با قتل مهسا (ژینا) امینی در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ بهدست گشت ارشاد در تهران، اولین جرقههای اعتراضات در کردستان زده شد. در زمان کوتاهی این اعتراضات در دیگر شهرهای ایران هم شروع و جرقهی خیزش انقلابی ماههای بعد را رقم زد. در رابطه با دلایل استمرار این خیزش انقلابی بحثهای بسیاری انجام شده است.
یکم: تنوع در شکل اعتراضات شامل اعتراضات خیابانی، اعتراضات در دانشگاهها و مدارس، دیوارنویسیها، حضور زنان بدون حجاب اجباری در خیابانهای شهرها و آتش زدن نمادهای ایدیولوژیک جمهوریاسلامی در سطح شهرها شامل بنرها و نوشتهها
دوم: حضور نسل جوان و نوجوان جامعهی ایران که اساسا حاکمیت جمهوریاسلامی در سالهای گذشته هیچگاه نه خواسته و نه توانسته نظر و خواست آنها را در سیاستگذاریهای خود اعمال نماید و این باعث ایجاد شکافی عمیق و غیرقابل ترمیم در جهانبینی این نسل و نظام شده است.
سوم: تجربیاتی که معترضین ایرانی از اعتراضات سالهای گذشته داشتهاند. اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ و شیوهی سرکوب حکومت تا حدودی تجربهی اندوختهای برای معترضین در ایران برای مواجهه با سبک و سیاق سرکوب توسط نهادهای امنیتی داشته است.
چهارم: قتل مهسا ژینا)) امینی که دختری کرد و اهلسنت بود، مسالهی تبعیض را در این دوره از اعتراضات خصوصا در میان زنان ایران برجسته کرده و بسیاری از اقشار و طبقات اجتماعی تا حدود زیادی میتوانستند خود را قربانی این تبعیض بدانند.
پنجم: حمایت گسترده ایرانیان خارج از کشور از روزهای اول شروع این جنبشانقلابی به شکل گسترده و مستمر ادامه داشته است. حمایت ایرانیان خارج از کشور از جنبشانقلابی اخیر هم شکلهای متنوعی داشته است. راهپیماییهای گسترده در شهرها و کشورهای مختلف دنیا، ارتباط مستمر با دولتها و نهادهای بینالمللی حقوقبشری تحت فشار قرار دادن آنها برای اعلام موضع در برابر اقدامات سرکوبگرانهی جمهوریاسلامی، صدور بیانیههای حمایتی از سوی تشکلهای متنوع سیاسی خارج کشور در حمایت از جنبشانقلابی اخیر
ششم: علیرغم تلاشهای جمهوریاسلامی در محدود کردن دسترسی مردم ایران به اینترنت آزاد و جلوگیری از پخش گستردهی اخبار و رویدادهای چهار ماههی گذشته اما باز هم فضای مجازی نقش بهسزایی در اطلاعرسانی و همرسانی اخبار و آگاهی جامعه از اتفاقات اخیر داشته است. پوشش گستردهی اخبار و تحولات ازسوی رسانههای خارج از کشور و تودیع فیلترشکن از سوی برخی فعالین خارج کشور تا حدودی توانست بر فیلترینگ گسترده فضای مجازی توسط حاکمیت فایق آمده و مردم را در جریان امور قرار دهد.
هفتم: بیقاعدگی در جمهوریاسلامی در برخورد با بحرانها و ادامهی سیاست نادیدهانگاری. علیرغم آنکه بسیاری راه حل برونرفت از بنبستهای چند ماه گذشته را تن دادن حاکمیت به خواست اکثریت جامعه میدانستند، اما حکومت همچنان حاضر به عقبنشینی از سیاستهای تبعیضگرایانهی خود نبوده است. تا جایی که علی خامنهای، رهبر نظام، در سخنرانی سال جدید کسانی که خواستار تغییر قانون اساسی هستند را دشمن خوانده و هرگونه تغییر در ساختار نظام را منتفی دانست. این شکل از لجاجت در کنار ناکامی حاکمیت در پیشبرد سیاستهای مطلوب خود در عرصهی اجتماعی، شرایط را به سمت عمیقتر شدن شکاف میان حاکمیت و جامعه پیش برده است.
