سرکوب وحشیانه  و آغاز یک پایان!

فرزانه عظیمی farzane azimiجمهوری اسلامی در آبان ماه ۹۸، در آستانه‌ی چهل و یک سالگی، شاهد وسیع ترین اعتراضات مردمی علیه خود بود. اعتراضاتی که در ۲۸ استان و بیش از ۱۰۰ شهر در سراسر کشور با شرکت وسیع کارگران و زحمتکشان، جوانان و نوجوانان و گروه های اتنیکی همراه بود. خیزشی که سرکوب وحشیانه آن توسط رژیم و به دستور شخص خامنه‌ای و تائید سران سه قوه، نه فقط شکاف بین مردم و حکومت را بیش از پیش تعمیق کرد، بلکه همچون زلزله ای، پایه‌های قدرت جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد. واکنش رژیم حاکی از سراسیمگی و ترس از گسترش دامنه‌ی اعتراضات، بسیار شدید بود. دستگاه سرکوب رژیم با همه‌ی قوا به صحنه آمد. پیر و جوان و کودک،‌ زن و مرد، معترض و عابر، همه هدف تیر و تبر و باتوم ماموران امنیتی و آتش به اختیارهای حکومت قرار گرفتند و هنوز پس از پایان این اعتراضات، ابعاد جنایاتی که صورت گرفته‌است، کاملا روشن نیست. اما هر روز و هر ساعت، بر آمار کشته شدگان افزوده می گردد و گوشه‌ای از فاجعه ای که رخ داده‌است، برملا می‌شود.

هم اکنون روشن شده است که تعدادی کودک و نوجوان نیز در میان کشته شدگان هستند. وطن ما زخمی، مبهوت و سوگوار فرزندان خویش است و همه‌ی ما در این غم جانگداز همراه هموطنانمان. حکومت به اکثر خانواده‌ی قربانانیان سرکوب، حتی اجازه سوگواری هم نداده است. هر جا که اجساد قربانیان به دست چکمه‌پوشان رژیم افتاده است، از خانواده ها برای پس دادن پیکر فرزندانشان وقیحانه درخواست پول تیر کرده اند. در مواردی حتی عضوی از خانواده را گروگان گرفته اند، تا بازماندگان را وادار به سکوت نمایند. هزاران تن نه فقط در جریان اعتراضات، بلکه حتی در روزهای پس از آن بازداشت شده‌اند.

اگر خمینی با شعار مجانی کردن آب و برق برای مستضعفان و آوردن پول نفت بر سر سفره‌ی آن‌ها و «خدعه»ی «آزادی برای همه»، توانست پشتیبانی بخش وسیعی از مردم آسیب دیده از نظام استبداد پهلوی را کسب کند، امروز خامنه‌ای با توصیف جدیدی که از «مستضعف» به دست می‌دهد[1]، دیگر حتی نیازی به «خدعه» نیز نمی بیند و برای سرکوب مردمی که نیازمند نان شب خویش‌اند، با توپ و تانک به صحنه آمده‌است.  «مستضعفان» دیگر به «اشرار» تغییرهویت داده‌ و عامل «آمریکا و صهیونیسم و ارتجاع منطقه» شده اند.

سران جمهوری اسلامی چهل سال از کیسه مردم خرج کرده‌اند و مدام هرجا که دستشان رسیده است، به اختلاس و دزدی از اموال عمومی و رشوه خواری دست زده‌اند و سپس به توجیه آن پرداخته‌اند. آن‌ها همواره شعارهای توخالی برای مبارزه با دزدی و فساد داده اند، اما هرگز به هیچ‌یک از پرونده‌های اختلاس های چند هزار میلیاردی رسیدگی نکرده‌اند. آن‌ها با ایجاد بنیادهای مختلف[2] و تخصیص بودجه هنگفت به آن‌ها، هزینه‌های غیرضروری و سنگینی را بر کشور تحمیل کرده‌اند و هنوز هم می کنند. با قطع رابطه با جهان از سوئی و ترویج فساد و رانت دولتی از سوی دیگر، اقتصاد را فلج و تولید را تعطیل کرده‌اند و بر خیل بیکاران افزوده‌اند.  پائین بودن دستمزد کارگرانی که کار می کنند و عدم پرداخت همین دستمزدهای ناچیز، تعداد بسیاری از شاغلان را نیز به زیر خط فقر سوق داده است و وقتی همین شاغلین به سنین بازنشستگی می رسند، فقر آنها با دستمزدهای پائین بازنشستگی به مراتب تشدید می شود. همین امر دلیل اعتصاب های مداوم کارگران، کارمندان و اعتراضات بازنشستگان بوده است. علاوه بر آن امکانات کشاورزی در بسیاری از روستاها را با بی توجهی به نیازهای کشور و تخریب محیط زیست، نابود کرده‌اند و با کوچ جمعیت روستائی، میلیون‌ها نفر را به حاشیه‌ی شهرها کشانده‌اند [3] و به جای ایجاد امکانات کار و اشتغال، فقر را عمومی کرده‌اند. به‌طوری‌که به اعتراف خود روحانی امروز بیش از ۶۰ میلیون تن از مردم برای گذران زندگی خود، به کمک های دولتی نیازمندند.

