اگر کشوری به درجهٔ ابر قدرت جهانی نرسیده باشد، تامین امینت ملی آن به نقشی باز می گردد که در منطقه خود ایفا میکند (1). ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. کوشش این نوشته نشان دادن ابعاد و جدیت خطراتى است که به خاطر سیاست ها و عملکرد ولایى آقاى خامنه اى در خاور میانه متوجه ایران است. این امر محتاج شناسایى درست مولفه هاى اصلى بحران منطقه، عوامل سازنده آن و ماهیت جدال سرنوشت سازى است که اینک در خاور میانه در جریان است. با برآورد درست از موقعیت خاور میانه بلکه بتوان با تببین جایگاه خودمان مسیرى براى خروج از این بحران نیز ترسیم نماییم.
بحران فروپاشى خاورمیانه و صورت مسئله ای کور براى ایران
بحران خاورمیانه بزرگ بحران فروپاشى «استیت»(بعدا توضیح خواهیم داد که چرا از این واژه به جای «دولت» استفاده می کنیم) و بحران بازسازى استیت ها در چارچوب مرزهاى تاریخى کشورهاى این منطقه است.
اما نکاتی در باره این بحران بزرگ:
١) این بحران سراسرى است. تمامى استیت هاى این منطقه وسیع جغرافیایى با جمیعتى بیش از نیم میلیارد نفر یا دچار فروپاشى شده و یا با تهدید این خطر جدى روبرو هستند. اطلاعات مهمى در همین مقوله شگفت نهفته است.
یمن، لیبى، عراق، سوریه، لبنان، و افغانستان و پاکستان در شرق ایران یا با فروپاشى کامل استیت (State Collapse) روبرو بوده اند و یا اکنون در حالت دولت شکست خورده failed state قرار دارند. (سوریه رامپ استیت و یک دولت زائده ای و حاشیه ای و مچاله شده محسوب می گردد. استیت هنوز باقى است ولى کنترل اکثر سرزمین خود را از دست داده است).
ایران در لیست ٢٠١۶ استیت هاى شکننده (Fragile states) موسسه (2) Fund for Peaceدر گروه کشورهاى با هشدار شدید High Warning قرار دارد (و این قبل از تحولات اخیر همچون آغاز حملات آقاى خامنه اى به دولت روحانى، سوخته شدن فرصت برجام و موارد دیگرى است که در ادامه خواهد آمد).
مصر در این لیست در گروه Alert (وخیم تر از ایران) و عربستان و ترکیه و اردن در گروه هشدار بالا Elevated Warning (یک رده بهتر از ایران) قرارگرفته اند. شیخ نشین هاى خلیج فارس نیز که از نظر اوضاع داخلى در رده هاى بهترى قرار دارند از جهت جغرافیا در خطرند. عراق و پاکستان و افغانستان هم که در گروه یکى به آخر این لیست و سوریه در آخرین گروه ممکن لیست قرار دارند.
در مطالعه این لیست می بایست توجه نمود که بسیارى از شاخص هاى مورد استفاده در آن در مدت زمان کوتاهى که از انتشار آن سپرى شده به طور قابل تشخیصى سیرى نزولى طى کرده اند. وقایع و تحولات همین چند ماه گذشته در خود ایران (از جمله حملات گسترده و سازمان یافته خامنه اى به دولت روحانى، مانع تراشى و جلوگیرى از انعقاد قراردادهاى نفتى مربوط به بهره بردارى از میدان هاى مشترک، اعلام و تاکید بر عدم همکارى با آمریکا در منطقه که حکایت از یک تصمیم نهایى می کند و تحولات سوریه و فشار بر ایران براى خروج از آنجا و …) نمونه هایى از چنین روندى است.
٢) اطلاعات کلیدى ای که در باره شگفتى همین موضوع (بحران فروپاشى سراسرى استیت ها) قابل طرح است، این که کل این منطقه به عنوان یک سیستم عمل می کند. با تمامى تفاوت هاى بزرگ تاریخى، فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى و حتى سیاسى میان این کشورها عوامل و عاملیت هایى آنها را به یکدیگر متصل و آنها را در مهم ترین ساختار و نمود حیات سیاسى اشان (استیت) هم سرنوشت نموده است. اگر بحران، چنین سراسرى و منطقه اى است خروج از آن نیز قاعدتا می باست سراسرى و منطقه اى باشد .
بحران کنونى (که تازه آغاز شده است) نمی تواند بحرانى صرفا از جمع ساده انباشت بحران هاى اقتصادى، فرهنگى ، اجتماعى و یا آنچه ما آن را عقب ماندگى تاریخى می نامیم استنتاج شود. زیرا تفاوت ها (علیرغم ظاهر قضیه) و ناهمگونى ها بر اشتراکات غلبه دارند. این یک بحران سیاسى و بحران نهاد سیاست یعنى استیت است که توسط عوامل فعال و یا عاملیت (agency) مشخصى این منطقه را به یک سیستم سیاسى به هم پیوسته تبدیل کرده و سرنوشت اجزاى آن را به یکدیگر متصل می کند.
٣) عامل فعالی که با حضور و فعالیت در کل منطقه و از طریق ایجاد چالش هاى بزرگ در سر راه بازسازى استیت و امر حکومت مندی governance کل منطقه را به یک سیستم تبدیل نموده پروژه خلافت است که شکل شیعی آن ولایت است.
پروژه خلافت (به عنوان تنها نوع مشروع حکومت مسلمین) در راستاى برپایى خود فروپاشى استیت هاى موجود را جزء اهداف بدیهى اش می داند . مرزهای کشورى را به رسمیت نمی شناسد، اصل مقوله کشور را قبول نداشته و هر منطقه ى جغرافیایى در سرزمین مسلمین را صرفا پایگاهى براى امتداد خود می داند و در رقابتى خونین و بیرحمانه منطقه را به آشوبى تاریخى کشانده و آن را با بحران فروپاشى سراسرى روبرو نموده است.
۴) این حرکت (خلافت) در دهه هاى گذشته در افغانستان به شکل طالبان و القاعده ظهور و در آنجا با شکست نظامى عقب رانده شد. ولى این بار در ابعادى بس قوی تر و تبعاتى بس مهم تر در قامت دو جریان رقیب وارد صحنه شده است. این دو جریان نهاد ولایت در ایران و داعش در عراق اند. ظهور داعش به طور انفجارى و با خشونتى قرون وسطایى همراه شد ولى حضور ولایت به کمک استتار و به نام حضور ایران جاى پایى براى خود در منطقه یافته است.