اعتراضات در سیستان و بلوچستان
یک هفته بعد از شروع جنبشانقلابی در ایران و بعد از نماز جمعهی ۸ مهر ۱۴۰۱ حدود ۱۰۰ نفر از مردم زاهدان با شلیک مستقیم نیورهای نظامی و امنیتی در این شهر به خاک و خون کشیده شدند. به گفتهی منابع محلی این فاجعه بیش از ۳۰۰ زخمی نیز در پی داشته است. در هفتههای اول بعد از این جنایت رسانههای جمهوریاسلامی تلاش کردند تا گروههای تروریستی و تحزیهطلب را عامل جنایت معرفی کنند. اما تکرار این جنایت در خاش که منجر به کشته و زخمی شدن حداقل ۴۹ شهروند بلوچ شد روایتهای جمهوریاسلامی را کاملا به حاشیه راند. در روزهای پیش از جمعهی خونین زاهدان فراخوانهایی برای اعتراض به کشتهشدن مهسا ژینا)) امینی و همچنین تجاوز به دختر ۱۵ ساله بلوچ توسط فرمانده انتظامی چابهار، در فضای مجازی منتشر شد. روزی که حکومت به دلایل مختلف آن را به خونینترین روز اعتراضات در جنبشانقلابی اخیر تبدیل کرد.
گمانهزنیهای مختلفی درباره اینکه چرا نظام در ۸ مهرماه دست به چنین کشتار وسیعی در زاهدان زد مطرح شده است. از آن جمله میتوان به امیدواری جمهوریاسلامی به انعکاس کمرنگ ای فاجعه در رسانهها و افکار عمومی و جلوگیری از شروع و ادامهی اعتراضات در این استان، با توجه به مختصات خاص آن، نام برد. این مختصات خاص شاید همان دلایلی باشد که باعث شده است بعد از جمعهی خونین زاهدان اعتراضات در این شهر و دیگر شهرهای استان به شکل مستمر ادامه داشته باشد.
مولوی عبدالحمید و مواضع اخیر
شاید بتوان تغییر مواضع مولوی عبدالحمید، امامجمعهی مسجد مکی زاهدان و از شخصیتهای بانفوذ در میان اهلسنت ایران، را یکی از اثرات چشمگیر جنبشانقلابی اخیر دانست. مولوی عبدالحمید در ماههای اخیر انتقادات تندی نسبت به ناکارآمدی سیاستهای حاکمیت مطرح کرده و خواستار برگزاری رفراندوم و تغییر در ساختارهای کلی نظام شده است. از دلایل این تغییر موضع شاید بتوان به موارد زیر اشاره نمود.
۱. از منظر شخصی: تا پیش از جنبشانقلابی اخیر انتقادها از مواضع مولوی عبدالحمید، خصوصا بعد از حمایت از طالبان و ریاستجمهوری رییسی، حتی در میان افکار عمومی شهروندان بلوچ نیز رو به افزایش گذاشت. جمعهی خونین زاهدان شاید نقطهعطفی برای مولوی عبدالحمید بود تا تغییری در برخی از رویکردهای مناقشهبرانگیز خود کرده و مرجعیت خود در افکار عمومی را ترمیم کند. وی در ماههای گذشته همهی گروههای سیاسی در ایران را، اعم از اصلاحطلب و اصولگرا، بیاختیار دانسته و از ایجاد هرگونه تغییر در وضعیت با ادامهی ساختار ساختار کنونی اعلام ناامیدی کرده است. همچنین مولوی عبدالحمید چندین بار انتقاداتی، هرچند بسیار ملایم و احتمالا بیتاثیر، بر سیاستهای طالبان داشته است. سکوت مولوی در هفتهی بعد از جمعهی خونین زاهدان میتوانست او را به مهرهای بیتاثیر در افکار عمومی استان تبدیل کند. اما انتقادات او هرچند باعث خارج شدناش از دایرهی خودیهای نظام شد اما اقبال گستردهی مردمی را در پی داشت.
