در این شماره به معرفی چهار اثر (دو تالیف و دو ترجمه) در بازار کتاب و ادبیات ایران میپردازیم:
▪️برخوردها در زمانه برخورد
ابراهیم گلستان
نشر بازتاب نگار مهر
«حقیقت همیشه غریب است، غریب تر از قصهی ساخته»
کتاب”برخوردها در زمانه برخورد”نوشتهی ابراهیم گلستان شامل دو گزارش در 5 فصل است. این کتاب تنها و فقط از حقیقت و واقعیت است که میگوید. گلستان میگوید:” این کتاب را من در سال 1336 به پایان آوردم. میشد آن را از زیر ساطور دورهی سیاه تیمور بختیاری کمابیش سالم به در آورد. اما متن آن، به گمانم، ضرر می زد به اعتبار خطاکار یک استاد که به حد شگفت انگیزی عقل و بسط رتبه استادی را وا داده بود به کارها و مسائل دیگر و مخدوش، تا صنعت سنگینی را اداره کند.”
گزارش اول دیدار ابراهیم گلستان با دیلن تامس شاعر انگلیسی است که در مورد مباحث زبانشناسی صحبت میشود بخصوص پیداکردن معادل کلمهها و معادل ساختار در حوزهی ترجمه. اهمیت زبان برای گلستان در همه جای کتاب مشخص است و به فکر وا میدارد.
ابراهیم گلستان در تعریف “رندی” برای دیلن تامس میگوید:”ظریفتر چند پهلوئی، مطلق گوتر، یک جور ابستره در کمال دقت، بُرندهتر بودن، عصارهگیر، زیبا از راه اشاره، از راهِ نگفتن، با نگفتن گفتن، با نکردن کردن.”
گزارش اول را اینگونه آغاز میکند:”تقویم میگفت در زمستانیم اما گرما و حالت هوا بهاری بود. در چشمانداز چیزی نبود جز خط سبز تار گردآلود از نخلهای حاشیه شط دور با دشت صاف که در خاک آن نمک راهی به ریشه و روئیدنی نداده بود و خاک، پف کرده از نم و نم بعد پیش آفتاب خشکیده، پوک بود و قشر نازکش از کمترین فشار قدم میشکست، پا در آن فرو میرفت. محلهای که من در آن اتاق داشتم میان آن بیابان بود، محله اتاقهای خالی بسیار، دور از شهر. من خواسته بودم در آن اتاق داشته باشم چون، درست، دور بود از شهر، دور از بو و دود و از صدا و رفت و آمدها، از بندر و ادارهها و پالشگاه؛ و ساکنان معدودش، کارمندان مجرد شرکت، در اول هر صبح میرفتند سرِ کار روزانه یا برمیگشتند از کارهای شب نوبت برای خوابیدن. آنجا، تمام روز، دنیای خالیِ ساکت بود. اتاقم فقط برای خواندن و نوشتن بود، جایی که خانه بود جای دیگر بود. کار اداری من از غروب بود تا نیمه شب، ولی از صبح میآمدم تا ظهر در این جایِ دنج کار میکردم برای خودم کتاب میخواندم، یا مینوشتم یا نوشتههایم را خط میزدم میانداختم دور. برای کردن این کارِ دومی به کار اولی نیاز بود اما غرض از کار اولی دومی نبود، البته، هرچند حاجت به آن همیشه بود، هست. آنجا کسی سراغ من نمیآمد جز راننده اداره که هرروز ظهرها میآمد مرا میبرد و هر روز صبحها میآوردم. حالا،یکی دو ساعتی از آوردنم گذشته و یک ساعتی به بردنم مانده، در میزدند. هیچکس هم نبود از آشناهایم که بداند من آنجایم، یا جای خصوصیام آنجاست، جز همین دو راننده اداره. سرک کشیدم از میان شیشههای پنجره دیدم یکی از همان دو رانندهست. در را که باز کردم گفت رئیس گفته است بیایم. پرسیدم در این وقتِ بیوقتی چکار به من دارد. گفت از لندن مهمانی آمدهست در اداره که میخواهند من ببینمش. رفتم.”
و گزارش دوم که از فصل دوم تا پنجم را شامل میشود در مورد یک اتفاق مشخص و دیدار ابراهیم گلستان با چندین نفر مختلف که گفتگویی بینشان شکل میگیرد در مورد 28 مرداد 1332 که او در آن دوران کارمند شرکت نفت آبادان بوده و مطالب این کتاب هم در آن شهر میگذرد. گلستان همچنین به مسائلی چون ترور رزم آرا و خودکشی صادق هدایت میپردازد. او از یک زاویه دیگر به مسائل نگاه میکند. این کتاب حدیث ذهن و زبان و گلستان در مواجهه با مناقشهای همچون ملیشدن نفت، رنگ دیگری به آنها زدهاست. هرچند موضوع اصلی این نیست اما با این نظرگاه است که خواننده را وارد میکند.
