمی استفاده کرده که بر عکس کتاب «هزار و یک شب» است.
راوی، از محرومیت مردم فلسطین و ظلم رژیم صهیونیستی میگوید. کتاب « دروازه خورشید» رمانی خبری از ناامیدی و اتهام نیست. این کتاب برای مثال شامل داستانی از یک زن دیوانه است که به جمعآوری استخوان شهرت دارد، اما در حقیقت در جستوجوی کاسنی وحشی است. خوری با توانایی خاصی صحنههای کوتاه و فراموش نشدنی را در کنار یکدیگر قرار داده است، اما با این وجود جای حوادث تاریخی در آن خالی نیست؛ چراکه وی این حوادث را در گفتوگوی میان شخصیتهایش جای داده است. تاکنون داستانهای پرقدرت زیادی درباره فلسطین و از سوی فلسطینیان نوشته شده است، اما عدهی معدودی از آنها به افسانهها، قصهها و شایعههای مردم فلسطین و اسرائیلیها به طور توام پرداختهاند.
در دروازه خورشید، راوی کسی به نام دکترخلیل مشغول نوشتن “کتابی بدون آغاز یا پایان … حماسه ای از مردم فلسطین” بر اساس داستانهای مردم روستا است. دکتر خلیل که در چین آموزش پزشکی دیده، اکنون در بیمارستان موقت گالیله در اردوگاه پناهندگان شاتیلا در حومه بیروت کار میکند: “پزشک موقت در بیمارستان موقت، در کشوری موقت”.
وقتی یونس، مبارز سابق فلسطینی (از هم نسلان پدرش) به کما رفته، خلیل کنار تخت خواب او بیدار می ماند و داستان زندگی خود را به او یادآوری و داستانهای دیگران را بازگو میکند، مانند شهرزادی که میخواهد از مرگ جلوگیری کند. همانطور که زندگی یونس در قطعات پراکنده، از فلسطین تا لبنان، از لبنان تا سوریه، از یک زندان به زندان دیگر گفته میشود، تاریخچههای از لبنان و فلسطین، از دهه 1930 تا 1990 را ورق میزنیم که مرکز آن در کشتارهای 1982 در اردوگاه های صبرا و شتیلا، که خلیل شاهد آن بوده. خلیل میگوید: “ما چیزهایی را که هرگز تجربه نکردهایم به خاطر میآوریم زیرا خاطرات دیگران را فرض می کنیم….”
خلیل معتقد است فلسطینی ها باید هولوکاست را درک کنند. و به یونس می گوید: “در مواجهه با افرادی که به کشتار رانده می شوند، آیا چیزی شبیه به خود ندیدید؟”
این رمان غیر از خلیل راویهای دیگری همچون یونس، ناهیله و شمس هم دارد.که خوری از زبان آنها به کنایه از فحاشی دولتهای عربی به نفع فلسطین اشاره میکند وقتی که در اردوگاه ها نادیده گرفته میشوند”در آنجا شما یهودیان یهودی می شدید و در اینجا شما اعراب عرب بودید.”
▪️کیارستمی در کایه دو سینما
گردآوری و ترجمه: مسعود منصوری
نشر چشمه
کیارستمی یکی از مهمترین سینماگران معاصر، چهرهای بیاندازه جهانی بود. در فروردین امسال ژان میشل فرودون منتقد سرشناس فرانسوی و سردبیر سابق مجله “کایه دو سینما” (دفترچه سینما) که بیش از هفتاد سال قدمت دارد و یکی از مهمترین و معتبرترین مجلهی سینماست، کتابی درباره عباس کیارستمی در فرانسه منتشر کرد. این کتاب با عنوان “عباس کیارستمی” به قلم “ژان میشل فرودون” و “آنیس دو ویکتو” نویسنده و پژوهشگر فرانسوی سینما در ۳۰۴ صفحه و به زبان فرانسوی از سوی انتشارات گالیمار منتشر شده است.