۲. از منظر مبلغ دینی: از گفتار مولوی عبدالحمید اینگونه برمیاید که او همچنان دین را دارای بضاعت برای حکمرانی میداند. چالش اساسی مولوی عبدالحمید و برخی دیگر از روحانیان شیعه و سنی، اولا بیاعتبار شدن دین در افکار عمومی به دلیل رویکردهای جمهوریاسلامی و ثانیا اختلاف در تفسیر و اجرای احکام دین در سیاستها و قوانین حکومت است. مولوی عبدالحمید بروز مشکلات و انباشت مطالبات اجتماعی را نه به دلیل اسلامی بودن حکومت و حاکم شدن دین بر سیاست، بلکه به خاطر اجرا نشدن صحیح احکام و دستورات اسلامی در جامعه از سوی حاکمیت میداند. شاید به همین دلیل در اغلب سخنان خود، علیرغم انتقاد از سیاستهای حکومت، اجرای تفسیری متفاوت از احکام اسلام را توصیه میکند.
۳. استقلال نسبی حوزهیهای اهلسنت از حکومت: از آنجایی که طبقهی روحانیت مهمترین خاستگاه جمهوریاسلامی از سال ۵۷ محسوب میشود، کنترل و جلب حمایت حوزههای علمیه و روحانیت نیز یکی از مهمترین سیاستهای جمهوریاسلامی در دههی گذشته بوده است. در این راستا حاکمیت از ابزارهای مختلفی شامل در اختیار قرار دادن منابع مالی کلان، تهدید، ارعاب و به حاشیه راندن منتقدان بهره برده است. این سیاست دربارهی حوزههای علمیهی اهلسنت نیز از سال ۸۶ با رسمیت دادن به شورای نظارت بر مدارس دینی اهلسنت کلید خورد. این شورا زیر نظر بیت رهبری و هستهی اصلی آن متشکل از نمایندگان مستقیم و غیرمستقیم علی خامنهای، رهبر جمهوریاسلامی است. تلاش این شورا در سالهای گذشته این بوده که از همان ابزارهای گذشته برای کنترل حوزههای علمیهی اهلسنت بهره ببرد. تعیین حقوق حداقلی برای طلبهها و مدرسین حوزهها و تهدید و بهحاشیه راندن مخالفان این روند. هرچند حاکمیت تا حدود زیادی در این زمینه موفق بوده اما این پروژه همواره مخالفانی نیز داشته است. مولوی عبدالحمید، مولوی گرگیج و کاکحسن امنیتی از جمله مخالفان این سیاست جمهوریاسلامی بوده و هستند. مولوی عبدالحمید در یک دههی گذشته بارها نسبت به حکومتی شدن و وابستگی حوزههای علمیه به حکومت هشدار داده و اعلام کرده که در صورت تحقق چنین مسألهای، تریبونهای مساجد نه برای احقاق حقوق مردم که برای دفاع از منافع حکومت به خدمت گرفته خواهند شد. بر همین مبنا میتوان ادعا کرد که برخی از حوزههای علمیه اهلسنت در ایران همچنان توانستهاند استقلال نسبی خود از حکومت را حفظ کنند. این استقلال زمینهی ایجاد انعطاف نسبی در موضعگیریها را برای روحانیون و مولویهای اهلسنت فراهم میسازد.
