تبعیض، سرنوشتی محتوم یا معضلی قابل عبور؟

فرزانه عظیمی farzane azimiمقدمه

قتل فجیع جورج فلوید به دست پلیس آمریکا و بدنبال آن، اعتراضات و تظاهرات وسیع ضد نژادپرستی صدها میلیون نفر در آمریکا و سراسر جهان، باعث شد تا بار دیگر واژه «تبعیض» در افکار عمومی مطرح و برجسته شود. گرچه کلمه تبعیض تنها در چند قرن اخیر وارد فرهنگ لغت شده است، اما ریشه تبعیض بسیار طولانی تر است و اشکال تبعیض نیز بسیار متنوع هستند. درحالیکه تبعیض طبقاتی از محسوس ترین انواع تبعیض‌ها به دلیل قابل اندازه گیری بودن آن و نیز آشکار بودن نتایج و تبعات آن می باشد، تبعیض‌هائی نیز وجود دارند که ابعاد، تاثیرات و نتایج آن قابل اندازه گیری و نیز کاملا محسوس نیستند. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا تبعیض که با جامعه انسانی عجین است و یکی از خصوصیات زندگی اجتماعی انسان‌هاست، امری محتوم است یا امکان عقب‌ راندن و از بین بردن آن وجود دارد. آیا رویای انسان‌هائی چون مارتین لوترکینگ زمانی به واقعیت بدل خواهد شد؟ آیا می توانیم امیدوار باشیم که با رفع عوامل منجر به ایجاد تبعیض، بتوان آینده‌ای عاری از تبعیض را در جامعه‌ بشری  متصور شد و خوشبین بود که برابری انسان‌ها، زمانی بطور پایدار و قابل دفاع از منظر حقوق بشر عملی خواهد شد؟

تبعیض نژادی

گرچه قتل جرج فلوید همچون جرقه ای، آتش مبارزه علیه تبعیض نژادی در آمریکا را دوباره شعله ور ساخت، اما مبارزه با آپارتاید یا تبعیض نژادی بین سیاه پوستان و سفیدپوستان، قدمت و تاریخی دیرینه نه فقط در کشور آمریکا، که در سراسر جهان و ریشه در سیاست استعماری قرون جدید دارد. اما این تنها یکی از اشکال تبعیض است که بیش از هر چیز تبعیضی است که تنها به دلیل رنگ پوست انسان ها علیه آنان اعمال می شود. این تبعیض در واقع ناشی از یک نگاه و فرهنگ برتری‌طلبانه است، که با ترویج برتری نژادی، تلاش بر بهره‌جویی از همنوع خود به بهانه‌های مختلف از جمله داشتن رنگ پوست دیگر، ملیت دیگر، زبان دیگر، مذهب دیگر داشته و ادامه بردگی انسان به وسیله‌ انسان است، که به تبعیض سیستماتیک علیه یک گروه از انسان‌ها بر گروهی دیگر تبدیل شده است. گرچه جامعه آمریکا تنها با یک جنگ داخلی و تحمل قربانیان بی شمار توانست از برده داری و تبعیض سیستماتیک دولتی و برتری طلبی نژادی توسط سفید پوستان علیه سیاه پوستان خلاص شود و قدم به قدم تبعیض نژادی را در جامعه و از کتاب های قانون به عقب براند، اما این فرهنگ هنوز به طور کامل از جامعه آمریکا و ذهن مردم سفیدپوست پاک نشده است. در آمریکا نیز سال ها تبعیض نژادی و حضور فرهنگ برتری طلبی علیرغم تغییر قوانین، تاثیر بسیار زیادی در اذهان شهروندان باقی گذاشته است و یک نوع پیش داوری و برتری جوئی علیه سیاه پوستان را به ارمغان آورده است، بطوریکه برای بسیاری هنوز آنها دشمنان جامعه سفیدپوست و مخل امنیت آنان تلقی می‌شوند. حتی بخشی از نیروی انتظامی نیز به طور تاریخی وظیفه اصلی خود برای ایجاد امنیت را، حفاظت سفیدپوستان در برابر سیاه پوستان می داند و به هربهانه ای سیاه پوستان را در ملا عام و فضای عمومی مورد توهین و خشونت قرار می‌دهد، که در مواردی نه فقط به تحمل دوره های زندان طولانی مدت و بدون دلیل، بلکه حتی قتل آنها نیز منجر می شود.

