پرخاشگری، یکسونگری، بی انصافی درتحلیل و در داوری رویدادهای سیاسی، بی اخلاقی و تخریب در فضای سیاسی ایران پدیده های نوظهوری نیستند. در گذشته های دور و نزدیک ایران می توان نمونه های فراوانی از جدل های بی پایان، درشت گویی و مشاجره سیاسی، افشاگری مخرب، حذف غیردمکراتیک و مرز بندی های افراطی را یافت. پدیده ای که سبک و سیاق سیاست ورزی و فرهنگ مسلط بخش بزرگی از نیروها، کنشگران و نخبگان سیاسی را تشکیل می داده است. در برابر ما کمتر می توانیم دورانی را پیدا کنیم که در آن گفتگو، برخورد سنجشگرانه و پذیرفتن دیگری متفاوت رفتار و منش اصلی در فضای سیاسی ایران باشد.
همه شواهد نشان می دهند که در سال های اخیر فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به عامل جدیدی برای گسترش دامنه و ابعاد این پدیده در داخل و خارج کشور تبدیل شده و آن را بگونه ای آسیب شناسانه “دمکراتیزه” و “همگانی” کرده اند.
شاید یکی از دلایل ضعف فرهنگ دمکراتیک و دمکراسی در ایران هم همین نشانه ها و رفتارهای غیر سازنده، تخریبی و آسیب شناسانه در عرصه سیاست باشد. چنین برخوردها و فرهنگ سیاسی منفی در بسیاری دیگر از کشورهای جهان هم وجود دارد و متاسفانه بخشی از زندگی سیاسی را تشکیل می دهد. پدیده ای که به اعتبار سیاست و کار سیاسی نزد افکار عمومی لطمه فراوانی زده و عدم اعتماد به نیروها و شخصیت های سیاسی را در پی آورده است.
تفاوت مهمی که می توان در مقایسه کشورهای دمکراتیک با ایران مشاهده کرد حضور پررنگ فضاهای دیالوگ، فعالیت و کنش مشترک بین نیروهایی است که به خانواده های سیاسی گوناگون تعلق دارند. در این کشورها رسانه های آزاد هم نقش مهمی در شکل دادن به این تبادل نظرها، رویارویی سنجشگرانه و دیالوگ دایمی ایفا می کنند. همزمان وجود یک دستگاه قضایی بی طرف این امکان را بوجود می آورد که کسانی که قواعد بازی دمکراتیک را نمی پذیرند توسط مرجع عادلانه و متناسب با جرم خود مجازات شوند.
بسیاری شاید در ایران برای توضیح عینی این وضعیت نابسامان انگشت بر فقدان دمکراسی، تجربه های دمکراتیک، نبودن فضای باز سیاسی و یا وجود سرکوب و سانسور بگذارند. چنین درکی از چرایی تداوم تاریخی رفتارهای سیاسی خصمانه و پرخاشجویانه در ایران دور از واقعیت هم نیست. همزمان می توان گفت که این موضوع همه واقعیت این پدیده را توضیح نمی دهد. همه شواهد نشان می دهند که پدیده مورد بحث پیچیده و دارای ابعاد مختلف است و درک آن از طریق یک ورودی ممکن نیست. بخش بزرگی از کنشگران، روشنفکران، نیروهای سیاسی و یا کاربران شبکه های اجتماعی که در طول دهه های گذشته ایران را ترک گفته اند و ساکن کشورهای دمکراتیک در اروپا، آسیا و یا آمریکای شمالی هستند. آیا می توان گفت که زندگی در دمکراسی های دیگر توانسته است بگونه ای چشمگیر فرهنگ فضای سیاسی میان ایرانیان را دگرگون کند؟ آیا فضای سیاسی در میان دیاسپورای ایرانی ساکن چهارگوشه گیتی تفاوت مهمی با داخل ایران دارد ؟ پرسش های دیگری هم در رابطه با افکار عمومی و مخاطبان نیروی سیاسی و رابطه آنها با پرخاشگری و برخوردهای خصمانه و افراطی طرح می شوند. برای مثال می توان پرسید چرا برخوردهای منفی و آسیب شناسانه برای بخشی از افکار عمومی، کنشگران و کاربران شبکه های مجازی جذابیت دارد ؟ این ها و پرسش های دیگر انگیزه این نوشته در پاسخ به فراخوان دوستان تحریریه نشریه میهن شده است.
