آنچه در پی میآید گزیدهای از نظرات «حسین واله» سفیر سابق ایران در الجزایر و معاون سیاسی دفتر محمد خاتمی در دوران ریاستجمهوری است که اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی است. این گفتار، ویراستهی پاسخهای اوست به پرسشهای وبسایت «خبرآنلاین» (شهریور۹۵) که به عنوان «میهمان» این پروندهی میهن منتشر میشود.
اگر کسانی که مصالحه در خاورمیانه را نفی میکنند، منظورشان این باشد که مسئله خاورمیانه با پیروز شدن اسد بر همه اپوزیسیون، حزبالله بر همه نیروهای دیگر در لبنان، حوثیها بر همه نیروهای دیگر در یمن حل و فصل خواهد شد، قطعا متوهماند… در گذشته هم میگفتند بغداد را تصرف میکنیم و صدام را مجازات میکنیم. بعدا یادشان آمد که فلان مقدار تسلیحات متعارف و غیر متعارف لازم دارند تا به این هدف برسند. واقعیت این است که برای پیروز شدن یک طرف در جنگ نظامی، باید تمام نیروهای حامی طرف مقابل را از بین ببرید. پیروزی نظامی اینجا یعنی طرف مقابل را از بین بردن. تا زمانی که طرف مقابل عقبه دارد پیروزی در کار نخواهد بود. اگر کسانی بر این باورند که زورشان میرسد، به یاد داشته باشند که «من جرّب المجرّب حلّت به النّدامه» (آزمودنِ آزموده، مایهی پشیمانیست).
اصلا فرض کنیم زورمان رسید و توانستیم تمام حامیان طرفهای درگیر منطقه را از بین ببریم. اصلا بر فرض تصور کنید آنقدر قدرتمندیم که می توانیم عربستان سعودی و قطر و همه دیگران را با خاک یکسان کنیم؛ خوب برای چه دستاوردی این کار را بکنیم؟ برای مجازات متحدان اسرائیل؟ چرا مستقیم خود اسرائیل را نابود نکنیم؟
باید همیشه هزینه را با فایده اش سنجید. در حال حاضر [صدها هزار نفر] کشته شدهاند، ما دو راه داریم: میتوانیم برویم به سمت اینکه انگیزههای خشونت و جنگ را کاهش دهیم، از فضای تنفر و تعصب بکاهیم تا مقداری فضا تلطیف شود تا طرفهای درگیر سر یک میز بنشینند و به جای رد و بدل کردن گلوله، به هم لگد بزنند. میشود به جای در پیش گرفتن این شیوه، در آتش موجود روغن ریخت تا به جای صدهزار نفر، یک میلیون نفر کشته بشوند. فکر میکنید چه نتیجهای در پی دارد؟ آیا این پیروزیست؟…
اجازه بدهید یک خاطره برایتان بگویم. در زمان جنگ ایران و عراق در الجزایر رایزن بودم. روزی به ملاقات مرحوم شیخ محمد غزالی- از عالمان برجسته آن روزگار – رفتم و یک سخنرانی انقلابی در باب حق و باطل و وجوب شرعی و عقلی شکست قطعی عراق در جنگ ایراد کردم. ایشان از من خواستند که به تهران بروم و برای مقامات کشور از جمله مقام معظم رهبری- که در آن زمان رئیس جمهور بودند- پیغام ببرم که علمای جهان اسلام متشکل از علمای کشورهای مغرب، الجزایر، مصر، تونس و … میتوانند به تهران بیایند، و اعلام کنند که اقدامات صدام، مصداق بارز تجاوز است و ایرانیها مظلوم واقع شدهاند.
ایشان در عوض خواهش کردند که به خاطر مصالح جهان اسلام، ایران از مجازات کردن متجاوز دست بردارد و جنگ را تمام کند. من متأثر از فضای انقلابی آن دوران و فضای جبهه بالای منبر رفتم و خطابهای دیگری پیرامون حق و باطل در جنگ ایران و عراق در رد پیشنهاد ایشان ایراد کردم. ناگهان پیرمرد شروع کرد به گریه کردن. آقای غزالی با تأثر گفت: میدانی ترسم از چیست؟ ترسم این است که بعد از ۱۴۰۰ سال شمع کوچکی روشن شده، جهان اسلام هزار سال به قهقهرا رفته و حالا مجددا بعد از هزار سال شمع کوچکی روشن شده، میترسم این بیعقلی شما این شمع را خاموش کند. ایشان یک جمله مهمی گفت که من آنروز نفهمیدم. فرمودند: سخنان و خطابههای تو، برای یک رزمنده در جبهه جنگ پسندیده است. اما این ادبیات برازنده یک سیاستمدار نیست. تو یک مستشاری، دیپلماتی و باید با عقل محاسبه کنی. مگر دنیا اجازه میدهد که شما بر عراق پیروز شوید؟ آن موقع من متوجه سخنان این مرد بزرگ نشدم و حتی از گفتههای ایشان رنجیدم. در واقع در فضایی بودم که درک نمیکردم. واقعیت اینست که مواقعی باید جنگید و گاهی هم باید کوتاه آمد. نه بدین معنا که از منافع و اهداف دست برداریم، همین اهدافاند خط مشیها را مشخص میکند.