این دو پروژه خلافت در امر تعیین خلیفه دشمن خونى یکدیگرند ولى فقط در آن جایی که لازم بدانند با یکدیگر می جنگند. یکى با استراتژى اشغال خاک (داعش) و دیگرى با استراتژى نفوذ و تلاش ممتد براى جایگزینى سازمان هاى ملى استیت با سازمان هاى خلافت (واحد هاى میلیشیایى و یا اجتماعى سکتاریستى بر محور شیعه گرى ولایى)، در نتیجه در عمل و در ارتباط با نبرد اصلى خاورمیانه یعنى پروژه بازسازى تاثیرى مشترک دارند.
اکنون خاورمیانه به میدان مصاف میان این دو جریان و اراده دیگرى در این میدان یعنی مجموعه نیروهای اجتماعى سیاسى ملى، استیت هاى بر جا مانده (ولى در خطر) و قدرت هاى فرامنطقه ای به خصوص آمریکا، در آمده است.
این حالت، دینامیسمِ غالب و استراتژیک در منطقه است. دینامیسمى که دیگر منازعات سیاسى را تحت الشعاع خود قرار داده و آنها را به سود خود تغییر جهت می دهد. نبرد میان خلافت به عنوان تنها شکل مشروع حکومتى مسلمین و تلاش براى باز سازى استیت هاى فروپاشیده در محدوده همان مرزهاى تاریخى کشور هاى منطقه تا کنون از حمایت فعال آمریکا برخوردار بوده است.
سخن از ‘نبرد میان دو پروژه’ کردن کمى گمراه کننده است. از آنجایی که خلافت و نظمى که می جوید در جهان و زمان امروز امرى دست نیافتنى است، نقش این نیرو ها در عمل به جز نقش تجزیه گرانه و اخلال در امر مدیریتى جوامع و ایجاد بى نظمى نابود کننده نمی تواند چیزى دیگرى باشد و نیست. در خاورمیانه ٣٢٠ میلیونى با اکثریتى از مسلمانان سنى ولى با اقلیتى قابل توجه از شیعه، هر دو پروژه خلافت؛ تلاش در تجزیه این جوامع و سازمان هاى اجتماعى فرهنگى و به خصوص در کوشش براى ساقط کردن سازمان هاى ملى دولتى آن (در عراق و لبنان و…)، در واقع تلاشى در جهت نابودى منطقه است. این امر در مورد داعش عیان است که هر چه از صدر اسلام به این سوی به وجود آمده است را بدعت و در نتیجه گناه می داند؛ ولى در مورد ولایت خامنه اى که در عراق و لبنان او نیز در مقیاسى دیگر چنین نقشى را بازى می کند و در سوریه در حد توانش به دنبال همین است، ممکن است چندان آشکار نباشد. لبنان هم که در واقع دولت ندارد.
۵) براى روشن تر شدن عمق چالش بازسازى استیت لازم است نگاه نظری کوتاهى به این مقوله بیاندازیم.
منظور از استیت و دلیل استفاده از این واژه به جاى واژه دولت در این نوشته تاکید بر فروپاشى سازمان خشونت و قواى قهریه حکومتى است. فروپاشى استیت با تحولاتى همچون انقلابات فرق هاى اساسى دارد. انقلابات اگر به فروپاشى کامل استیت و سازمان هاى تحمیل نظم و امنیت آن نیانجامد سرانجام به تغییر رژیم سیاسى مى انجامد. حتى در حالتی که در پى تثبیت قدرت جدید سیاسى تمامى سازمان هاى آن از جمله سازمان هاى قهریه دستخوش تغییرات (‘پاکسازى’) عمیق و چند مرحله اى گردند. اما با فروپاشى کامل استیت (یعنى فروپاشى سازمان هاى مسلح و قدرت آن)، جامعه به طور گریز ناپذیرى وارد فرایند استیت سازى مجدد می شود. اما از آن جایی که منهاى بوروکراسى تامین خدمات و مدیریت دولتى، استیت همان قدرت منحصر به فرد و فائقه در محدوده یک جغرافیاى مشخص است؛ بنابراین فرایند استیت سازى همان فرایند کسب قدرت انحصارى و گلوگاه این فرایند همان بازسازى سازمان هاى اعمال قدرت و خشونتش است. به همین جهت این فرایند در عمل مترادف با جنگ داخلى و خاتمه آن مترادف با چیرگى کامل یک نیروى سیاسى (ائتلافى هیرارشیک) بر دیگر نیروهاى رقیب است.
اگر فرایند انقلابات فرایند معطوف به تغییر قدرت است، فرایند استیت سازى اجبارا فرایندى زمین محور و معطوف به تسخیر و تسلط بر زمین است. در اینجا منظور از زمین Territory است ولى این Territory می تواند به مانند سوریه کنونى که شامل بیش از ١۵٠٠ گروه مسلح و نظامى مخالفان حکومت اسد است، درمنطقه اى به وسعت دو یا حتى یک محله باشد. دموکراتیزاسیون خشونت که هانتیگتون از آن سخن گفته است در چنین شرایطى به اوج خود می رسد. خلاصه اینکه فرایند استیت سازى با جنگ براى زمین آغاز شده با جنگ براى آن ادامه می یابد و با پیروزى و تسلط قطعى یک طرف بر زمین مورد مناقشه (Territory) به پایان می رسد. در میان این دو نقطه زمانى، که گاه چندین نسل طول می کشد (آفریقا)، گاهى کلیه زمین هاى سابق به دست یک طرف باز پس گرفته می شود و مرزها دست نخورده باقى می ماند( مورد ایران)، گاهى پس از سالیان جنگ و خونریزى توازن قدرتى بوجود می آید و واحد هاى جدید سیاسى ظهور می کنند (یوگسلاوى) و یا تجزیه اى در عمل ولى نه حقوقى به وجود می آید (در برخى کشورهاى آمریکاى لاتین و لبنان کنونى)؛ اما در برخى نقاط نیز هیچ یک از این ها اتفاق نمی افتد! حتى اگر استیت از استیت دیگرى شکست خورده و کشور تحت حمله اتمى قرار گرفته باشد (ژاپن پس از جنگ).
فروپاشى استیت عمیق ترین بحرانى است که هر کشور و جامعه اى می تواند آن را تجربه کند. خروج از آن نیز طولانى ترین، خونین ترین و نا معلوم ترین سرنوشتى است که در انتظار است. سوریه هیچ گاه آن سوریه سابق نخواهد شد و متاسفانه بخش اعظمى از مردم سوریه و منطقه (حتى آن هایی که در مناطق تحت کنترل دولت هستند) هم، نسل ها نقش ایران و ایرانى را در آنجا فراموش نخواهند کرد.