نوشته حاضر بر آن نیست که فضا و فرهنگ سیاسی کنونی را فقط باید از ورودی نیروها و کنشگران مورد توجه قرار داد. چند و چونی برخورد افکار عمومی و یا کسانی که مخاطب گفتمان های سیاسی هستند هم بخشی از این مسئله است.
قلمروی سیاسی چهل تکه ایران
داوری جامع و واحد پیرامون نوع رابطه نیروها و یا شخصیت ها و کنشگران سیاسی کار بسیار دشواریست چرا که پراکندگی چشمگیر موجود در صحنه سیاسی ایران و موقعیت بسیار متفاوت آنها گاه مقایسه در این حوزه را ناممکن می سازد. اگر برای مثال قرار باشد تحلیل و بررسی تنها درباره اپوزیسیون دمکرات و یا بخشی از اپوزیسیون یا کنشگران و روشنفکران متعلق به این یا آن گرایش صورت گیرد کار نویسنده کمی آسان تر می شود چرا که همگونی و موقعیت های همانند و یا نزدیک به یکدیگر کار مقایسه و یا داوری عینی را ممکن می کند. در ایران ما می توانیم از نیروهایی سخن بگوئیم که به اصل دمکراسی و پلورالیسم سیاسی بطور واقعی و عملی باور ندارند و حتا گاه آشکارا از اقتدارگریی جانبداری می کنند. این گروه از نیروها هم در درون حاکمیت حضوری فعال و آشکار دارند و هم گاه در میان اپوزیسیون خارج از حاکمیت (مانند مجاهدین خلق) به چشم می خورند. برخوردها پوپولیستی و هویت گرایانه با دیگر نیروها، پرخاشگری، عوام فریبی، دشمن انگاشتن مخالفان، تن ندادن به دیالوگ و همکاری دمکراتیک و نداشتن پروژه دمکراتیک ویژگی اصلی چنین گرایش هایی است و بخشی از هستی شناسی سیاسی آنها را تشکیل می دهد. انتظار و توقع این نیروهای غیر دمکراتیک از مخاطبانشان هم دنباله روی کورکورانه و بدون پرسش از رهبران و سازمان هاست. مخالفان سیاسی در این درک “دشمن” تلقی می شوند و درست به همین خاطر هم برخورد با آنها خشن، یکسویه و بدون مدارا و انصاف است.
چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی و بسته ماندن فضای سیاسی سبب شده که چنین نیروهایی بگونه ای فعال در فضای سیاسی ایران حضور داشته باشند و مشروعیت خود را هم با دین و یا هر ایدئولوژی دیگر توجیه کنند. شاید اگر این بخش از نیروها و شخصیت های سیاسی که اعتقادی هم به دمکراسی، داوری منصفانه، نسبی گرایی سیاسی و پرهیز از ماهیت گرایی، همزیستی با مخالفان و گفتگوی سنجشگرانه ندارند را از بررسی و تحلیل خود کنار بگذاریم نوشتن پیرامون چرایی وجود فضای خصمانه و پرخاشجویانه و عدم دیالوگ در دنیای سیاست کشور ما کمی آسان تر شود.