شاید کتاب گزارش است اما نثر کتاب گزارشی نیست. ساختار جملات شکسته و نثر ادیبانهی گلستان است. نثر گلستان با بلاغت و آهنگ سعدیوارش، به ایران، مردم و حاکمانش برابر مسئلهی نفت و درون آن پرداخته است. توصیفات و تشبیهات داستانی است. آهنگ ساخت جملات بسیار جذاب است. مثلا گرمای مرداد را اینگونه روایت کرده: ” اتاق از گرما بوی رنگ کهنهگی دیوار و اسفنج لاستیکی مبلها میداد.”
در گزارش اول در دیدار شاعر انگلیسی میگوید:
” گفت «از خیلی قدیم بهترین شرابهای فرانسه را اشراف انگلیسی میآوردند. اصلاً چند واحد شرابسازی فرانسه مال انگلیسیهاست. حتی اسم شرابها که بعضیشان به اسم صاحبان انگلیسی تاکستانها و شراباندازیهاست.»
این یک جور تصحیح دیگر بود. گفتم «شراب خوب منحصر به فرانسه نیست. فرانسه معروف است.»
گفت «اسپانیا؟ ایتالیا؟»
گفتم «از ترانساوکسانی و شمال شرقی ایران در شعرهای ما تعریف شرابشان فراوان است.»«ماوراء جیحون» را به اسم غربیش ترانس اوکسانی گفتم. و گفتم «من خودم به تجربه شخصیام شراب گرجستان را چشیدهام که راستی روی ذائقه میرقصد. ولی به هر صورت اینها کجا میشود شیراز؟»
«شیراز؟»
«شیراز، شراب خللر شیراز.»
«کجاست این شیراز؟»
گفتم «آنجا که اسم شهر خرز در اندلس را میگویند بنیامیهایهای اندلس از آن گرفتهاند، چون، میگویند، سرمشق و پایه شرابسازی آن محصول شهر ما بودهست.»
گفت «کجاست این شیراز؟»
گفتم «زیاد دور نیست از اینجا برحسب کیلومتر، به پرواز پرنده، به خط مستقیم.»
خدمتکار بار آمد بپرسد چه میخواهیم. او آبجو میخواست من برایش سفارش “مک ایوون” دادم که آبجو از جو برشته است و از اسکاتلند میآوردند و رنگ قهوهای دارد. او در فکر فرو رفته بود ولی دیگر آن چهره ولِ از دلمردگی بیتکلیفِ توی اتاق اداره را نداشت. پرسید «در کدام کشور؟»
گفتم «در همین کشور.»
گفت «همین پرشیا؟»
گفتم «درواقع شیراز مرکز امروزی پرشیای اصلی تاریخ هرودوت و یونانی هاس. جغرافیائی زیاد دور نیست از اینجا، تاریخی چرا. برحسب وقت روز خیلی. زیاد.»”
▪️سینما جهنم
(شش گزارش دربارهی آدم سوزی در سینما رکس)
کریم نیکونظر
نشر چشمه
واقعهی تاریخی سینما رکس از آن وقایع چند لایهای است که هنوز بعد از سالها لایههای کشف نشده زیاد دارد. از آن دسته آتشهای خاموشِ زیر خاکستر.
کریم نیکونظر متولد آبادان فیلمنامهنویس، روزنامهنگار و منتقد سینمایی سالها دربارهی این اتفاق تکاندهنده تحقیقهای میدانی، مصاحبه، مطالعه انجام داده که نتیجهی آن شش گزارش دربارهی آدم سوزی در سینما رکس کتابی به نام “سینما جهنم”شده است. در این کتاب توانسته با اسناد، روایتها و تحلیلهایی خواندنی، خاکستری از روی دلِ سوختهی آبادان کنار بزند تا مشخص شود چه کسی کبریت را کشید….
