سلطنت طلبان دوستان مردم نیستند

reza shirazi رضا شیرازیمبهوت مانده بودم، باورم نمیشد، ظاهرا خواب بودم، اما نه، احساس بیداری و هوشیاری داشتم. شاید هم میان خواب و بیداری غلت می زدم! هر چه بود شگفت انگیز و حیران شده بودم که مگر می شود و ممکن است صرفا به اینکه کسی ویا  گروهی دم از آزادی زند، آنان را آزادی خواه خطاب کرد. برای من و هزاران همچون من آزادی خواهی، نه یک واژه، بلکه منش و روش است.

ناممکن و بعید است که به ضرب پول و سکه بتوان آزادی خواه شد. زیرا گوهر و جوهر آزادی خواهی در عمل زاده میشود وصیقل می یابد و به بارمی نشیند. عمل و نظر دو شاهبال آزادی خواهی است. حال تصور کنید که ما هرگز در متن و بطن عمل اجتماعی وسیاسی نبوده باشیم و به ناگهان با تکیه به ثروت بادآورده!! یک شبه دمکرات و آزادی خواه شده و به آزادی خواهان راه و رسم دمکرات منشی و مبارزه برای رهائی را بیاموزانیم. حال آنکه خود از تبار مستبدین باشیم.

روزگار غریبی است نازنین. زیرا به ضرب پول جهت کسب قدرت و منزلت ، از کاه، کوهی ساختن با تکیه به ابزارهای چون  رسانه ها، امری ممکن و شدنی است!؟

باور کردنی نیست که در همین گیر و دار نفی هزار فامیل جدید، نماد هزار فامیل قدیم را به هزار و یک دلیل در میان جمع دموکراتها، سوسیالیست ها و جمهوری خواهان باید پذیرفت و به او خیر مقدم گفت!

نخستین پرسش قبل از اینکه تبار، عملکرد و کارنامه رضا پهلوی و حامیان او، در ذهنم دوباره مرور شود، بطور ناخودآگاه جرقه زد، این بود که آیا هدف چنین فردی تقلا برای بازسازی نهاد سلطنت یا نه، نظام جمهوری ست؟

مگر ممکن است که او بتواند به صراحت از بازسازی نظام سلطنت سخن گوید، زیرا بخوبی میداند و می دانند که در ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان، نهاد سلطنت فاقد قدر و منزلت است و تحفه ای دندن گیر و امام زاده ای نیست که بتوان بدان دخیل بست! زیرا تحولات جامعه ایران تخم و تباررا پشت سر گذاشته است.

نه تنها نهاد سلطنت در ایران نابود و احیای آن ناممکن است، بلکه نهاد روحانیت هم رو به زوال و نابودی است. هر دو نهاد سلطنت و روحانیت مانع تحولات بنیادین اجتماعی و فرهنگی در ایران بوده و شاید در این فرصت تاریخی و تاریخ ساز که هر دو نهاد کهن در ایران زمین مضمحل شده اند امکان سربرآوردن یک نظام واقعی جمهوری میسر گردد. تا تحولات بنیادین از بستر و زمینه مناسبی برخوردارشود.

شاید بتوان موضوع را به شکل دیگری هم مطرح کرد با این عنوان که حامیان سلطنت که خود را دمکراسی خواه می پندارند و همه را تحت لوای آن منکوب می کنند، به نوعی جمهوری خواه با گرایش مستبدانه محسوب شوند!! در آن صورت شاید بتوان گفت که  رضا پهلوی و دوست دارانش سلطنت طلبان جمهوری خواه هستند. به این معنا که نمی توانند به صراحت از نظام جمهوری حمایت کنند زیرا در آن هنگام دیگر، از تباری که بدان دل خوش اند فاصله گرفته و کاملا بی ریشه می شوند. چون جمهوری خواهی عملا  و نظرا، با نظام سلطنتی در تضاد کامل است. زیرا در نظام جمهوریت انتقال قدرت سیاسی بطور مسالمت آمیزممکن و میسر است بعلاوه با ساز و کارهای دمکراتیک قدرت در آن متمرکز نیست. حال اینکه نظام سلطنتی در ایران نشان داد که بنیادش به تمرکز قدرت و سرکوب استوار است و انتقال قدرت صرفا با تکیه به خیزش همگانی ممکن است.

جالب این جاست که عصاره هزار فامیل قدیم همزمان جویده جویده به سلطنت وجمهوری، اشاره می کند طوری که هر دو را در زرورق واژه دمکراسی پیچیده است تا برای ناآگاه ترین قشرهای جامعه ما پهلوانی کند و در قالب یک قهرمان ظاهر شود. قهرمانی که در طول و عرض زندگی اش خارج از گود بوده است!

جالب آنجاست که  از نظام دمکراسی سخن می گوید و هم اینکه چشم عنایتی به نظام مشروطه دارد از یکسو همه را مخاطب قرار میدهد برای تغییر. اما در عین حال دوستداران حزبی اش، همچون جن از بسم الله، از نیروهای اجتماعی منتقد وضع موجود هراس دارند تا جائی که حتی فاقد پذیرش نقد یک کارتونیست هستند. هر بار که سخن می گویند جز ناروا به کس و ناکس چیز دیگری نمی شنویم شاید به همین دلیل است که دربرخی از رسانه ها و شبکه های اجتماعی از آنان، با نام بسیجیان کراوتی نام می برند.