زمانه دشوار برای دمکراسی
برای درک بهتر آنچه امروز در دنیای سیاست و افکار عمومی جهان و ایران می گذرد شاید باید به دگرگونی هایی فرهنگی، انسان شناسانه ای و تکنولوژیکی هم پرداخت که فضای سیاسی و اجتماعی دمکراسی های تاریخی و دیگر کشورها را دستخوش تحولات جدی کرده است. در ادبیات سیاسی و یا جامعه شناسی اشارات فراوانی به نقش مهم فن آوری جدید اطلاعاتی و ارتباطی وجود دارد که نوعی انقلاب واقعی در رابطه میان افراد با یکدیگر و با جامعه در پی آورده است. دسترسی مستقیم به خبرها، داده ها و رسانه ها، امکانات ارتباطات شبکه ای گسترده، رسانه های اجتماعی شکلی از کسب قدرت و خودمختاری شهروندان هم به شمار می رود و تاثیرات جدی در رابطه فرد با ساختارها، نهادها و تشکل ها بر جا گذاشته است. این پدیده هم می تواند یک دگرگونی بسیار مثبت برای گسترش اشکال جدید دمکراسی، شفافیت و مشارکت مستقیم شهروندان در عرصه عمومی باشد و هم گاه به فضایی برای رشد نامتعارف برخی پدیده های منفی اجتماعی و فردی و یکه تازی جویندگان شهرت آسان و کم هزینه هم شده است.
اگر زمانی مکان های خاص مانند قهوه خانه، پارک، دانشگاه، انجمن، اتحادیه و حزب برای دیدار، بحث و گفتگو وجود داشت امروز بخش بزرگی از این فعالیت ها به فضای مجازی منتقل شده است. فضایی که 24 ساعت در روز و 7 روز در هفته بروی همگان باز است و گروه های بزرگی به آسانی به آن دسترسی دارند. همزمان سازمان های امنیتی، نیروهای افراطی و ضددمکراتیک هم می توانند به آسانی، با نام و بی نام، مستقیم و غیر مستقیم بر حال و هوای این فضاها تاثیر بگذارند، خبرهای ساختگی را بسرعت نشر دهند، با دشنام گویی و پرخاشگری علیه این و آن هیاهو براه بیندازند و امکان داوری منصافانه و سنجیده را کاهش دهند.
ویژگی اول بن بست سیاسی در ایران و نبودن افق های تغییرات مثبت و امید بخش در آینده نزدیک است. ضربه روانی و ترومای ناشی از این شکست ها جامعه و افکار عمومی را نسبت به امکان دگرگونی بسیار بدبین و سرخورده کرده است.
ویژگی دوم ضعف آسیب شناسانه فرهنگ دمکراسی در کشور است. تجربه ناچیز دمکراتیک در زندگی سیاسی، بیگانگی با مفاهیمی مانند مصلحت عمومی، سازش و پراگماتیسم سیاسی و یا یادنگرفتن همزیستی با غیرخودی.
ویژگی سوم حضور حکومت اسلامی و گسست ژرفی است که در جامعه سیاسی و در میان نیروها، کنشگران و روشنفکران بوجود آورده است. شماری از سکولارها دین و دینداری را با حکومت دینی همسان می انگارند و به دین باوران با بی اعتمادی و بد بینی می نگرند. گاه در میان دیندارانی که از حکومت اسلامی فاصله گرفته اند هم همین برخورد منفی با سکولارها دیده می شود.