واقعهی تاریخی سینما رکس را همه شنیده یا خواندهاند که در ۲۸ مرداد سال ۵۷ زمان نمایش فیلم گوزنهای مسعود کیمیایی در آتش سوخت و صدها نفر جانشان را از دست دادند. نویسنده سعی کرده از گزارش خبری فاصله بگیرد و گزارشی روایی بنویسد و موفق هم بوده. شاید از این جهت که او فیلمنامهنویس است و درام را خوب میشناسد. این شش روایت، تعلیق، کشش و دیالوگ دارد بدون اینکه قضاوت کند. او دنیایی برای من خواننده خلق کرد که گاهی مجبور شدم موقع خواندن چشمام را ببندم که صحنههای سوختن آدمها نبینم. یا موقع خواندن لای پنجره را بازکنم تا بوی سوختن اجساد نفسم را نگیرد “در آغاز هیچ چیز نبود الا بو ….”
او ابتدا زندگی حسین تکعبلیزاده جوان شروری را روایت میکند که پس از شرکت در جلسات مخفی جوانان انقلابی، تصمیم میگیرد سرکشی خود را هدفدار کند و برای تسریع شکلگیری انقلاب و تضعیف حکومت پهلوی با دوستان خود، سینما رکس را فقط آتش بزنند؛ اما این اتفاق که دستهای پشت پردهای آن را پوشش میدهد در نهایت منجر به یک فاجعهی انسانی میشود. اتفاقی که پیوند میخورد به کودتای ۲۸ مرداد و طرفدران حکومت پهلوی. نویسنده میگوید جو ملتهب آن سالها در آبادان با پیشینهای از اختلافات سیاسی و اجتماعی که به دعواهای ملی شدن صنعت نفت برمیگشت باعث شد چهار جوان آبادانی دست به این کار بزنند و چنین فاجعهای را رقم بخورد.
قسمتی از نامهی حسین تکبعلی زاده به مادرش:
مادر! ارتجاع خواه ناخواه مرا خواهد کشت و این هیچ بحثی ندارد و من سعیم در بیدادگاه ضدانقلاب نه برای نجات دادن جانم، بلکه برای نجات نام می باشد .حادثه سینما رکس به سقوط رژیم شاه کثیف سرعت بخشید و رژیم حاکم فعلی با چسباندن اجرای این حادثه به عمال ساواک بهره برداری وسیع تبلیغاتی کرده و روشن است این موضوع که ما اگر طرف دیگر این حادثه بودیم، امکان دارد اذهان عمومی را نسبت به رژیم فعلی بدبین سازد، بنابراین سعی میکند مثل گذشته حادثه را به ساواک چسبانده و در نهایت مرا ساواکی معرفی کند…
سینما جهنم کتابی است پرکشش و خواندنی. این کتاب برای اولین بار اسناد، روایتها و تحلیل هایی را در اختیار خوانندهی خود می گذارد که تاکنون پشت پرده مانده بود. کتاب سعی میکند پرده از رازها بردارد. نیکونظر سه فرضیه برای آتش سوزی رکس مطرح میکند. دست داشتن مذهبیون، ساواک و تصادف. و سپس به تحلیل هر سه فرضیه میپردازد. برای دو مورد اول و اظهار نظرهای تند و بی اسناد تاریخ ایران را از ملی شدن نفت بررسیمیکند. نهایتا کتاب نتیجه میگیرد آن چه با توجه به اسناد فعلی محتملتر بنظر میرسد فرضیهی سوم است که میتوان ردپایی از افراد دو فرضیه اول را نیز در آن مشاهده کرد.
نیکونظر، با روایتی مستند . داستانی، خاکستر گرم را کنار می زند تا مشخص شود چه کسی
رکس را آتش زد…
نیکونظر با ابزار داستانی و تسلط روی چیدمان روایی و البته همراه با نثری سلیس و داستان گونه توانسته همراه با کوچکترین جزئیات روایتی نفسگیر از این عملیات بنویسد.
در یک فصل به نام روایت ها : تبعید شدگان، چهل صفحه را اختصاص داده شده است به شرایط اجتماعی و سیاسی آبادان از سال ۱۳۳۰ تا ۵۷. یک مرور و تبارشناسی بی نظیر در شرح فضای اجتماعی سیاسی ایران، خوزستان و البته آبادان.در چهار روایت، فاجعه سینما رکس را بررسی کرده است . در روایت چهارم به نام گیجی، نامها و شخصیت های ملی و شناخته شده در کنار افراد بی نام و نشان میآید تا ابعاد این سرگیجه بخوبی روشن شود. درست آنگونه که همیشه فکر می کنم باید تاریخ روایت شود: هم از دریچه ی چشم مردم عادی و هم با رصد کردن نامداران.