ناکامی حکومت در انحراف افکار عمومی
هرچند جمهوریاسلامی از همان روزهای اول فاجعهی جمعهی خونین زاهدان تلاش کرد با نسبت دادن این کشتار به گروههای تروریستی و تجزیهطلب، از توجه افکار عمومی در دیگر مناطق کشور به آن بکاهد، اما بعد گز گذشت چندین ماه از این حوادث مشخص است که توفیقی در این صحنهسازی نداشته است. با مروری بر شعارهایی که شهروندان بلوچ در هفتههای گذشته در خیابانهای زاهدان و دیگر شهرهای این استان سر دادهاند به وضوح میتوان یکسانی مطالبات آنها و دیگر شهروندان ایران را مشاهده نمود. این شعارها اغلب رأس نظام و نهادهایی مانند سپاه و بسیج را نشانه میرود که پایههای حکومت جمهوریاسلامی محسوب میشود.
مولوی عبدالحمید، امام جمعهی مسجد مکی زاهدان، یک هفته بعد از فاجعهی جمعهی خونین زاهدان، در موضعگیری بیسابقه، رأس نظام را مسئول کشتار مردم در زاهدان دانسته و خواستار معرفی و مجازات عاملان این جنایت شد. خواستهای که در تمام خطبههای نماز جمعه بعد از آن نیز تکرار شد و عملا بهعنوان پاشنهآشیل اعتراضات زاهدان تبدیل شد. جمهوریاسلامی تلاش کرد با برخی اقدامات مانند تغییر فرمانده پاسگاه ۱۶ زاهدان، فرمانده نیروی انتظامی سیستان و بلوچستان و فرستادن هیئت ویژهای ازسوی علی خامنهای به این استان، نمایی از پاسخ به مطالبهی مردم بلوچ به نمایش بگذارد اما هیچکدام از این اقدامات مورد پذیرش مردم و مولوی عبدالحمید قرار نگرفت. بهنظر میرسد که در شرایط کنونی نظام هیچ ابتکار دیگری در رابطه با رسیدن به مصالحه با مردم بلوچ ندارد لذا با افزایش تهدید و اقدامات امنیتی تلاش میکند تا معترضین و مولوی عبدالحمید را مرعوب سازد. تهدیدات و اتهامهای رو به افزایش از
سوی مقامات مختلف نظام برعلیه مولوی عبدالحمید، افزایش شمار بازداشتشدگان و اجرای احکام اعدام در سطح استان و ایجاد تفرقه در میان طوایف مختلف بلوچ از جمله اقدامات نظام در این مسیر است.
سخنان و مطالبات مولوی عبدالحمید در خطبههای نماز جمعه در هفتههای گذشته بر دو محور استوار است. حمایت از اعتراضات سراسری و تعیین و تکلیف فاجعهی جمعهی خونین زاهدان. انعکاس این مطالبات را، که شاید بتوان آن را بر دو محور گذار از جمهوریاسلامی و دادخواهی دسته بندی کرد، در شعارهای شهروندان بلوچ، بعد از نماز جمعه در زاهدان، نیز میتوان دید. شعارهایی که شهروندان بلوچ در آنها هم خواستار عبور از جمهوریاسلامی و هم خواستار معرفی و مجازات مسببان جانباختن برادران و خواهران خود میشوند. البته باید در نظر داشت که با کنار هم قرار دادن مقصود اصلی مولوی عبدالحمید از مسببان اصلی (مسئولین رأس نظام شامل رهبر) و خواستهی معرفی با نام و مجازات آنها، برآورده کردن چنین سطحی از مطالبه ازسوی نظام بعید به نظر میرسد.