در عراق باز سازى استیت در وجه درونى آن مترادف با بازسازى ارتش ملى و ایجاد سازمان هاى اجتماعى سیاسى ملى و رشد یافته است. سازمان هایی که شکل گیرى و کارآمدى آنها رابطه مستقیمى با بازسازى هویت ملى (عراقى) و ایجاد سازمان هاى ضابطه محور با مدیریت حرفه اى دارد. سامان یابى استیت و جامعه عراق از طریق تکثر تشکل ها و یا واحد هاى رابطه محور و سکتاریستى و میلیشیایى امکان پذیر نخواهد بود.
سپاه قدس اکنون در عراق در مقابل چنین شکل گیرى سازمانى و سیاسى ایستاده و در حد توان خود به طرق مختلف کارشکنى می کند و از اجرایى کردن قانون مصوب مجلس عراق سرباز می زند. در نتیجه حتى آن نیمه مثبت و لازم سپاه قدس در نقش دو گانه اش براى نیروهاى شیعه عراق (جنگ با داعش)، نتوانسته است از اوج گیرى موج وار اعتراضات مقامات دولت عراق، صدور فتواهاى آیت الله سیستانى و رشد اعتراضات عمومى جلوگیرى نماید (به ویژه با توجه به موضوع کنترل میلیشیاهاى متصل به سپاه قدس). همین موضوع در مورد بازسازى هویت ملى در مقابل هویت هاى سکتاریستى (و به خصوص مذهب بنیان) پر رنگ تر است. عراق اگر قرار است عراق شود و به تعادلى نسبتا با ثبات برسد مجبور خواهد بود این روند را علاوه بر جنگ با داعش و باز پس گیرى خاک خود، از مسیر مبارزه با حضور این چنینى ایران پیش ببرد. تبعات همه جانبه مخرب چنین فرایندى نیز براى ایران به خصوص امنیت ملى آن بر کسى پوشیده نیست.
ولایت در خاور میانه چه می کند؟
صورت مسئله کورى که پروژه خلافت آقاى خامنه ى براى ایران آفریده این است که ثبات و باز سازى استیت در کشورهاى منطقه در رابطه معکوس با حضور ایران و دخالت هاىش قرار گرفته است. آقاى خامنه اى صحیح می گوید که آمریکا در نهایت خواستار خروج ایران از منطقه است، ولى فراموش می کند اضافه کند که این تنها آمریکا نیست که چنین می خواهد (آمریکا در مورد داعش حاضر به همکاری است)، دیگران از این بابت اصرار بیشترى دارند و این شامل تمامى کشور هاى عربى و تمامى فعالان منطقه از جمله دولت عبادى عراق، آیت الله سیستانى و حتى روسیه و خود بشار اسد و ارتش او (پس از رفع نیاز) نیز می گردد. اقتضاى بازسازى استیت ها و فرایند آن چنین امرى را الزامى می کند.
همان قدر که پروژه خلافتى داعش پروژه اى کور است آنچه آقاى خامنه اى دنبال می کند نیز بدست آوردنى نیست.
موضوعى که می باید به آن توجهی خاص نمود (و مورد کج فهمى زیادى است) این است که علیرغم این که ایران و سپاه قدس در راستاى اهداف خلافتى آقاى خامنه ى چه سیاست مشخص و مقطعى را اتخاذ و پیش برده اند (یعنى علیرغم اینکه آیا آن سیاست در شرایط مشخص در خدمت اهداف قدرت هاى بزرگ و یا دیگر اکتورها بوده است یا خیر)، نکته اصلى در این جا همان تناقض میان این حضور با الزامات فرایندى است که در نهایت می خواهد استیت فروپاشیده را احیا و یا بازسازى کند.
در چنین پروسه اى به خصوص در فازهاى نهایى آن جایى براى ایران نخواهد بود. حضور هر نیروى نالازم و یا بهتر است بگوییم نیرویى که حضورش در بازسازى استیت ملى واجب و ضرورى نباشد با منطق خود این پروسه در تناقض قرار می گیرد. توافق و همکارى میان نیروهایى که تا به آن زمان مشغول به کشتن و بریدن سر یکدیگر بوده اند نیازمند یک منطق و توضیح یک اجبار و ناچارى مطلق و گریز ناپذیر است. والّا رهبرى هیچ نیرویى نمی تواند این چرخش ١٨٠ درجه اى را براى پایه هاى خود توجیه نماید.
مهم تر اینکه، مذاکرات بازسازى استیت در واقع و از ابتدا مذاکرات توزیع قدرت نیز هست. انتظار این که به ایران، کشورى که نه می تواند هیچ گونه ادعاى مشروع بر هیچ بخشى از خاک سوریه داشته باشد (آنچه در وهم آقاى خامنه اى به عنوان خلیفه مسلمین مطرح است که سوریه را ‘عمق استراتژیک’ خلافت خود می پندارد و آن را براى تقویت ‘محور مقاومت’ خود می خواهد، در این جا طنز تلخی است). ایران آقاى خامنه اى نه قدرتى است که بتواند سهمى در تضمین اجراى توافق بازى کند و نه حتى پروفایلى خنثى دارد.
برخی اخبار حاکى از آن است که در سوریه اخیرا از سپاه قدس و ایران خواسته شده آن جا را ترک کنند! سخنان گلایه آمیز آقاى دهقان وزیر دفاع دولت روحانى که ‘ کسى از این ها دعوت نکرد بیایند این جا، ما خودمان از اول این جا بودیم. حالا به ما می گویند اینجا را تخلیه کنید’ اشاره هایى در لفافه به موضوعى است که به زودى پیش روى ایران قرار خواهد داشت. (3)
در مورد حضور ایران و سپاه قدس در سوریه هم اخبار غیر از آنى است که عنصر تبلیغاتی اغراق آمیز آن را به ترسیم می کشد. سپاه قدس تا به حال بر محور حفظ اسد عمل نموده و در این مسیر تلفات بسیارى نیز داده است. ولى بخشى از آن تلفات مربوط به اختلافاتى است که میان سپاه با دیگر اعضاى ائتلاف (روسیه و سوریه) در مورد تلاش سپاه براى به وجود آوردن منطقه ای کوچک ولى کاملا شیعه نشین در نزدیکى مرز با لبنان وجود دارد. طرحى که بدون اطلاع اسد و روسیه در ترکیه میان سپاه و جبهه النصره توافق شده بود ولى عملى کردن آن براى سپاه میسر نشد و به نظر می رسد انگیزه عدم پیگیرى آن هم تصمیم به جلوگیرى از ادامه تلفات فله اى پر ابهام فرماندهان سپاه و حزب الله بود که کثرت آن چه به لحاظ نیرو و چه به لحاظ سیاسى دیگر قابل قبول نبود.