▪️مجموعه داستان”اول شخص مفرد”
هاروکی موراکامی
ترجمه: محمدحسین واقف
نشر چشمه
هاروکی موراکامی یکی از شناختهشدهترین نویسندگان امروز جهان است. از کودکی به شدت تحت تاثیر فرهنگ غربی، به ویژه موسیقی و ادبیات غرب بوده. او با خواندن آثار نویسندگان آمریکایی مانند کورت ونهگات و ریچارد براتیگان بزرگ شده و برای همین از دیگر نویسندگان ژاپنی متمایز شده است.
موراکامی در رشتهی نمایش در دانشگاه واسدا در توکیو تحصیل کرده، جایی که با همسرش، یوکو آشنا شده. اولین کار او در یک فروشگاه لوازم صوتی بوده. بسیاری از رمانهای او دارای موضوعات و عناوینی هستند که به موسیقی اشاره میکنند.
آخرین کتاب او مجموعه داستان “اول شخص مفرد” شامل هفت داستان است که نخستین بار در سال 2021 وارد بازار نشر شده. همگی از دیدگاه اول شخص مفرد و توسط راویان کلاسیک روایت میشوند.
برخی در نشریاتی مانند نیویورکر و گرانتا منتشر شده بودند. این داستانها نیز با همان دغدغههای همیشگی او نوشته شدهاند. عشقهای گم شده، جوانی، موسیقی. تعلیقی در همهی داستانها وجود دارد و اصولا مشخصهی کار اوست. مخاطب در بطن داستانها و ماجراها، اندوهها و خوشیهایی را درک میکند که مدام در ذهن نویسنده تکرار میشوند. و باز هم دغدغهی زمان؛ زمانی گمشده یا از دست رفته.
موراکامی دلبستهی بیدارِ، خوابیهای راویاناش است. رویابافهایی که جهان بیرون را مینگرند، تماشایش میکنند اما اتفاق بزرگتری در درونشان در حال رقم خوردن است. اتفاقی که مخاطب باید کشف کند
در داستان اول به نام خامه آمده:
“میخواهم داستان زنی را برایتان تعریف کنم. فقط موضوع این است که دربارهاش تقریبا هیچ نمیدانم؛ حتی اسمش را به یاد نمیآورم یا چهره اش را. شرط میبندم او هم مرا به خاطر نمیآورد. اولین بار که او را دیدم، دانشجوی سال دوم دانشکده بودم و حدس می زنم او هم بیست و پنج سالی داشت. هر دو نیمه وقت در جایی کار میکردیم. بنا نبود چنان اتفاقی بیفتد، ولی یک شب را با هم گذراندیم و بعد از آن هرگز یکدیگر را ندیدیم.”
او در داستانها از خاطرات نوستالژیک جوانی، موسیقی و عشقی عجیب به بیسبال گرفته تا سناریوهایی رویاگونه، مواجه با میمونی سخنگو، و آلبومهای جاز خیالی میگوید. موراکامی در این داستان ها یک بار دیگر، مرز میان ذهن انسان و جهان پیرامون را به چالش میکشد. گاه و بیگاه، راویای که ممکن است خود موراکامی باشد، در داستان به چشم میخورد و نمیدانیم آیا این یک شرح حال است یا داستانی خیالی؟ کتاب “اول شخص مفرد” با داستانهای فلسفی و اسرارآمیز پیچ و خمهای داستانیای را ارائه میکند که مختص جهان موراکامی است.
“دوست داشتن کسی مانند داشتن یک بیماری روانی است که تحت پوشش بیمه درمانی نیست.”
توانایی او در کنار هم قرار دادن واقعیت و غیرواقعیت است تا به درک عمیق تری از واقعیت برسیم. او این قدرت را دارد که غم و اندوه بزرگی در خواننده ایجاد کند.
او در یکی از داستانهایش در مورد “دایره ای با مراکز زیاد اما بدون محیط” صحبت میکند که منطقا باید آن را یک شی غیرممکن در نظر بگیریم. اما موراکامی به اشیا غیرممکن میپردازد و توصیه میکند که “نیازی به دانستن این نیست که موضوع چیست.”
کار او انتزاعی و احساسی است. نه استعارههای یک به یک و توضیحات مرتب. پیرمرد به راوی گمشده میگوید: “هیچ چیز در این دنیا ارزش ندارد که بتوانید به راحتی به دست آورید.” و کار موراکامی به این شکل است. نمیتوانید فقط به آن برسید، باید اجازه دهید که از شما عبور کند و بدانید که هرگز نمیتوانید آن را به طور کامل یا مختصر محدود به یک تصویر ساده کنید.