افزایش بهای بنزین تنها اقدام سران جمهوری اسلامی در سال اخیر نیست. در پی از سرگیری دوباره تحریم ها و به‌دنبال آن سیاست « نه به مذاکره»‌ی علی خامنه ای و ادامه‌ی تنش بین جمهوری اسلامی و دولت آمریکا، مردم ما یک شبه با شوک سه برابر شدن قیمت ارز و بی ارزش شدن ریال مواجه شدند. بالا رفتن تورم و گرانی سرسام آور، بخش بیشتری از مردم را به زیر خط فقر فرستاد. پائین آمدن قیمت نفت و میزان صدور آن، درآمدهای نفتی پیش بینی شده در بودجه را با کاهش هنگفتی مواجه کرد. دولت به جای مثلا قطع بودجه ده ها نهاد مذهبی، برای جبران کسری بودجه خود، دوباره دست در جیب خالی مردم کرد.

پس از گذشت روزها از شروع اعتراضات و روشن شدن حقایق بیشتر مستند در رابطه با سرکوب، آدمکشان جمهوری اسلامی با رو شدن ابعاد فاجعه‌ای که مرتکب شده‌اند، به دست و پا افتاده‌اند و قصد توجیه تصمیم و اقدامات خود را دارند. خامنه‌ای که تا چند روز پیش از «پیروزی» در جنگ امنیتی دم می‌زد، با اعتراف به کشتار مردم عادی، به فکر«دلجوئی» از مردم افتاده است و به دنبال «شهید» سازی از جانباختگانی است که به دستور او به قتل رسیده‌اند.

اما جدا از وعده‌ی پرداخت بخشی از دریافتی های دولت به مردم، خسارات ناشی از قطع کامل اینترنت، طبق اعتراف رسانه های دولتی، بسیار بالاتر از درآمدی است که قرار بود از افزایش قیمت بنزین به‌دست آید. بنابراین به لحاظ اقتصادی، گرانی بنزین در گام اولیه، نه تنها کمکی به حل مشکل کسری بودجه نکرد، بلکه مشکلات سیاسی مهم تری را برای رژیم فراهم آورده، برگ خونین دیگری بر کارنامه سیاه آن افزود و پایه های مشروعیت نظام را بیش از پیش و بطور برگشت ناپذیری تخریب کرد و آغاز پایان حیات سیاسی رژیم را نیز رقم زد.

واقعیت این است که عامل اصلی خیزش اخیر، بی عدالتی و دره‌ی عمیق بین فقیر و غنی و تبعیض و رانت دینی و دولتی در همه‌ی اشکال آن و اختلاس های میلیاردی و رنج و درد ناشی از آن بوده است. درست به همین دلیل ساده نیز، بستن مجاری هر نوع اعتراض و کشتار مردم به جان آمده در خیابان‌ها حتی به وحشیانه ترین شکل آن، ایجاد ترس و وحشت از طریق حمله به شیوه‌های داعشی و تبلیغ آن در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دستگیری در ابعاد وسیع، تخریب اموال و خانه های مردم، هیچ یک نمی تواند راه حلی برای پایان دادن به بی عدالتی حاکم بر کشور ما و تبعات منفی و همه جانبه‌ی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ناشی از آن باشد. برعکس هر سرکوبی از این دست، نمک پاشیدن بر زخم فقر و گرسنگی و بی خانمانی میلیون ها شهروند در سراسر ایران است.

امروز اما پس از گذشت روزها از شروع اعتراضات و روشن شدن حقایق بیشتر مستند در رابطه با سرکوب، آدمکشان جمهوری اسلامی با رو شدن ابعاد فاجعه‌ای که مرتکب شده‌اند، به دست و پا افتاده‌اند و قصد توجیه تصمیم و اقدامات خود را دارند. خامنه‌ای که تا چند روز پیش از «پیروزی» در جنگ امنیتی دم می‌زد، با اعتراف به کشتار مردم عادی، به فکر«دلجوئی» از مردم افتاده است و به دنبال «شهید» سازی از جانباختگانی است که به دستور او به قتل رسیده‌اند. ترفند جدید سران جمهوری اسلامی آن است که صورت مساله را تغییر دهند، جنایت خود در کشتار شهروندان معترض کشور را به حساب عاملان مرموز دیگری بنویسند،«شهروندان عادی» که جان باخته‌انددر حکم «شهید»بدانند- گویی این درد فقدان آنان را برای خانواده هایشان کم می کند- و با تقسیم معترضان، تلاش در ضعیف کردن همبستگی آنان کنند.