البته شکل گیرى چنین شرایطى دور از آنتظار نبود و از این به بعد نیز نخواهد بود و این یکى از نکات مهم صورت مسئله نوشته شده آقاى خامنه اى براى ایران در منطقه است.
سپاه اگر بخواهد در سوریه در جهت ‘جبهه مقاومت’ آقاى خامنه اى فعالیت کند با واکنش مخالف روسیه مواجه خواهد شد. این امر نیازى به تحلیل هاى هوشمندانه و پیش بینى هاى ظریف ندارد. پوتین از همان ابتداى ورود مستقیم روسیه به صحنه سوریه همواره موضع خود را نسبت به این موضوع اعلام نموده و در واقع به کرات روى آن تاکید نموده بود. چرا که استراتژى او از همان ابتدا جلب حمایت و همکارى اسراییل و خنثى کردن نگرانى اعراب بود و می کوشید که آنها با حضور روسیه در سوریه مخالفت نکنند.
پوتین در همان ابتداى کار در کنفرانس مطبوعاتى ای که با نتانیاهو در مسکو برگزار کرد اعلام نمود که روسیه در سوریه حضورى ‘مسئولانه’ خواهد داشت و توضیح داد که از هرگونه اقدام براى باز شدن جبهه ای علیه اسراییل و یا حمایت تسلیحاتى براى حزب الله از خاک سوریه جلو گیرى خواهد نمود.
روسیه در ابتداى ورود به سوریه از در هماهنگى کامل هوایى با اسراییل در آمده و اولین مانورهاى مشترک هماهنگى میان این دو کشور برگزار گردید. مانور ها و هماهنگى هایى که کماکان به طور مرتب ادامه دارد.
تهدید حزب الله برای امنیت ایران
یکى از مسائلى که هنوز جاى خود را در منظومه تحلیل و ارزیابى هاى رایج در فضاى سیاسى نیافته است پدیده ای است که می بایست از آن به عنوان “معضل حزب الله” نام برد. در اینجا منظور به طور مشخص تر از تغییر و تحولات درونى و سازمانى ‘حزب الله’ در چند سال پس از ورود آن به میدان سوریه است که به نظر برخى کارشناسان منطقه اى و نیز کارشناسان حوزه سازمان هاى اجتماعى سیاسى، حیرت آور است. (4)
حزب الله حسن نصرالله که تا ۴ سال پیش خود را به عنوان یک نیروى سیاسى نظامى شیعه ولى کاملا لبنانى می دانست و نگران این بخش از حیثت خود و سرمایه مقاومت دفاعى از لبنان در مقابل اسراییل بود (حسن نصرالله در مقابل انتقاداتى که از بابت حمایت ایران به او می شد گفته بود که ‘امام’ خامنه ى ربطى به ایران و ایرانى ندارد، او از خانواده قریش است!) و طبق تمامى گزارشات، تحت فشار سنگین خود آقاى خامنه اى و به اکراه در ٢٠١٢ وارد میدان سوریه شد، اکنون نه تنها چنین نگرانى ای ندارد بلکه علنا بر گزارشاتى که حاکى از وضعیت فراملی و منطقه ای و شناور شدن این نیروى میلیشیایى نظامى است صحه می گذارد. فرمانده نیروهاى حزب الله در یمن به راحتى و با اشتیاق اعلام می کند که ‘ما دیگر یک نیروى لبنانى و محدود به لبنان نیستیم بلکه به یک نیروى بین المللى و یاور مستعضفان جهان تبدیل شده ایم’!
حزب الله به جز ستاد فرماندهى نظامى که در مرز لبنان و اسراییل داشت اکنون دو ستاد فرماندهى دیگر یکى در مرز سوریه و دیگرى در خود سوریه بنا نهاده است.
حزب الله اکنون در یمن، عراق و حتى افغانستان حضور نظامى و مستشارى دارد (شرکت در سرکوب خیابانى جنبش سبز هم به جاى خود).
‘معضلى’ که چنین تحولى در بافت، اهداف و عملکرد «حزب الله شناور»، چه براى منطقه و نیروهاى مخالف آن و چه به خصوص براى خود ایران به همراه خواهد داشت بیشمارند.
تعداد جنگجویان حزب الله تا ۵٠ هزار نفر تخمین زده شده است. احتمالا تعداد جنگجویان ‘حرفه ای’ آن که امرارمعاش آنان از این طریق بوده و اکنون تبدیل به یک نیروى لژیونر شده اند می بایست کمتر باشد. حزب الله طبق برخى گزارشات در طى ۴ سال گذشته تا اوریل ٢٠١۶ در سوریه بین ١٣٠٠ تا ١۵۶٩ نفر کشته و ۵٠٠٠ مجروح داشته است. حزب الله از نظر کارشناسان این حوزه یکى از قابل ترین، با انضباط ترین و اکنون به خاطر ایران یکى از مجهزترین نیروهاى نظامى غیر دولتی در منطقه به شمار می رود.
چنین تغییر جهت تاریخى و حیرت آورى که در عرض ۴ سال یک سازمان سیاسى نظامى ولى بومى را به یک نیروى شناور نظامى حرفه اى فراملی تبدیل نموده است (چیزى شبیه آن چه بر مجاهدین رفت) موضوع تروریست بودن حزب الله را به لحاظ حقوقى بین المللى در واقع برگشت ناپذیر می کند. روشن است که هیچ استیت و یا سازمانى از استیت ها (اتحادیه عرب، سازمان ملل و …) حتى علیرغم جهت گیرى سیاسى اش نمی تواند حزب الله را که یک نیروى نظامى حرفه اى و منسجم ولى غیر بومی است به چیزى جز یک سازمان تروریستى بشناسد. عمل حزب الله در منطقه تحت پوشش هیچ چتر حقوقى و بین المللى قرار نمی گیرد. حزب الله در توافقى با دولت رسمى لبنان در پوشش نیاز به دفاع از مرزهاى این کشور در مقابل اسراییل و به لحاظ ادامه اشغال لبنان توسط اسراییل (یک مزرعه کوچک ولى استراتژیک براى اسراییل)، مشروعیت حقوقى به خود گرفت که تازه آن هم مورد قبول کشورى همچون آمریکا قرار نگرفت و اسم حزب الله تاکنون در لیست سازمان هاى تروریستى باقى مانده است.
اکنون که حزب الله خود با دست خویش شناور و حرفه ای و فراملی و وابستگی اش به ایران را فریاد می زند روشن است که خروج اسمش از لیست سازمان های تروریستی و مهم تر از آن رهایی ایران از تحریم هاى امریکا به جهت حمایت از این سازمان به امرى محال تبدیل می شود. تحریم هایی که علیرغم میل سیاسى مقطعى برخی سیاستمداران آمریکایى و کاخ سفید به حیات خود ادامه خواهد داد.