یکی دیگر از جنبه های مهم دگرگونی اجتماعی دهه های اخیر تحول رابطه فرد با ساختارها و گروه های بزرگ و رشد چشمگیر فردیت جدید است. ما با نوعی زوال نسبی و کاهش اعتبار و نفوذ فضاها، نهادها و ساختارهای شناخته شده مدنی که استخوان بندی جامعه مدرن را تشکیل می دادند سر و کار داریم. در حقیقت مدرنیته در مفهوم تاریخی خود به چالش کشیده شده و مفاهیمی مانند دمکراسی و مشارکت مورد پرسش قرار گرفته اند و رفرانس های اصلی دمکراسی به گونه پیشین نمی توانند بروی افکار عمومی تاثیر بگذارند. به زبان روشنتربخشی از افکار عمومی اعتماد خود به شخصیت و روشنفکران مرجع، تشکل های مدنی و نهادهای رسمی از دست داده است و گاه پرخاشگری، برخوردهای منفی و افراطی جایگزین رابطه مدنی آسیب دیده می شود. رونق گفتمان و رفتارهای پوپولیستی جدید که سمت و سوی اصلی آن را درشت گویی، نفرت از دیگری و یکسونگری تشکیل می دهد از جمله به این پدیده می توان مربوط کرد.
چرایی این دگرگونی، پی آمدها و دورنماهای موجود موضوع بحث های گسترده دانشگاهی است. برای مثال برخی به ناکارایی نظام های دمکراتیک در حل برخی از مشکلات جامعه و یا فساد، بی اخلاقی و فرصت طلبی های رهبران و نیروهای سیاسی اشاره می کنند و آنرا عامل مهمی در شکل دادن و گسترش پدیده بی اعتباری نسبی سازمان ها و تشکل های سیاسی و صنفی به شمار می آورند. همین روایت درباره نقش روشنفکران و شخصیت های مرجع و بی اعتبار شدن گفتمان ها و روایت های کلان در جامعه صدق می کند.
شماری از جامعه شناسان نیز به تحولات ژرف در ذهنیت و سبک و سیاق زندگی شهروندان در چهارگوشه دنیا می پردازند و بر این باورند که مرکز زمین زلزله ای که کره خالی ما تکان داده نه تکنولوژی، هوش مجازی و یا فضای مجازی و رسانه های جدید که خود انسان و رابطه او با خویشتن، با دیگری و با دنیاست. فردیت رو به رشد جدید بتدریج به کاهش نفوذ جمع ها و ساختارهایی انجامیده که در گذشته و در سنت مدرنیته غربی به فرد هویت می دانند و برایش معنای هویتی داشتند. چیز مهمی در دنیای ما و در رابطه با افراد و ذهنیت آنها عوض شده و بسیاری از تحولات در رفتارها و منش فردی هم به این فضای و حال و هوای جدید هم مربوط است. فردیت جدید به معنای احساس آزادی و خودمختاری بیشتر در داوری و برخورد با دیگران و گاه بی پروایی و زیر پاگذاشتن اصول و چهارچوب های جمعی گذشته است و فضای مجازی هم عرصه خوبی برای هنجار شکنی، بیان آزادانه شادی، خشم، نفرت و بیزاری است.
سه ویژگی فضای سیاسی ایران
تغییرات ذهنیتی، اجتماعی و تکنولوژیکی معاصر را باید در متن جامعه کنونی ایران مورد توجه قرار داد. در بازخوانی تحلیلی فضای سیاسی کشور می توان به سه ویژگی مهم اشاره کرد.
ویژگی اول بن بست سیاسی در ایران و نبودن افق های تغییرات مثبت و امید بخش در آینده نزدیک است. جامعه ایران و افکار عمومی در خرداد 1376 فرصت طلایی در اختیار حاکمیت اسلامی قرار داد تا افق های جدیدی در برابر جامعه ایران بگشاید و مسیر دمکراسی را هموار کند. اما بخش های اقتدار گرای حاکمیت بجای درک این پیام مهم به کارشکنی و مقابله آشکار با خواست افکار عمومی رو آورد. جنبش سبز نیز دستی بود که جامعه مدنی و نیروهای زنده آن بسوی حاکمیت برای پذیرش دگرگونی های دمکراتیک دراز کرد. اما این بار هم پاسخ حاکمیت به این فرصت تاریخی سرکوب و برخوردهای خشن بود. ضربه روانی و ترومای ناشی از این شکست ها جامعه و افکار عمومی را نسبت به امکان دگرگونی بسیار بدبین و سرخورده کرده است.