هر یک از این داستانها با یادآوری خاطرات ارتباط دارند. همه آنها در گذشتهاند که در یک لحظه تاثیر احساسی شدیدی بر قهرمان داستان گذاشته است. لزوما شادترین یا مورد علاقهترین زمان برای آنها نیست، بلکه زمانی است که به اندازه کافی اثری از خود بر جای گذاشته است تا بتوانند سالها بعد به آن فکر کنند. موسیقی در داستانهای او(پاپ، کلاسیک و جاز) بسیار زیاد دیده میشود.
بسته به نوع نگاه ما به جهان، جهان موراکامی میتواند وارونه شود. نحوه برخورد اشعه آفتاب بر روی چیزی میتواند سایه را به نور یا نور را به سایه تغییر دهد. مثبت به منفی تبدیل میشود و منفی به مثبت.
▪️کتاب یا سیگار
جورج اورول
ترجمه: سپیده اشرفی
نشر چشمه
جورج اورول با نام اصلی اریک آرتور بلر داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی بود. او را بیشتر به واسطهی آثار مشهوری چون مزرعهی حیوانات و ۱۹۸۴ میشناسند. بعد از پنجاه سالگی به شهرت رسیده و مانند هر روزنامهنگاری سودای نوشتن در سر داشته. جنگ را هم تجربه کرده و در سالهای اولیهی جنگ روزنامهنگاری و نقد کتاب میکرده. با وجود بیماری ریویای که داشته، سیگاری قهاری بوده و همین هم باعث شده تا بسیاری از مقایسههای او دربارهی این کتاب “کتاب یا سیگار” ملموستر باشد. برای ادای احترام به آثار روایی و روزنامه نگارانهی او، جایزهای به نامش ثبت شده که هر سال به بهترین آثار سیاسی اهدا میشود.
“کتاب یا سیگار “مجموعهی 7 مقاله یا جستار سرگرم کننده از اورول است. او با، هوش و زیرکی شدید در اولین مقاله مقایسه میکند که او هزینه بیشتری برای مطالعه میدهد یا سیگار کشیدن؟ چطور مردم خرید غذا و سیگار را در ازای خرید کتاب ترجیح میدهند. تلاش کرده هزینههای کتاب و سیگار را دستاویز پرداختن به مسائل عمیقتر دربارهی این دو موضوع کند. او معتقد است مردم ترجیح میدهند برای سیگار هزینه کنند تا کتاب. هر کدام از مقالههای این کتاب میتواند احساسی توام با شادی و غم را برای مخاطب تداعی کند. کما اینکه مقایسهی هزینههای سیگار و کتاب و ترجیح مردم به خرید اولی، بیشتر از آن که خنده به لب بیاورد، یادآور روزگار تلخ نشر در بیشتر کشورهاست. در قسمتی از مقاله اول آمده: “کتابهایی وجود دارد که شخص بارها و بارها آنها را میخواند، کتابهایی که جزیی از ساختار ذهن او میشوند و نگرش او را نسبت به زندگی تغییر میدهند، کتاب هایی که شخص در آنها فرو میرود اما هرگز آنها را نمیخواند، کتابهایی که در یک نشست میخواند و یک هفته بعد فراموش میکند.”
در مقاله دوم و سوم خاطرات کتابفروشی دست دوم و اعترافات یک منتقد کتاب، از آزادی مطبوعات گرفته تا معنای وطن پرستی و موارد دیگر، بررسی میکند.
“مردان کتابهایی میخوانند که یا ارزشمند باشد یا جنایی.”
” وقتی در کار امانت دادن کتاب باشید متوجه سلیقه مردم میشوید نه سلیقهای که وانمود میکنند.”
گرچه کتاب درباره موضوعات مختلفی است که بین سالهای 1918و1947 اتفاق میافتد، اما همچنان مقالات برای امروز ما تازگی دارد. پیشنهادات و راه حلهایی که نویسنده در حال تحقیق بر روی آنهاست، پاسخ بسیاری از سوالات امروز خواهد بود.در خاطرات کتابفروش دست دوم آمده: “کتابفروشی در زمستانها باید سرد باشد چون اگر گرم باشد شیشهها بخار میگیرد و کتابفروش روی ویترینش خیلی حساب باز کرده است و کتابها بهتر از هر چیز دیگری گردوخاک جذب میکنند و خرمگسها به مردن روی کتابهای طبقه بالا علاقه دارند اما دلیل اصلی که شاید نخواهم برای کل زندگیام در کار کتاب باشم طبق مدتی که کار با کتابها داشتم عشق به کتاب را از دست دادهام. کتابفروش ناچار به گفتن دروغ دربارهی کتابهاست. همین او را به آنها بیرغبت میکند.”