از طرف دیگر روشن و قابل فهم است که چرا چنین تحولى براى دیگر نیروهاى منطقه نگران کننده و غیر قابل قبول باشد. در کنار نیروى شناوری چون داعش و هزاران گروه و گروهک نظامى دیگر، چنین نیرویى چه از منظر سیاسى در چشمان متخاصمى همچون عربستان و چه از منظر دورنما و آینده برای کل منطقه که نهایتا می بایست از طریق احیاى مجدد و تقویت سیستم استیت به صلح و ثبات برسد، امرى نگران کننده و مخرب خواهد بود.
اما اکنون مهم تر از همه این است که حزب الله آینده و امنیت ایران را با آینده خود در منطقه گره زده است. و این بیمناک ترین موضوع در مورد تغییر و تحولات درونى و سازمانى حزب الله است. بی مورد نیست که حسن نصرالله می گوید که تمام نیاز مالى حزب الله توسط ایران تامین می گردد. حزب الله از در آقاى خامنه اى و سپاه قدس وارد سیاست ایران شده است.
معضل حزب الله چه براى خود این نیرو و به خصوص براى ایران سرآغازى نوین یافته است. بدون برخورد جدى با این معضل و فشار جدى و محکم بر حزب الله براى معکوس کردن جهت حرکت خود، بازگشت به لبنان و ورودش به عنوان یک نیروى اجتماعى سیاسى در پروژه دولت-ملت در لبنان و ادغام بخش نظامى آن در ارتش ملى لبنان؛ این معضل توانایى آفریدن فاجعه براى ایران دارد.
نقطه اتصال خصومت گرایانه عربستان با ایران و مهم تر از آن دلیل عبور عربستان از سیاست مهار به سیاست شکست سیاست هاى خامنه ای در منطقه و شیب تند فعالیت سعودی ها در جهت محاصره سیاسى دیپلماتیک و نظامى ایران را بخشا و یا حتى عمدتا می بایست در تحول اخیر حزب الله جست!
تهدید عربستان
جدی ترین تهدید خارجى علیه ایران از جانب عربستان سعودى و ائتلاف سیاسى و نظامى منطقه اى به رهبرى آن است. در مقطع کنونى چنین به نظر می آید که جامعه سیاسى ایران نه در مورد جدیت و نه در مورد حدّت و شدت این تهدید حساس است و نه از چرایى آن چندان با خبر. این دو البته در یک رابطه علت معلولى متقابل با یکدیگر قرار دارند. بى اطلاعى در مورد چرایى رویکرد خصمانه عربستان نسبت به ایران طبعا از ‘اهمیت’ اخبار مربوط به فعالیت ها و توانمندی های تجمیع شده نظامى آن نیز خواهد کاست.
عربستان خود در شرایطى ‘فوق العاده’ قرار دارد و شرایط خود را نیز این چنین تعریف و معرفى می کند. مشکلات و عقب ماندگى هاى تاریخى و ساختارى در تقریبا تمامى حوزه هاى اجتماعى، اقتصادى و مدیریتى به علاوه دورنماى کوتاه و میان مدت کاهش قیمت نفت در نظر حاکمان سعودى و مشاورین آنها امکان ادامه مسیر سابق را ناممکن می نماید. (سامانه اى که تا به حال بر محور در آمد نفت و توزیع آن توسط حکومت عمل نموده است).
همین موضوع در مورد دکترین امنیتی عربستان نیز مطرح است. حاکمان عربستان اکنون مدتى است که از دکترین دیگرى براى تامین امنیت عربستان پیروى می کنند. کانون توجه و اتکا از تامین امنیت کامل توسط آمریکا به تامین آن در چارچوب ائتلاف سیاسى امنیتى و نظامى منطقه اى گذر کرده است.
سران حکومت عربستان صحبت از دگردیسی بزرگ و بى بدیل عربستان سعودى در عرض ١۵ سال آینده می کنند. در این برنامه که به ‘دورنماى عربستان در سال ٢٠٣٠’ موسوم شده و طرح کلان و عمیق اصلاحات ساختارى در حوزه اقتصاد، تولید اشتغال، تامین بودجه و سازمان مدیریت را شامل می گردد، رویکردهایى وجود دارد که از منظر مناسبات ایران با عربستان و از منظر امنیت ملى ایران قابل توجه اند.(5)
اهمیت توجه به ائتلاف سیاسی نظامی منطقه ای علیه ایران
در مورد عربستان و مهم تر از آن ائتلاف سیاسى نظامى منطقه ای شکل گرفته علیه ایران توجه به چند نکته لازم است:
نخست؛ تغییرات منفى در اوضاع داخلى عربستان و برخورد حاکمان جدید در پیشبرد برنامه هاى بلند پروازانه مطرح شده با موانع سنگین (به خصوص موانع اجتماعى و فرهنگى ای که نیروهاى وهابى مذهبى علم خواهند نمود)، از نظر امنیت ملى ایران نمی بایست امر مثبتى تلقى شود. چنین شرایطى در کوتاه مدت هیئت حاکمه کنونى سعودى را خطرى جدی تر براى ایران و در دراز مدت تمامى عربستان را به کانون ارتجاع سیاه و خطر منطقه ای، از جمله دو باره براى ایران تبدیل خواهد نمود.
دوم؛ عربستان در مورد ایران کنونى و جمهورى اسلامى از آستانه threshold و نقطه تحمل عبور نموده و در مسیر و شیب تندى از تخاصم قرار گرفته است. عربستان دیگر نگاه امیدوار به تحولات داخل ایران براى تعدیل سیاست هاى منطقه ای ندارد و با خود این سیاست ها نیز دیگر سر سازش ندارد. عربستان دیگر بدنبال مهار و تعدیل رفتار منطقه اى ایران به امید تغییر در رهبرى و سیاست هاى آن هم نیست بلکه خواهان خروج از خاورمیانه عربى است. رفتار عربستان در مورد بحرین، و جنگ در یمن به همراه برخورد اخیرى که در مورد لبنان اتخاذ نمود (از کمک ۴ میلیارد دلارى وعده شده به دولت لبنان به جهت رفتار حزب الله در آنجا خوددارى نمود) نشانگر ثابت قدمى عربستان در سیاست جدید است. این نکته نباید معکوس دیده شود: زمینه برآمد حاکمیت جدید در واقع اجماع درونى هیئت حاکمه سعودى در مورد تهدیدات استراتژیک پیش روى عربستان (از جمله ایران) بوده است و نه برعکس. یعنى سیاست کنونى عربستان نه بخاطر ‘بى خردى’ حاکمان جوان بلکه بر آمد آنها به خاطر نیاز به اتخاذ و پیگیرى چنین سیاست هایى بوده است.