در میان کسانی که اکنون از دور و نزدیک دستی در حاکمیت و قدرت سیاسی دارند در عمل نوعی بازی سیاسی غیرصادقانه و سترون بوجود آمده و امیدی به گشایش در فضای سیاسی ایران وجود ندارد. بن بست سیاسی در ایران و چند و چونی گذار به دمکراسی و نیز برخورد با حاکمیت و نیروهای تشکیل دهنده آن یکی از اصلی ترین موضوعات جداسری و تنش میان نیروهای سیاسی اپوزیسیون را تشکیل می دهد برخوردها و روش های خصمانه و نامدارایی و خشونت کلامی گاه نشانه استیصال و یاس شماری از افرادی است که تداوم بن بست سیاسی آنها را به تنگ آورده است.
ویژگی دوم ضعف آسیب شناسانه فرهنگ دمکراسی در کشور است. تجربه ناچیز دمکراتیک در زندگی سیاسی، بیگانگی با مفاهیمی مانند مصلحت عمومی، سازش و پراگماتیسم سیاسی و یا یادنگرفتن همزیستی با غیرخودی در عمل روابط میان نیروها وکنشگران سیاسی و مخاطبان آنها را با دشواری مواجه می کند. برای مثال اگر قرار بود نیروهای سیاسی در زندگی سیاسی مشارکت کنند و در جریان یک انتخابات با یکدیگر رقابت سالم و دمکراتیک داشته باشند و یا دست به همکاری بزنند شاید جنس این روابط هم تغییر می کرد. یا اگر آنها در درون یک نهاد مدنی و یا شورای شهر و استان ناچار به تفاهم و سازش بر سر پروژه های مشخص بودند شاید زبان گفتگو با یکدیگر بهتر یاد می گرفتند و رقیب سیاسی و غیر خودی را به عنوان دشمن نگاه نمی کردند. در حقیقت زندگی واقعی و عینی سیاسی برای نیروهای اپوزیسیون دمکرات و مخاطبان آنها وجود ندارد و روابط آنها بیشتر از عوامل ذهنی، تصورات و پیش داوری ها تاثیر می پذیرند.
ویژگی سوم به حضور یک حکومت اسلامی و سرکوب گسترده دینی بازمی گردد و گسست ژرفی که در جامعه سیاسی و در میان نیروها، کنشگران و روشنفکران بوجود آورده است. شماری از سکولارها دین و دینداری را با حکومت دینی همسان می انگارند و به دین باوران با بی اعتمادی و بد بینی می نگرند. گاه در میان دیندارانی که از حکومت اسلامی فاصله گرفته اند هم همین برخورد منفی با سکولارها دیده می شود.
این سه ویژگی هم به نیروهای سیاسی داخل ایران مربوط می شود و هم بگونه ای گاه پارادوکسال کنشگران سیاسی خارج از کشور را در بر می گیرد. دیاسپورای ایرانی پراکنده در سراسر دنیا در شکل دادن به نوعی فرهنگ دمکراتیک و گفتگوی سنجشگرانه میان کنشگران و نیروهای سیاسی دمکرات ناموفق بوده و با وجود زندگی در فضای سیاسی آزاد خارج از کشور به نظر می رسد رفتارها نزد همگان گاه چندان دگرگون نشده است. این موضوع البته شامل همه نیروهای سیاسی اپوزیسیون نمی شود.