در قسمتی از کتاب آمده: “عباس کیارستمی فیلم های فوق العادهای را به ما ارایه داده که از آن جمله می توان به فیلم “طعم گیلاس” برنده جایزه نخل طلای بهترین فیلم جشنواره کن اشاره کرد. او یکی از بزرگ ترین فیلمسازان نسل خودش به شمار میرود.”
مجلهی”کایه دو سینما” طی سالیان دنبال سینمای جدید و آینده بوده است. طی این هفتاد سال شورشی علیه سینمای متداول فرانسه کرده و به شدت از سینمای آمریکا مثل هیچکاک دفاع کرده و موج نویی راه انداخته است. در اواخر دهه 80 وقتی فیلم “خانه دوست کجاست” در جشنواره لوکارنو پخش میشود، یکی از منتقدان این مجله فیلم را میبیند و به شدت شگفت زده میشود و مینویسد که توقع نداشتم از ایرانِ بعد از انقلاب چنین فیلمی ببینم. به شدت کیارستمی بعد از “خانه دوست کجاست” برایشان جذاب میشود. آنها با پدیده ای روبرو شدند که زبان جدیدی از سینما را معرفی کرد. و این شروعی بوده که فیلم های او را دنبال کنند. حتی بعد از مرگ کیارستمی این مجله، پرونده ای از فیلمهای دوران کانون که در مورد کودک و نوجوان بوده، درآورده است. نگاه کیارستمی وکار کردن با بازیگران غیر حرفه ای و بدون فیلم نامه (درست شبیه خانه دوست کجاست که یک فیلمنامه یک خطی داشته) بسیار مورد توجه منتقدین فرانسه همیشه بوده. کیارستمی در بین منتقدان ایرانی طرفداران خاص داشت. هرچند مخالف هم کم نداشت و ایراداتی که به کارهای آن گرفته میشد کم نبود.
لذا سالیان سال این مجله از کیارستمی نوشته و آثار او را نقد کرده است. حالا مسعود منصوری این مقالات و نقدها را جمع آوری و به فارسی ترجمه کرده است.
ژان میشل فرودون از علاقه مندان سینمای ایران و عباس کیارستمی است و تاکنون چند بار برای شرکت در رویدادهای فرهنگی و آموزشی به ایران سفر کرده است. که در این کتاب با مجموعهای از مهمترین متنهای منتشر شده او در مجله روبرو هستیم.این اولین کتابی است که به دوران فعالیت این هنرمند بزرگ در سینما، عکاسی، ویدیو، شعر، هنرهای تجسمی و همچنین روش کاری و فعالیت های آموزشی او در مناطق مختلف جهان پرداخته است.
مجله “کایه دو سینما” برای کمتر سینماگر معاصری پروندهای پنجاه صفحهای کار کرده است. مضاف بر اینها، باید در نظر آورد که عکس روی جلد این مجله، که از قدیم محل تکریم سینماگران است، در سه نوبت به سینمای کیارستمی اختصاص داده شد.
کیارستمی مشهورترین ایرانی تاثیر او بر تاریخ هنر و سینما چنان بوده که از کوروساوا تا ژان لوک گدار و مارتین اسکورسیزی ستایشاش میکردند. اهمیت او تا همین امروز و پس از مرگش نیز همچنان با بازگشت به فیلمهایش ادامه دارد و میتوان جنبههای کشف نشده بسیاری را در آنها دریافت و درباره شان نوشت. کتاب “کیارستمی در کایه دو سینما” به دلیل تنوع نگاه به فیلمهای این فیلمساز بزرگ و رویکرد نقادانه ویژه نویسندگان این مجله، با عموم کتابها و نوشتههایی که پیش از این درباره کیارستمی منتشر شده متفاوت است و همین ویژگی اهمیتش را برای علاقهمندان به سینما در ایران بسیار بیشتر میکند.
در بخشی از این کتاب از قول کیارستمی آمده است: “اگر من در جایگاه فیلمساز، به چیزی که جلو چشمانم میگذرد باور نداشته باشم، تماشاگران هم آن را باور نخواهند کرد. هرگز نباید جایگاه واقعی احساس را فراموش کرد.”