ترکى فیصل نه جوان است و نه بى خرد!
مهم تر از همه اما؛ عربستان (در راس ائتلاف منطقه اى)، از منظر توازن قدرت نسبت به ایران، به طور بی سابقه اى در موقعیت قوی ترى قرار دارد. تکرار و تاکید بر روى این موضوع علیرغم ملال آور بودن آن به جهت بى اعتمادى مطلقى است که از این پس می بایست به خامنه اى داشت. بدون روشن بودن این قضیه براى جامعه، خامنه اى و فرماندهانى چون فدوى می توانند در چشم برهم زدنى نابودى تاریخى براى ایران بیافرینند. (6)
توازن قدرت تخریبى نظامى در منطقه چنان به طور یکطرفه به ضرر ایران است که آدمی را در تشخیص این صورت مسئله به نظرات کارشناسى بى نیاز می نماید! گو اینکه خود این موضوع مورد تایید و تاکید تمامى کارشناسان این حوزه نیز بوده و در واقع مبناى سیاست برجام اوباما را تشکیل می دهد (پاسخ او به سعودی ها و اسراییلی ها که شما در تببین خطر ایران به افراط می روید).
در عرض ده سال گذشته عربستان و دول عربى خلیج فارس چیزى حدود ٨٠٠ میلیارد دلار خرید تسلیحاتى داشته اند. خرید هاى سالانه عربستان چیزى میان ۶٠ تا ٨٠ میلیارد دلار بوده است (بودجه رسمى نظامى ایران در حدود ۶تا ٨ میلیارد در سال است). با اضافه کردن قدرت نظامى تسلیحاتى مصر و اردن و بدون در نظر گرفتن قدرت نظامى اسراییل (اولین ارتش قدرتمند منطقه) و آمریکا (تنها ابر قدرت جهان که در صورت وقوع جنگ مستقیم و رودررو در کنار متحدین عربى و به خصوص عربستان خواهد بود) و بدون در نظر داشتن قدرت نظامى اتمى پاکستان (که ایران را در صورت وقوع جنگ با عربستان به نابودى تهدید کرده است)، امروزه ایران با چیزى حدود ٩٠٠ میلیارد تا یک تریلیون دلار تسلیحات با تکنولوژى بالا روبروست.
چنین وضعیتى در تاریخ منطقه و خلیج فارس سابقه نداشته است. ایران از این لحاظ در محاصره کامل نظامى و از برکت سیاست هاى خامنه اى در واقع تصدى سرنوشت تامین امنیت خود را از دست داده است. امرى که می بایست با اتخاذ سیاست هاى درست به فوریت و جدیت جبران نماید. والّا سرنوشت آن در چرخه محاسبات هزینه-فایده درونى این ائتلاف و در نسبت آن با قدرت هاى بزرگ (در واقع آمریکا) تعیین تکلیف خواهد شد (مرور چنین وضعیت و آرایشى واقعا ملال آور و در عین حال حیرت انگیز است).
نمود خارجى چنین آرایش جنگى در مقابل ایران را می توان از جمله در مانور ١٨ روزه این اتئلاف نظامى (رعد شمال – Northern Thunder) در صحراى شمال شرقى عربستان (مرز کویت، عراق و عربستان و تنها مجراى ورود زمینى به عربستان از شمال آن)، مشاهده کرد. مانورى با شرکت ٢٠ کشور (در حضور سران این کشورها) که در آن به مدت ١٨ روز ٢٠ هزار تانک، ٢۵٠٠ هواپیما و جنگنده، و ٣۵٠ هزار سرباز و پرسنل به تمرین عملیات هماهنگى عرضى و طولى و عملیاتى ستاد فرماندهى واحد و … پرداختند.
البته این تنها ائتلاف سازمان یافته نظامى تحت رهبرى عربستان نیست. توافق نظامى امنیتى دفاع متقابل دیگرى که شامل کشورهاى ‘شوراى همکارى خلیج (فارس)’ می گردد با سابقه طولانی ترى وجود دارد که تحت نام Peninsula Shield فعال بوده و ستاد فرماندهى مشترک آن شامل کشورهای ساحلی خلیج فارس (منهاى عمان) می باشد. این ستاد فرماندهى به درجاتى منسجم تر از ستاد فرماندهى ائتلاف نظامى جدید ٢٠ کشور عمل می کند.
دکترین امنیتی- نظامی شگفت انگیز ولایت
آقاى خامنه اى و فرماندهان سپاه به شکل گیری این ائتلاف نظامى علیه ایران کاملا واقفند و با توجه به رویکرد اخیر آنها نسبت به دولت روحانى حتى وقوع جنگ را حتمى می دانند و در صحبت هاى گوناگون اشاراتى گر چه در لفافه به این امر نیز داشته اند. در مقابل این چنین تهدیدى راهبردى (دکترین دفاعى ایران) اتخاذ شده است که شنیدن آن براى هر کسى حتما تعجب آور خواهد بود .
این دکترین پس از حمله و اشغال عراق تدوین و تنظیم شده و تاکنون نیز طبق تمامى شواهد کماکان دکترین دفاعى جمهورى اسلامى است.
طنز هر چند تلخ قضیه این است که طرفداران سیاست پیگیرى توافق هسته اى با ایران در آمریکا با رجوع به این دکترین ‘دفاعى’ ایران پاسخ مخالفین آن را خنثى می کردند که ایران تهدیدی به حساب نمی آید.
بر مبناى این دکترین که بر پایه تجریبات ایران در جنگ با عراق و جنگ دوم آمریکا با عراق با سناریوی حمله و اشغال ایران توسط آمریکا (مشابه عراق) و به قول آقاى جعفرى با درس گیرى از اشتباهات صدام تدوین شده واکنش نیروهاى نظامى ایران در مواجه با چنین سناریویى عمدتا دفاعى و عقب نشینى به سنگر هاى از پیش تعبیه شده و معطوف به حفظ خود در تمام طول حملات (هوایى-موشکى) سنگین خواهد بود. و نیروهاى زمینى حفظ شده ى خود را پس از اشغال ایران توسط نیروهاى بیگانه (آمریکایى) و براى جنگى فرسایشى شهرى و منطقه به منطقه اى فعال خواهد نمود.