نتیجه این نوع نگاه و حیات چنین فرهنگی، از بین رفتن فرصت های شغلی، سیاسی و اجتماعی برابر برای سیاه پوستان و رنگین پوستان آمریکا و به تبع آن عواقب مخرب در وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنها بوده است. نتیجه این‌که سیاه پوستان در عرصه های مختلف رقابت، از شانس‌های برابر برخوردار نیستند و نه تنها درآمد آنها نسبت به سفیدپوستان برای کارهای برابر کمتر است، بلکه در مجموع خانواده‌های سیاه پوست در آمریکا تنها یک دهم ثروت خانواده های سفیدپوست را در اختیار دارند و میزان فقر و بیکاری در بین آنها بسیار بیشتر از هموندان سفیدپوستشان است.

گرچه انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری، امیدهای زیادی را برای رفع تبعیض علیه سیاه پوستان برانگیخت، اما حوادث اخیر نشان داد که تا رفع تبعیض نژادی در آمریکا، هنوز زنان و مردان زیادی باید راه پر پیچ و خم مبارزه علیه آن را طی کنند.

تبعیض سیستماتیک و سازمان یافته حکومتی

گرچه کلمه تبعیض تنها در چند قرن اخیر وارد فرهنگ لغت شده است، اما ریشه تبعیض بسیار طولانی تر است و اشکال تبعیض نیز بسیار متنوع هستند. درحالیکه تبعیض طبقاتی از محسوس ترین انواع تبعیض‌ها به دلیل قابل اندازه گیری بودن آن و نیز آشکار بودن نتایج و تبعات آن می باشد، تبعیض‌هائی نیز وجود دارند که ابعاد، تاثیرات و نتایج آن قابل اندازه گیری و نیز کاملا محسوس نیستند. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا تبعیض که با جامعه انسانی عجین است و یکی از خصوصیات زندگی اجتماعی انسان‌هاست، امری محتوم است یا امکان عقب‌ راندن و از بین بردن آن وجود دارد.

برتری طلبی نژادی محدود به کشور آمریکا نمی شود. جامعه جهانی نیز کمتر از یک قرن پیش، شاهد حضور رژیم فاشیستی هیتلر در آلمان بود، که با خصومت علیه یهودیان و اعمال تبعیض سیستماتیک و سازمان یافته دولتی، توانست بخش بزرگی از جامعه را در خدمت اهداف خود بسیج کند و تراژدی بزرگ قرن گذشته یعنی هولوکاست را بیافریند، که تبعات و آثار آن هنوز هم در جامعه انسانی باقی است. مردم جهان تنها با دادن میلیون ها قربانی توانستند به رژیم فاشیستی پایان دهند.

تاریخ بشریت مملو از صفحات سیاهی از این دست است. تبعیضی که با شعار برتری طلبی بر اساس مذهب یا رنگ پوست و نژاد آغاز شد، اما هدفش استثمار مضاعف و سیستماتیک بخشی از مردم و غارت هرچه بیشتر «دیگری» و رسیدن به برتری‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود.

در کشور ما نیز اعمال تبعیض سیستماتیک دولتی در لوای مذهب، به تحمیل انواع تبعیض‌ها علیه مردم منجر شده است. تبعیض علیه زنان، علیه همه دگراندیشان، اقلیت‌های مذهبی، ملی، قومی، فقدان شانس‌ها و موقعیت‌های برابر از جمله فرصت‌های شغلی، سیاسی و اجتماعی برای همگان از یک سو و ترغیب و رواج رانت دولتی و حکومتی برای وابستگان به آنها از سوی دیگر، تا حد غیر قابل تصوری به شکاف های اجتماعی، بی عدالتی و عمیق تر شدن دره فقر و ثروت دامن زده است.

تبعیض سیستماتیک حکومتی اما در دل خود، انواع جدید تبعیض ها را بازآفرینی می کند، یا بعبارتی این بدآموزی حکومت، اثرات مخرب خود را، به شکل بازتولید انواع دیگر تبعیض و سرایت آن به جامعه نشان می دهد. دامنه تبعیض مذهبی، به تبعیض علیه قومیت‌ها، تبعیض علیه جنس دیگر، تبعیض علیه هر «غیرخودی» فرا می روید. متاسفانه تبعیض سیستماتیک حکومتی در طول سال‌ها و به اتکای قوانین تبعیض‌آمیز و نیروی سرکوب، تاثیر خود را در فرهنگ مردم گذاشته است.