هرچند که در حال حاضر حضور خیابانی مردم در دیگر شهرهای کشور کمی کمرنگتر شده است اما مردم زاهدان با محوریت این شعارها همچنان در جمعهها به خیابان آمده و برعلیه حکومت اعتراض میکنند. هرچند مطالبهی عبور از نظام اساسیترین خواست امروز مردم ایران با هر قومیت، دین، مذهب و عقیدهای است اما ابهامات در رابطه به چگونگی رسیدن به این هدف باعث میشود تا خیزش اخیر در ایران فراز و فرودهایی برای روشن شدن برخی دورنماها داشته باشد. اما رسیدگی به فاجعهی جمعهی خونین زاهدان مطالبهای است که کاملا روشن، قانونی و قابل فرمولبندی برای هر ذهن سلیم و آگاهی است. قرار دادن این مطالبه در کنار حمایت صریح مولوی عبدالحمید و انسجام اجتماعی مردم بلوچ در اعلام و پیگیری مطالبات خود باعث شده است که علیرغم افت و خیزهایی که در رابطه با اعتراضات در دیگر نقاط کشور شاهد هستیم، اعتراضات در زاهدان همچنان به قوت خود باقی بماند. در واقع میتوان گفت که مطالبهی روشن شدن ابعاد واقعی جنایت جمعهی خونین زاهدان، موتور محرک و کمکی برای استمرار اعتراضات و بیان خواست کلانتر، یعنی عبور از این نظام در میان مردم بلوچ است.
آینده اعتراضات در سیستان و بلوچستان
بیشک آیندهی اعتراضات در سیستان و بلوچستان رابطهی معنادار و تنگاتنگی با شرایط اعتراضات در کل کشور دارد. هرچند با فروکش کردن اعتراضات خیابانی در مناطق مختلف ایران، شهروندان بلوچ همچنان اعتراضات جمعهی خود را ادامه دادهاند اما ادامهی این روند مشروط بهنظر میرسد. استان سیستان و بلوچستان به دلایل مختلف یکی از محرومترین استانهای کشور محسوب میشود. این مسأله را میتوان در آمار و ارقام و شاخصهای منتشر شده از سوی نهادهای رسمی نیز مشاهده کرد. البته این محرومیت الزاما نتیجهی حاکمیت چهاردههی جمهوریاسلامی نیست. در نظام گذشته نیز شاهد همین محرومیت، البته در ابعاد و با دلایل متفاوت، در این استان بودهایم. شاید یکی از دلایلی که در شعارهای مردم معترض در جمعههای زاهدان شعارهایی در نفی نظام پادشاهی و ولایتفقیهی سر داده میشود، همین تجربهی ناکام این استان در طول دهههای گذشته بوده است. این محرومیتها و تبعیضهای آشکار باعث شده است که شهروندان بلوچ یکی از مدعیترین بخشهای ایران برای گذار از جمهوریاسلامی باشند. اما در عین حال با فروکش کردن نسبی اعتراضات در مناطق دیگر ایران، حاکمیت با تمرکز بیشتری پروژهی سرکوب و ایجاد انفعال در مردم و شخصیتهای تاثیرگذار در این استان را در پیش گرفته است. هرچند به نظر نمیرسد اقدامات حکومت در خاموش کردن اعتراضات، چه در استان سیستان و بلوچستان و چه در کل کشور در دراز مدت، منتج به نتیجه باشد، اما میتواند تاثیراتی در روند اعتراضات و همچنین ایجاد شکاف در میان طوایف مختلف بلوچ داشته باشد. این تهدیدات با افزایش اعتراضات سراسری در کل ایران میتواند بلااثرتر شود.
آنچه مسلم است شکاف میان حاکمیت جمهوریاسلامی و اکثریت جامعهی ایران به حدی رسیده است که امکان ایجاد یک مفاهمه را به حداقل رسانده است. حاکمیت همچنان بر مواضع خود پافشاری میکند و اکثریت جامعه نیز از تصور آیندهای قابل پیشبینی و قابلقبول، با استمرار این حاکمیت، ناامید است. این شکاف و بنبست دورنمای ادامهی اعتراضات را در ایران گریزناپذیر میکند. به روشنی قابل پیشبینی نیست که روند این مقابله چگونه خواهد بود و به چه نتیجهای خواهد رسید. عوامل مختلفی وجود دارند که هر کدام میتوانند در این مسیر تاثیرگذار باشند. اما آنچه فعلا به نظر میرسد، شکل و مختصات جمهوریاسلامی دیگر جایگاهی در مسیر تحولاتی که جامعهای ایران در پیش گرفته و خواهان آن است، ندارد