این دکترین از سه عامل حفظ نیروى خود، تحمل زمانى، و توانایى در کنترل جمعیت تشکیل شده و در واقع ملغمه ا ى از تجربیات جنگ عراق با ایران، به علاوه جنگ آمریکا با عراق است. از جنگ عراق با ایران عنصر حفظ کنترل جمیعت در داخل و توان تحمل طولانى شدن جنگ و از جنگ آمریکا با عراق عقب نشینى در مقابل قدرت فائقه و حفظ خود را به تجربه گرفته است. در کنار این نیز طبق این دکترین قرار است تا حد ممکن خساراتى در منطقه و به نیروهاى دشمن وارد شود تا جمع آن خسارات و این تحمل فرسایشى، آنها را مجبور به قبول راه حل دیپلماتیکى که حفظ رژیم شرط لازم آن خواهد بود، بکند!
بنابراین براى آقاى خامنه اى اکنون که جاى آمریکا با ائتلاف منطقه اى عربستان جا به جا شده است نیازى به طرح تهدید از طرف عربستان و نفى کردن تمامى نقطه نظرات خود نمی بیند. دشمن هنوز آمریکاست چرا که عکس العمل قرار است همان باشد. بر مبناى این دکترین ده ساله سازمان سپاه مدت کوتاهى پس از اشغال عراق دستخوش سامانه جدیدى شد و به ٣٠ فرماندهى مستقل استانى (دو فرماندهى در تهران) تقسیم شد. آقاى جعفرى که خود را کارشناس جنگ هاى غیر متعارف شهرى معرفى می کند نیز با همین تعریف به فرماندهى سپاه منسوب شد.
اشارات دائمى آقاى جعفرى از آن زمان تا به امروز در مورد اینکه سپاه دیگر یک نیروى نظامى نیست و به جز یکى دو مورد (پدافند هوایى و سپاه در خلیج فارس) وظیفه آن ‘حفظ انقلاب’ است و نه حفظ مرزها که در مسئولیت ارتش می باشد، معطوف به این نکته است.
مشکل این دکترین این است که:
اولا؛ این آمریکا نخواهد بود که رهبری این حمله را به عهده خواهد گرفت (البته آمریکا طبق تعهدات و قرارداد هاى چند ده ساله خود با کشورهاى منطقه که در تمامى آنها خود پایگاه هاى استراتژیک دارد در تامین پوشش دفاع ضد موشکى به طور صد در صد فعال خواهد بود.)
ثانیا؛ موضوع اشغال کشور و به اصطلاح دولت-ملت سازى به عنوان یک ابتکار ( نه به عنوان معضلى باقیمانده از گذشته)، تقریبا دو سال پس از اشغال عراق از گزینه هاى موجود کنار گذاشته شده است. و ایران به احتمال قوى و حداقل قبل از نابودى و تلاشى کامل روى ‘سربازان خارجى’ در خیابان هاى خود را نخواهد دید که سپاه از آن به عنوان تحریک مقاومت استفاده ببرد و…
این جنگ، اگر به وقوع بپیوندد، هیج چیزش شبیه جنگ عراق با ایران نخواهد بود (مقدار و کیفیت تسلیحاتى طرف مقابل با توانایى هاى پایین و ٣٠ سال گذشته صدام قابل مقایسه نیست)، که استراتژى دفاعى بر مبناى تحمل طولانى مدت استوار گردد. در فاصله کوتاهى نابودى زیر ساخت ها و شهرها می تواند در مقیاس سوریه کنونى به وجود بیاید؛ بدون اینکه سپاه امکان این را بیابد که عکس العملى نشان دهد. و این صورت مسئله و معادله کور استراتژى ‘دفاعى’ آقاى خامنه اى براى ایران است. در این صورت مسئله؛ دفاع هر چه بیشتر یعنی تخریب و خسارات بیشتر! و هدف جنگ نیز اشغال ایران نخواهد بود. هدفش تخریب کامل ایران خواهد بود.
تهدید حفظ وضعیت موجود
اگر بى نتیجه، پرهزینه و خطرناک بودن حضور نظامى ایران در سوریه و بازتولید حزب الله لبنان بعنوان میلیشیایى شناور و شکل گیرى ائتلاف سیاسى نظامى متخاصمی به رهبرى عربستان نیمى از صورت مسئله عوامل تهدید کننده امنیت ملى ایران باشد؛ نیم دیگر صورت مسئله به اوضاع داخلى ایران، به رکود و ورشکستگى اقتصاد و تعادل ناپایدار و ناکارآمد در عرصه سیاست برمی گردد. در نتیجه؛ ادامه وضع موجود (Status Quo) نیز به تهدیدى جدى براى امنیت کشور تبدیل شده است. درک این موضوع حائز اهمیت بسیاری است. تعادل سیاسى کنونى که برخى آن را به اشتباه به حفظ امنیت تعبیر می کنند خود بخواب زدن است.
نگاهی فهرست وار به وضع موجود ابعاد این تهدید را برملا می سازد:
١) فرصت بى نظیرى که در بستر فضاى مذاکرات دو ساله و توافق برجام براى ایران به وجود آمده بود (سفر بیش از ١۵٠ هیئت تجارى، سرمایه گذارى؛ خصوصی و دولتى نشانه اى از آن است)، امروزه به همت وتلاش هاى روزمره و سخنرانى هاى هتاکانه آقاى خامنه اى و تهدیدهاى مستقیم فرماندهان سپاه تقریبا از بین رفته است٠ (آقاى خامنه اى اکنون مشغول به اجراى نمایشى احمدى نژادوار از طلبکارى است).
٢) اهمیت آنچه از دست رفته زمانى روشن می شود که بدانیم اقتصاد کشور، سیستم بانکى و خود دولت هر سه ورشکسته اند. اقتصاد رکودى ایران نیازمند دو چیز است: ورود سرمایه غیر تورمى (نه چاپ پول و اعتبارات توسط دولت) و تجدید ساختار restructuring اساسى. امرى که تنها با ورود سرمایه بازار محور از خارج آن (حداقل در ابتدا) ممکن خواهد بود. نمونه کوچک آن پروژه ۴٠ میلیون یورویى تولید انرژى خورشیدى در خراسان شمالى توسط دو شرکت سوئیسى و ایتالیایى است که حامل هر این دو نیاز می باشد. سرمایه غیر تورمى و صنعت و تکنولوژى به روز و آینده دار (البته این پروژه به علت کوچک بودن آن و رقیب نبودن حوزه فعالیت آن با سپاه از زیر منگنه آن ها فعلا جان سالم بدر برده است).
٣) آنچه موضوع را از جهت اقتصادى و سیاسى براى دورنماى کشور پراهمیت می نماید، سیاست جلوگیرى از ورود هر گونه سرمایه، تکنولوژى و سرمایه گذارى خارجى به ایران است.(7)
این موضوع براى جامعه سیاسى ایران جدید است!