دو سال پیش، اگرچه خیزش دی ماه ۹۶ به‌دنبال سرکوب آن برای مدتی خوابید، اما از آن پس، جامعه ما هم چنان ملتهب بود. ما شاهد اعتراضات پیوسته‌ی کارگران، بیکاران، بازنشستگان،‌ معلمان، زنان و دانشجویان بودیم. بر متن همین تحرکات مداوم اجتماعی و مبارزات گسترده در هر گوشه از کشور بود که مبارزه علیه گرانی بنزین، به خیزش آبان ماه ۹۸ تبدیل شد و در مقابله با سرکوب حکومت، بیش از پیش به مبارزه علیه تمامیت جمهوری اسلامی و در راس آن ولایت فقیه فراروئید.

سرکوب عریان مردم شجاعی که پس از چهل سال در سایه‌ی حکومت اسلامی، دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند و آمده بودند تا فریاد اعتراضشان علیه وضعیت فلاکتبارشان را سردهند، در واقع شلیک به شقیقه نظام مستبد دینی هم بود. اگر تا دیروز این مردم بودند که از جمهوری اسلامی ترس داشتند، از این پس این رهبران و مسئولان جمهوری اسلامی در همه‌ی سطوح و همه‌ی کسانی که مستقیما دستشان به کشتار مردم آلوده است، باید از مردم و از سایه‌ی خودشان هم بترسند. باید از روزی بترسند که در دادگاه مردم پاسخگوی این سرکوب جنایتکارانه خواهند شد. آن‌ها باید از سرنوشت هم مسلک‌های خود در کشورهای همسایه، همین امروز درس بگیرند.

خیزش آبان ماه سرکوب شد، اما تا زمانی که صدای مردم گوش شنوائی پیدا نکرده‌است، باید منتظر شعله‌ور شدن مبارزه در بزنگاهی دیگر باشیم. تکانی که این خیزش بزرگ مردمی به جامعه ما داده‌است، تاثیری که بر روندهای جاری کشور گذاشته‌است، ماندگار است. این خیزش از بطن شرائط حاکم بر جامعه‌ی ما سر برآورد. از دل مبارزه‌ی روزمره‌ی مردم برای تامین نان بخور و نمیر روزانه‌اشان. در دفاع از تنها حریم کوچکی که برای زیستن و نفس کشیدن برای میلیون‌ها تن از مردم مانده‌است. 

مردم ایران پس از گذشت نزدیک به صد سال از مبارزه برای آزادی، دمکراسی و عدالت، تجارب زیادی اندوخته اند. اما هر جنبش و خیزش تازه و سرکوب آن، آن ها را برای مبارزه بعدی آماده تر می‌کند. خیزش آبان ماه نیز درس هایی هم برای مردم و هم اپوزیسیون داشت. از جمله این که وجود یک سازماندهی منسجم در عین پلورالیسم و چند صدائی در جنبش آزادیخواهی مردم، برای ادامه و استمرار اعتراضات و رساندن آن به هدف با کم‌ترین آسیب و تلفات، کاملا حیاتی است.

اگر تا دیروز این مردم بودند که از جمهوری اسلامی ترس داشتند، از این پس این رهبران و مسئولان جمهوری اسلامی در همه‌ی سطوح و همه‌ی کسانی که مستقیما دستشان به کشتار مردم آلوده است، باید از مردم و از سایه‌ی خودشان هم بترسند. باید از روزی بترسند که در دادگاه مردم پاسخگوی این سرکوب جنایتکارانه خواهند شد. آن‌ها باید از سرنوشت هم مسلک‌های خود در کشورهای همسایه، همین امروز درس بگیرند.

جامعه ما هم مثل همه‌ی جوامع دیگر از تنوع طبقاتی، و منافع متفاوت برخوردار است. طبعا گرایشات سیاسی درون جامعه هم متناسب با این تنوع، متفاوت هستند. وجود احزاب و جریانات مختلف با برنامه‌های خاص خود هم طبیعی و هم ضروری است. اما همه‌ی ما در عین تنوع، برای گذار از جمهوری اسلامی و رسیدن به یک جامعه‌ی آزاد، منافع مشترک زیادی داریم. اگر به دمکراسی پایبند باشیم، بر اصول مشترک زیادی هم پایبند خواهیم بود. به همین جهت بسیار اهمیت دارد که همه‌ی ما در این برهه  یک‌ صدا، خواهان آزادی و به رسمیت شناختن احزاب سیاسی و تشکل های مدنی باشیم و به‌عنوان احزاب و تشکل‌هایی که در تلاش هستند تا منافع بخشی از مردم را نمایندگی کنند، در زمینه‌هایی که ممکن است، با یکدیگر همکاری کنیم.