گرچه تبعیض سازمان یافته و سیستماتیک حکومتی  در کشور ما در عرصه های مختلف اعمال می شود، اما گسترده ترین نوع آن که در قوانین نوشته و نانوشته راه یافته است و به تحکیم آن در زندگی خصوصی شهروندان و خانواده ها بخشی از مردم نیز منجر شده است، تبعیض علیه زنان و سنت‌های مردسالارانه است.  نقش و تاثیر قوانین در زندگی زنان که بخشی از این تبعیض سیستماتیک است، برای کسانی که هر روز با تبعیض علیه زنان در ایران روبرو هستند، نقشی کاملا قابل رویت است. قوانینی که نه تنها به دلیل عدم جدایی دین و دولت، به شدت از قوانین اسلامی تاثیر گرفته و به تبعیضی فاحش در حوزه عمومی علیه زنان منجر شده است، بلکه در حوزه خصوصی نیز، زنان را به شهروند درجه دو تبدیل کرده و با منوط کردن اجازه کار یا مسافرت یا حتی شروع یک دوره تحصیلی به اجازه همسر، پدر یا ولی، زنان را از تصمیم گیری های جزئی در زندگی خود نیز منع کرده است.

جمهوری اسلامی با تصویب این قوانین تلاش کرد که زنان را از بازار کار حذف کند. گرچه این تلاش کاملا موفق نبود، اما باعث شد که اکثر زنان در مشاغل نیمه وقت با درآمد کم – آن هم با اجازه همسر- شاغل باشند و در ادامه با بستن راه برای رسیدن آنها به برخی مشاغل، تبعیض اقتصادی نیز علیه آنان تشدید شود. بطوریکه امروزه فقر زنان بخصوص زنانی که نان آور خانه هستند، بسیار چشمگیر است. از سوی دیگر تبعیض علیه زنان، حضور و مشارکت سیاسی آنان را نیز تضعیف کرده است و امکان تاثیرگذاری آنان بر قوانینی به نفع خود و برای رفع تبعیض را بسیار محدود کرده است. همچنان مقاوله نامه‌های بین المللی برای رفع تبعیض علیه زنان در مجلس ایران، علیرغم تلاش فعالین و طرفداران حقوق زنان، هنوز تصویب نشده است. علت این وضعیت اما نه فقط تبعیض سیستماتیک حکومتی و تصویب قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، بلکه حضور ریشه دار فرهنگ تبعیض‌آمیز علیه زنان در سطح جامعه است.

تبعیض ناشی از حضور فرهنگ ها و خرده فرهنگ های مسلط در جوامع

حضور فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها در اقصی نقاط ایران و نیز جان سختی بعضی از سنن متحجر و قدیمی که زن را موجودی وابسته و تابع مرد و تنها وسیله تولید مثل و پرورش کودکان می داند، شرایط زنان را بیش از پیش وخیم کرده و یکی از موانع رفع تبعیض علیه آنها است. بخصوص در بعضی نقاط که از یک سو میزان بی سوادی – چه زن،  چه مرد- بیشتر است و از سوی دیگر سنت ها سخت جان تر، تبعیض و اعمال خشونت علیه زنان به شکل چشمگیری وجود دارد و به چهاردیواری خانه نیز راه یافته است و متاسفانه حتی در اشکال خشونت خانگی توسط مردان علیه زنان در نقش پدر، همسر، برادر و غیره ظاهر شده است و در شدیدترین نوع آن، به قتل هائی تحت عنوان «قتل ناموسی» منجر شده است که این روزها اخبار زیادی از آن به بیرون نیز درز می کند و به یکی از مباحث روز مردم بدل شده است

حضور فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها در اقصی نقاط ایران و نیز جان سختی بعضی از سنن متحجر و قدیمی که زن را موجودی وابسته و تابع مرد و تنها وسیله تولید مثل و پرورش کودکان می داند، شرایط زنان را بیش از پیش وخیم کرده و یکی از موانع رفع تبعیض علیه آنها است. بخصوص در بعضی نقاط که از یک سو میزان بی سوادی – چه زن،  چه مرد- بیشتر است و از سوی دیگر سنت ها سخت جان تر، تبعیض و اعمال خشونت علیه زنان به شکل چشمگیری وجود دارد و به چهاردیواری خانه نیز راه یافته است و متاسفانه حتی در اشکال خشونت خانگی توسط مردان علیه زنان در نقش پدر، همسر، برادر و غیره ظاهر شده است و در شدیدترین نوع آن، به قتل هائی تحت عنوان «قتل ناموسی» منجر شده است که این روزها اخبار زیادی از آن به بیرون نیز درز می کند و به یکی از مباحث روز مردم بدل شده است.