رخدادی جدید برای ایران
جدی ترین تهدید خارجى علیه ایران از جانب عربستان سعودى و ائتلاف سیاسى و نظامى منطقه اى به رهبرى آن است. در مقطع کنونى جامعه سیاسى ایران نه در مورد جدیت این تهدید حساس است و نه از چرایى آن چندان با خبر.
در گذشته عدم دسترسى ایران به برخی منابع اقتصادی از جهت تحریم ها بود. امروزه که امکان ورود و حضور آنها فراهم آمده است اما این خامنه اى و سپاه است که تحت شعار قلابى و بى معناى ‘اقتصاد مقاومتى’ ایران را تحریم کرده است! ( و با نمایشاتی احمدى نژادى می پرسند پس چه شد!؟)
براى درک عمق و اهمیت این موضوع فقط کافى است نگاهى به موضوع قراردادهاى نفتى و بدیهى ترین آنها یعنى قرارداد هاى نفتى براى میادین مشترک بیاندازیم تا متوجه شویم که این سیاست اولا چقدر جدى و آشتى ناپذیر پیگیرى می شود و ثانیا گستره و عمق آن چیست و ثالثا چه دورنمایى را در مقابل کشور ترسیم می کند؟
همسایگان ایران در رقم هاى ۴٠٠، ۵٠٠ و ٧٠٠ هزار بشکه در روز از میادینى که با ایران مشترکند برداشت می کنند. خامنه اى در پاسخ به سئوال دانشجویى در همین مورد (در همان جلسه اى که مورد انتقاد قرار گرفته بود)، به راحتى اعلام می کند که “تا زمانى که اصلاحات لازم در این قراردادها انجام نشود قطعا این قراردادها منعقد نخواهد شد”. ابعاد چنین رویکردى زمانى روشن می شود که بدانیم در یکى از این میادین که با عراق مشترک است طرف عراقى با ایجاد تسهیلات براى شرکت نفتى شل استخراج از این منبع را به روزى ۴٠٠ هزار بشکه رسانده و معاون وزیر نفتش در پاسخ به این سئوال که چگونه به چنین موفقیتى دست یافتید با خنده می گوید ما اینجا را با ایرانیان ۵٠-۵٠ شریکیم و ما از سهم ۵٠ درصد آنها تخفیف قائل شدیم! چون آنها هیچ برداشتى ندارند.
آقاى خامنه اى با استفاده از همان شیوه همیشگى و نخ نما که با طرح شرط و شروطى سنگین با توجیهاتى دروغین تحت لواى ‘منافع ملى’ طرف خارجى قرارداد را فرارى می دهد، این بار نیز از ورود شرکت هاى نفتى بین المللى که تنها موسسات قادر به استخراج نفت میدان هاى نفتى مد نظر می باشند (چون خاتم الانبیا در عرض ١٠ سال گذشته قادر به استخراج یک بشکه از لایه هاى نفتى پارس جنوبى نشده است)، جلوگیرى نموده است.
عملکرد یک ساله اخیر آقاى خامنه اى و سیاست ‘اقتصاد مقاومتى’ او که اکنون روشن شده بر مبنا و تنها بر مبناى حفظ کنترل و تصدى بدست آمده در عرصه اقتصادى برای سپاه ( همچون ۵١ قرارداد نفتى خاتم الانبیا) پایه ریزى شده است، دورنمایى شبیه دوران تحریم ولى این بار توسط خود او و سپاه بر اقتصاد ایران ترسیم و تحمیل می کند.
رویکرد سیاسی آقای خامنه ای و اقتصاد مقاومتی اش را از منظر امنیت ملى می بایست بزرگترین تهدید محسوب نمود. چنین سیاستى بی شک اقتصاد ایران را به سوى سقوط و فروپاشى هدایت خواهد کرد.
دو راهی ایران و خاورمیانه
آن چه امروز به روشنى پیش روى ماست دو راهى انتخاب است. هم چنان که خاورمیانه بر سر یک دو راهى تاریخى رسیده، ایران نیز بر سر همین دو راهى قرارگرفته است. تحولات چندین ماه گذشته ایران نشانگر این است که آقاى خامنه اى بر سر این دو راهى ، راه خود را انتخاب و ایران را نیز تا به امروز گرفتار این مسیر کرده است. در انتهاى راهى که آقاى خامنه ى براى ایران گزیده و خود را آماده تحمل آن می بیند جز جنگ منطقه علیه ایران چیز دیگرى در انتظار نیست. مگر اینکه فروپاشى داخلى مانع آن گردد!
در بحران منطقه دو اراده در مقابل هم عمل نموده اند. اولى نیروهاى سازمان یافته مذهبى-سکتاریستى هم چون داعش ، سپاه قدس ،حزب الله و دیگرى نیرو ها و رهبرانى که تلاش برای دولت سازى ملى با حفظ مرزهاى ملى داشته اند. این نیروها از کمک مهم (در واقع تعیین کننده) آمریکا برخوردار بوده اند و این سیاست تا به امروز سنگ بناى رویکرد و سیاست آمریکا در خاورمیانه را تشکیل می داده است. همین سیاست مهمترین مانع حملهٔ نظامی به ایران نیز بوده است. گرچه در استمرار این سیاست پس از خروج اوباما از صحنه و واقعیات روى زمین تضمینى نیست.
ولایت به همراه داعش به عنوان دو نیروى مذهبى-سکتاریستى و تجزیه گر موانع اصلى در مقابل پروژه باز سازى استیت هاى ملى بوده اند.
در چنین صف آرایی، راه ایران نیز روشن است، برای نجات منطقه و از همه مهم تر مقابله با خطر جنگ کوتاه کردن دست ولایت از قدرت تنها چاره حفظ «امنیت ایران» شده است. و ائتلاف گسترده بر ضدّ ولایت از هر زمان دیگری واجب تر.
این نوشته از دانش گسترده آقای احمد تقوایی در مورد اوضاع و سیاست خاور میانه بهره برده است. البته مسئولیت محتوا به عهده نگارنده است.
(1)– Barry Buzan and Ole Weaver, “Regions and Powers”, The structure and international security. University of Cambridge, 2003.
(2)– http://library.fundforpeace.org/fsi16-report
(3)– https://rusi.org/publication/occasional-papers/understanding-irans-role-syrian-conflict
(4)– http://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/waking-up-the-neighbors-how-regional-intervention-is-transforming-hezbollah
(5)– http://www.mckinsey.com/global-themes/employment-and-growth/moving-saudi-arabias-economy-beyond-oil
(6)– https://www.csis.org/analysis/military-spending-and-arms-sales-gulf
(7)– http://unctad.org/en/PublicationsLibrary/wir2016_en.pdf