تجربه‌ی بسیاری از کشورهای جهان نشان می دهد که آن‌ها برای رسیدن به دمکراسی هزینه‌های زیادی داده اند. راه رسیدن به دمکراسی مسیر پر فراز و نشیبی است که مردم و آزادی‌خواهان کشور ما نیز برای رسیدن به هدف خود، چاره ای جز پشت سر گذاردن آن ندارند. در این راه باید با هر کسی که امروز با حکومت استبدادی، ایدئولوژیک و موروثی در هر شکل آن خط و مرز می کشد، همراه شد.

در این میان نیروهای اپوزیسیون و ایرانیانی که در فرار از زندانی به بزرگی ایران در طول چهل سال در سراسر جهان پراکنده شده‌اند، اما همچنان دل در گرو میهن دارند، وظیفه و نقش مهمی بر عهده دارند. امروز بیش از پنج میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی می کنند و می توانند نقش برجسته ای را در پشتیبانی از حرکت مردم از سوئی و در بازسازی ایران فردا از سوی دیگر برعهده بگیرند. باید با تمام قوا تلاش کرد تا با پشتیبانی از اعتراضات به حق مردم، از همه‌ی طرق ممکن و اعلام جرم علیه حکومتی که مردم سرزمینش را کشتار می کند، از بروز دوباره‌ی چنین فجایعی جلوگیری کرد و گذر از این حکومت مستبد را با تلاش مشترک و سازمان‌یافته سرعت بخشید. اپوزیسیون جمهوری اسلامی باید پس از چهار دهه تجربه‌ی مبارزاتی، مرزهای جغرافیایی را درنوردد و با تاکید بر اشتراکات خود، از هیچ تلاشی برای

سازماندهی مبارزات جاری مردم و تامین پشتیبا‌‌نی‌های لازم برای به هدف رساندن آن دریغ نورزد.


 

 

[1] خامنه‌ای در سومین سخنرانی خود پس از آغاز اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸ در دیدار با هزاران نفر از بسیجیان، می‌گوید که مستضعفین به معنای فقرا و محرومین کشور نیست، بلکه امامان و پیشوایان جامعه مستضعف هستند. او گفته بسیج باید برای این مستضعفان باشد: «بسیج مستضعفین این است. مستضعف یعنی آن کسی که بالقوه صاحب وراثت عالم است، بالقوه خلیفه‌الله در زمین است،‌ بالقوه امام و پیشوای عالم بشریت است».
[2]  بر اساس دسته‌بندی سایت ایران‌بودجه، چیزی حدود سه‌هزار و۱۴۷ میلیارد تومان به صورت مستقیم از ردیف‌های اصلی بودجه به  نهادهای مذهبی اختصاص دارد که با احتساب بودجه بیت «روح‌الله خمینی» و نهاد رهبری در دانشگاه‌ها، به بیش از سه‌هزار و سیصد میلیارد تومان می‌رسد. برای مثال مجمع تشخیص مصلحت، ۵۷.۴۳ میلیارد تومان، نهاد نمایندگی ولی فقیه در وزارت جهاد کشاورزی، ۱۸۳۷ میلیارد تومان. جمع کل اعتبارات این نهادها به پنج هزار میلیارد تومان می‌رسد. یعنی از جیب هر ایرانی، ۶۰ هزار و ۲۵۰ تومان به جیب این نهادها می‌رود. کافی بود برای تامین کسری بودجه، فقط این بنیادها مالیات های خود را به دولت پرداخت می کردند و یا دولت در طرح بودجه بندی تصمیم به کم کردن و قطع بودجه برخی از آنها می کرد.
[3] به گفته ناصر زرگر معاون معاونت توسعه روستایی ریاست جمهوری، در  ۵٠‌سال گذشته ٣۴‌هزار روستا و آبادی در کشور تخلیه شده‌‌اند، «در حال حاضر ٩۶‌هزار روستا در کشور وجود دارد اما با روند مهاجرت از روستا به شهرها و اطراف آن در نیم‌قرن گذشته جمعیت حاشین‌نشین کشور هم به ١١‌میلیون نفر رسیده که باید بر اینها ٩‌میلیون نفری که ساکن مناطق فقیرنشین شهری‌اند را هم اضافه کرد. یعنی درعمل ٢٠‌میلیون نفر و یک‌چهارم جمعیت کشور در حاشیه شهرها یا مناطق فقیر شهری زندگی می‌کنند».