ناممکن و بعید است که به ضرب پول و سکه بتوان آزادی خواه شد. گوهر و جوهر آزادی خواهی در عمل زاده می شود وصیقل می یابد و به بارمی نشیند. عمل و نظر دو شاهبال آزادی خواهی است. حال تصور کنید که ما هرگز در متن و بطن عمل اجتماعی وسیاسی نبوده باشیم و به ناگهان با تکیه بر ثروت و رسانه یک شبه دمکرات و آزادی خواه شده و به آزادی خواهان راه و رسم دمکرات منشی و مبارزه برای رهائی را بیاموزانیم. حال آنکه خود از تبار مستبدین باشیم. باور کردنی نیست که در گیر و دار نفی هزار فامیل جدید، خیر مقدم  به نماد هزار فامیل قدیم در میان دموکراتها! روزگار غریبی است نازنین.

رضا پهلوی و امثال او کاملا به منافع و رویه خویش آگاه اند. نه تنها خود او، که حامیانش هم از نزدیک نه طمع تلخ سرکوب های جان سوز استبداد مذهبی و زندان و شکنجه را کشیده اند و نه حتی چندان گرایشی به نظام مشارکتی و مقابله با فقر و تضاد طبقاتی دارند. اینان به صراحت اعلام کرده اند که طبقات بالای جامعه را نمایندگی خواهند کرد. در اصل قبل از اینکه حتی قدرت سیاسی را در خواب و خیال ببینند با اکثریت جامعه که هم اکنون با فقر و گرسنگی دسته و پنجه نرم می کنند، تکلیف شان را مشخص کرده اند.

هر چند که بخشی از ناآگاه ترین اقشار جامعه ما در تقابل با سیاست های ضدانسانی هزار فامیل جدید به رهبری روحانیت تبهکار حاکم، از روی احساس و هیجان ظاهرا چشم عنایتی به رضا پهلوی هم نشان دهند، همین خود کافی ست که اسب شان را زین کنند و منادی دمکراسی ناب گردند. زیرا موج سواری نه تنها هزینه ای ندارد شاید می پندارند که اقبال با موج سواران خارج از گود است و قدرت دودستی تقدیم آقایان خواهد شد و ملت زحمتکش ایران تحت سلطه نوه و نتیجه های هزار فامیل قدیم قرارخواهند گرفت.

اما و هزار اما که گروه مرجع درایران یعنی فعالین نهادهای مدنی و اجتماعی یعنی رهبران جنبش های چند گانه، یعنی هزاران فعال اجتماعی، یعنی نسلی که مبارزه با آخوندیسم تبهکار را سامان می دهد و جدال را سازمان یافته پیش می برد؛ دیگر مجالی برای موج سواری باقی نخواهد گذاشت. سازمان یابی همه اقشار، گروهها، صنف ها با تکیه بر تجربه مبارزاتی و آگاهی خویش که گام به گام درنفی هزار فامیل جدید و آخوندیسم تبهکار بوجود آمده است، هرنوع فرصت طلبی را خنثی خواهد کرد و مجال موج سواری  به هزار فامیل جدید و قدیم نخواهد داد.

گروه مرجع در ایران به خوبی فهمیده است که تحولات اجتماعی در عمق  را باید هدف قرار دهد که داده است و هر نیرو و جریان و نحله ای که بخواهد به نام سلطنت یا حتی جمهوری خواهی روند تحولات اجتماعی را نادیده بگیرد و بدان بهائی ندهد یا بدنبال فرصت برای میوه چینی باشد، به شدت طرد خواهد شد. زیرا نیروی اجتماعی تحول خواه در ایران در کشاکش و جدال با جناح های فرصت طلب قدرت و ثروت در ایران سربرآورده است.

به غیر ازگروه اصلی مرجع که در مشروعیت دادن به نحله ها و جریانات می تواند موثر و تعیین کننده باشد، جریان روشنفکری که نقاد و نافی زر و زور تزویر است، نباید اشتباه تاریخی گذشته را مرتکب شود و به دلیل اینکه سلطنت در ایران اندک درصدی حامی دارد، جریان سوم را تضعیف کند. دو جریان سلطنت و روحانیت، یعنی شاه و شیخ به آخر خط رسیده اند، و حال امکان و فرصت تاریخی و اجتماعی یک نظام واقعی جمهوری مهیا شده است. شاید بر اساس همین نیاز بود که شعار «جمهوری ایرانی» از ضمیرخودآگاه و ناخودآگاه ملت ما ترواش کرد و همه را بدون استنثا مخاطب قرار داد که نجات ایران در تقویت روند تحولات اجتماعی است و این تحولات نیازمند بسترمناسبی چون نظام جمهوری است. بر اساس همین نگاه سلطنت طلبان دوستان واقعی ملت ایران نیستند، زیرا با نظام جمهوری سرسازش ندارند.