در کشور ما تبعیض علیه پیروان مذاهب غیر رسمی از‌ جمله مسلمانان سنی، یهودیان، بهائی ها، مسیحی ها، یا دراویش و بالاخره تحت پیگرد قرار دادن بی دین ها و صدور حکم مرگ برای آنها، باعث کوتاه کردن دست آنان به شدیدترین شکل ممکن از جمله در مناصب دولتی  شده است. اینگونه نابرابری‌ها نه فقط حاصل تبعیض سیستماتیک حکومتی، بلکه نتیجه رواج فرهنگی که این نابرابری را برای بخشی از جامعه «با فایده» می سازد نیز هست.

این فرهنگ خود را در بدبینی نسبت به هموندان کرد، بلوچ، آذری و … نشان می دهد. کسانی که در تاریخ خود همواره از سوی  رژیم های استبدادی  پهلوی و جمهوری اسلامی را داشته اند، همواره نه فقط از سوی این رژیم‌ها سرکوب شده اند، بلکه بسیاری از شهروندان غیرکرد، غیر بلوچ و غیر آذری و غیرعرب، هنوز هم از آنان تصویر «تجزیه طلب» را در ذهن دارند و هر حرکت آزادیخواهانه آنها را تحت لوای «تجزیه طلبی» تقبیح کرده و از مبارزات آزادیخواهانه آنها و حقوق برابر آنها بعنوان یک شهروند، کم‌تر توجه می کنند. البته این امر خواسته یا ناخواسته نوعی برتری جوئی است که اگر به شدت نژادپرستی خود را نشان ندهد، اما از دردآورترین نوع تبعیض‌هاست که از سوی بخشی از جامعه علیه بخش دیگر آن و فقط به دلیل محل تولدی که هیچ کودکی آن را انتخاب نکرده، مذهبی که ناخواسته با تولد در یک خانواده و بسته به مذهب پدر خانواده، در شناسنامه هر ایرانی ثبت می شود، زاده می شود.

دایره تبعیض البته فقط محدود به شهروندان ایرانی نمی شود و این گونه برتری جوئی‌ها فقط علیه زنان و یا ایرانیانی که «ملی – قومی» یا «غیرمسلمان(شیعه)» دارند صورت نمی گیرد، بلکه از سوی برخی از ایرانیان – که خود نیز شاید مورد اینگونه تبعیض ها قرار گرفته باشند- علیه غیر ایرانیان مهاجر از جمله پناهندگان افغانستانی و یا عرب (در مورد دومی اغلب فراموش می شود که بخشی از ایرانیان نیز عرب‌تبار هستند)  اعمال می شود و گاهی اقداماتی را علیه آنان سبب می شود که قلب هر انسانی را درد می آورد.

آیا تبعیض سرنوشتی محتوم است؟

تبعیض قطعا سرنوشتی محتوم نیست و می توان علیه آن مبارزه کرد. تاریخ جامعه بشری در سراسر جهان نمونه‌های زیادی را برای اثبات این ادعا در دل خود ثبت کرده است. تاریخچه مبارزه علیه تبعیض نژادی یکی از این نمونه‌هاست که در آغاز به آن اشاره کردم. نمونه دیگر وضعیت تبعیض علیه زنان در ایران و جهان است. همانطور که می دانیم تبعیض علیه زنان تنها به ایران محدود نمی شود، بلکه در اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان این تبعیض در اشکال و با شدت و حدت گوناگون وجود دارد. اما حتی در کشورهائی که تبعیض علیه زنان امروز در آنها بسیار کمرنگ تر است، ما شاهد تاریخچه ای مشابه هستیم و دانستن این مطلب از این جهت اهمیت دارد، که می توان از تجارب مشابه برای رهائی از سنت‌ها قوانین تبعیض آمیز درس گرفت و امید برای تغییر را هرچه قوی تر کرد. نگاهی به تاریخچه حقوق زنان در کشورهای اروپائی نشان می دهد که آنها نیز زمانی وضعیتی مشابه وضعیت فعلی زنان در جامعه ما را داشته و دارای حقوق برابر با مردان نبودند. در این کشورها نیز زمانی فرهنگ و سنن ضد زن و تبعیض آمیز وجود داشت. بطور مثال زنان اجازه تحصیل در مدرسه و دانشگاه را نداشتند. آنها اجازه ورود به بسیاری از مشاغل را نداشتند و حتی از حق رای نیز محروم بودند و در چهاردیواری خانه، حرف آخر را مردان می زدند. اما حاصل تلاش و مبارزه زنان تغییر قوانین تبعیض آمیز بود و تغییر این قوانین به کمرنگ شدن تدریجی سنت ها نیز منجر شد. مثال هائی از این دست بسیارند که دست گذاشتن روی تک تک آنها، از حوصله این مطلب خارج است.