اگر بخواهیم با انصاف به سراغ تجربه 40 سال اخیر نیروهای سیاسی برویم شاید بتوان گفت همه چیز منفی، تاریک و نومید کننده نیست. ما از یکسو شاهد ادامه درگیری ها، پرخاش ها و مشاجرات سترون هستیم و آنچه بیشتر در فضای مجازی و رسانه های اجتماعی دیده می شود بیشتر به گرد و غبار همین تنش ها و برخوردهای خصمانه پایان ناپذیر مربوط می شود. اما همزمان دست کم در بخشی از نیروهای سیاسی، کنشگران و روشنفکران ایران نوعی رابطه دمکراتیک و دیالوگ سیاسی واقعی شکل گرفته است و ما کمتر شاهد جنجال و تنش میان این بخش از اپوزیسیون دمکرات اهل گفتگو و مدارا هستیم. این دستاورد مثبت دمکرات های اهل گفتگو و مدارا با آنکه همه نیروها را در بر نمی گیرد ولی واقعی و نهادگزارانه است و رو به آینده دارد.
فضیلت فرهنگ دیالوگ
نیروهای دمکراسی و مخاطبان آنها در ایران ضعیف اند و نتوانسته اند در هماوردی خود با اقتدارگرایی توازن قوا را به سود خود بر هم زنند. این ضعف اساسی هم در بوجود آوردن موج دمکراسی خواهی در بدنه جامعه دیده می شود و هم در شکل دادن به فرهنگ سیاسی جدید با قواعد بازی شفاف. در حقیقت با وجود برخی پیشرفت های مثبت و امیدوار کننده در میان شماری از نیروهای دمکرات فرهنگ دمکراسی ضعیف و شکننده مانده است. تداوم جدل ها و مشاجرات بی پایان، بی اعتمادی ها، پرخاشگری ها و برخوردهای خصمانه یکی دیگر از نشانه های این ضعف اساسی است. اگر روشنفکران و نیروهای دمکرات در چکسلواکی 1970 و 1980 توانستند گرد منشور 77 جمع شوند و افق جدیدی را برابر جامعه در بن بست آن زمان کشور خود ترسیم کنند و یا در لهستان سندیکای همبستگی توانست چنین نقشی را بازی کند در ایران ما پس از 4 دهه در شکل دادن به یک آلترناتیو دموکراتیک اهل گفتگو و مدارا باز مانده ایم و دستاوردها در این زمینه برای 4 دهه تجربه چندان چشمگیر نیست. باید پیرامون این ناکامی بزرگ اندیشید و هر کس پیش از آنکه نوک تیز انتقاد را متوجه دیگران کند باید به گونه سنجشگرانه به رفتار، منش و گفتمان خویش بازگردد.
گاه به نظر می رسد که اپوزیسیون دمکرات پس از 40 سال هنوز بر این باور است که گویا فرهنگ دمکراتیک و رابطه سالم و سنجشگرانه موضوعی است که به آینده و دوران پس از تغییرات دمکراتیک در ایران مربوط می شود. در حالی که وجود یک فرهنگ دمکراتیک و برخوردهای سنجشگرانه و منصفانه است که زمینه تحولات مثبت در افکار عمومی و جامعه را فراهم می کند و نه بر عکس.
فرهنگ مدارا، گوش دادن به دیگری متفاوت، پرهیز از یکسونگری و ماهیت گرایی، دوری جستن از جدل ها و مشاجرات سترون، شکل دادن به نوعی اخلاق سیاسی جدید جمعی برای مقابله با هوچی گری و برخوردهای خصمانه و کور موضوع زمانی نیست که در جامعه دمکراسی برقرار شده باشد. ما از همین امروز برای ساختن آینده نیاز به گسترش فرهنگ دیالوگ، مدارا و برخورد منصفانه داریم. بدون دیالوگ انتقادی و همزیستی مسالمت آمیز، بدون پرهیز از داوری یکسویه و ماهیت گرایی ما از تجربه خود و نگاه دیگری چیزی یاد نمی گیریم. فقر فرهنگ سیاسی ما از همین امتناع یادگیری مشترک از طریق دیالوگ انتقادی و تلاش برای درک متقابل ناشی می شود. دمکراسی نیاز به فرهنگ دمکراتیک و دمکرات های اهل گفتگو، مدارا و سنجشگری دارد.