نتیجه

تبعیض خود را بازتولید می کند و هر روز دامنه خود را از تبعیض سیستماتیک حکومتی به تبعیض ناشی از فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌هائی که در نتیجه آن به تدریج شکل می‌گیرند، گسترش داده و سیمای یک جامعه را در طول چند دهه کاملا دگرگون می کند. بنابراین برای مبارزه با تبعیض، باید تبعیض سیستماتیک حکومتی پایان یابد و تبعیض بطور قانونی ممنوع شده، برابر حقوقی همه شهروندان از زن و مرد و فارغ از هرگونه اعتقاد، تعلق مذهبی، تعلق ملی – قومی، جنسیتی،… در قانون اساسی و همه قوانین جاری کشور تضمین شود. به موازات آن اما لازم است که با آموزش های هدفمند، برای تغییر فرهنگی و مبارزه با تبعیض و دیدگاه هائی که با رواج آن، حقوق شهروندی زیر پا گذاشته می شود، تلاش کرد.

لازمه تغییر فرهنگی اما از سوئی رشد آموزش زنان و مردان و از سوی دیگر روشنگری توسط کسانی است که خود از مواهب رفع حتی محدود این تبعیض بهره مند هستند. بیهوده نیست که اولین اقدام زنان فرهیخته ما برای تغییر وضعیت زنان و رفع نابرابری جنسی، ایجاد مدارس دخترانه و سوادآموزی دختران بوده است. تاریخ مبارزات علیه تبعیض در هر نوع آن، نشان می‌دهد که تغییرات تنها در سایه تلاش‌ها و مبارزات زنان و مردان حاصل شده و می شود. از جمله بسیاری از قوانین و محدودیت‌های تبعیض‌آمیز و نژادپرستانه از محرومیت ورود به مکان‌های خاص سفیدپوستان تا مثلا ورود به مراکز تحصیلی و مشاغل خاص، شرایط زندگی سیاه پوستان و رنگین پوستان به تدریج تغییر کرده است و چه بسا وضعیت فعلی و پشتیبانی جامعه جهانی از حقوق برابر شهروندان در آمریکا، نقطه عطف جدیدی در عقب راندن هرچه بیشتر این نوع تبعیض باشد.

همینطور مثال های تاریخی و حضور پررنگ زنان در بالاترین مدارج سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در بسیاری از کشورهای جهان، نشان می دهد که وضعیت زنان در سایه تغییر قوانینی از جمله احقاق حق رای به زنان تغییر کیفی کرد و به تدریج با تغییر سایر قوانین، زنان نه فقط در عرصه اقتصادی و اجتماعی، بلکه سیاسی نیز  پیشرفت‌های زیادی کردند و با مشارکت وسیع‌تر سیاسی، خود به قانون گذارانی بدل شدند که قوانین ضد زن را از کتاب‌های قانون زدودند و قوانینی به نفع زنان را به تصویب رساندند و همین امر به تغییر فرهنگی نیز منجر شد و دید سنتی علیه زنان و ناباوری به توانائی های آنان، به تدریج کمرنگ تر شد. ما نیز با مبارزه همه جانبه علیه تبعیض، می توانیم همچون شهروندان بسیاری از اقصی نقاط جهان، به این پدیده خودساخته و غیرانسانی بشری کم‌کم پایان داده و از تبعات دردآور آن بکاهیم.