فتنهی خاورمیانه
امروز درگیری در خاورمیانه، فتنه به معنای دقیق آن است. یعنی طرفین این جنگ باطل هستند؛ و نتیجه آن هم به زیان مسلمانان و مردم منطقه و دولتهای مشروع است. هم دولت اسد آدم کشته، هم داعش و گروههای تروریستی به شمول ارتش آزاد. سودش هم فقط به جیب اسرائیل میرود که دشمن مشترک همه است. حتی دشمن ذاتی دولت-ملتهای منطقه و موی دماغ اروپاییها و امریکاست. باید این فتنه را خواباند. اما آنهایی که خط مصالحه را نفی میکنند، متوجه نیستند که لازمه مشی ایشان این است که تمام طرفهای درگیر (چه به صورت آشکار و چه پشت پرده) را باید از بین برد.
نکته دیگر این است که انجام چنین کاری یعنی جنگ جهانی. البته اسرائیل از آن ابایی ندارد. با این منطق: حالا که من قرار است از بین بروم بگذار همه از بین بروند. به یاد داشته باشید به خاطر پیشگیری از جنگ جهانی، ناتو، ترکیه را رها کرد. رسماً هواپیماهای روسیه به حریم هوایی ترکیه تجاوز می کردند. ترکیه خیال می کرد که اگر هواپیمای روسی را بزند همه ناتو پشتش میایستد و از او حمایت میکنند ولی اینگونه نشد. چرا؟ معادله، مثل یک دعوای بسیار ساده است. وقتی یک طرف مشت زد، طرف مقابل، لگد میزند، لگد که زده شد، طرف دیگر تیر میزند، بعد که تیر اول زده شد، طرف مقابل موشک میزند و به این ترتیب جنگ آغاز میشود. یک جا این جنگ میان ترکیه و روسیه متوقف شد و اردوغان مجبور شد که از سیاستش برگردد.
به گمان من راست افراطی جنگ طلب در دنیای غرب، منطقه خاورمیانه، همچنین در ایران به نوعی ائتلاف نانوشته دارند میرسند. این همان چیزی است که بوش و نئوکانها میخواهند. این همان است که نتانیاهو می خواهد.
مصداق بارز یکی از اشتباهات تندروهای داخلی در ایران، حمله به سفارت عربستان است. ما ۳۷ سال بر این شعار تأکید کردیم که دشمن جهان اسلام، اسرائیل است؛ اینقدر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل گفتیم اما امروز عربستان به دشمن ما تبدیل شده است. نگاه افراطی، عربستان را به دشمن ما تبدیل کرد و نقش و جایگاه حزبالله با رویکرد ما طی سه دهه اخیر تغییر کرد.
طی سالهای معدود اخیر. هنوز میشود حزب الله را احیا کرد. حزب الله بخشی از دولت و جامعه لبنان است، منتهی سازمان حزب الله سازمانی نظامی و به دلیل ماهیت مقاومت، نیرویی مستقل از دولت لبنان است. چرا؟ چون اسراییل، مرتب لبنان را تهدید میکند و بخشی از خاک این کشور را هنوز در اشغال دارد.
طبق عرف و قانون بین المللی هر لبنانی حق دارد به هر ابزاری متوسل بشود که متجاوز را از خاکش بیرون کند. در هر مقطعی که اشغال لبنان به پایان برسد، تهدید مداوم اسراییل از بین برود، بعد از اینکه این اتفاق بیفتد دیگر نیازی به این نیست که حزب الله یک نیروی نظامی مستقل از دولت و ارتش باشد، نه تنها نیازی نیست بلکه معقول هم نیست و نهاد دولت را مخدوش میکند. در نتیجه حزبالله لبنان در “رسمیه عربیه لبنانیه” ادغام خواهد شد. باید هم بشود. دقیقاً شبیه اتفاقی که در ایران در قبل و بعد از انقلاب افتاد. بسیاری از نیروهای شبه نظامی مسلح که با شاه میجنگیدند، بعد از پیروزی در ساختار نهادهای رسمی نظامی کشور ادغام شدند به استثنای مجاهدین خلق و مارکسیستها که قانون اساسی را نپذیرفتند و مدعی تمامتخواه قدرت بودند. این اتفاق میتواند در لبنان هم رخ دهد و همچنین در سوریه؛ مثلاً ارتش آزاد میتواند در نبرد مشترک با مجموعههای تروریستی، نهایتا و به تدریج به ارتش نظامی ملحق شود. خسارتهایشان را هم میشود پرداخت کرد. راه حل اصلی این است.
راه حل این نیست که به دولت اسد کمک شود تا بقیه ساختارها را از بین ببرد. اگر این کار انجام شود به اسد خیانت شده و بالعکس هم همینطور است؛ یعنی درست نیست که به اپوزیسیون امکانات داده شود تا اسد را از بین ببرند، اسد از بین برود یعنی ۷ میلیون نفر دیگر باید کشته شوند؛ عکسش هم همین نتیجه را دارد. دیگر از سوریه چیزی باقی نخواهد ماند. این چه دولتی است که ۷ یا ۸ میلیون نفر را باید بکشد تا باقی بماند؟ باید به اسد کمک کنیم که خودش را قانع کند که با بقیه کنار بیاید، از طرف دیگر باید به نیروهای مخالف اسد هم کمک کرد که با اسد کنار بیایند. این روند شروع شده و پیشرفت خوبی هم حاصل شده است. اسد اعلام عفو عمومی کرد برای همه مسلحان غیرقانونی که سلاح خود را زمین بگذارند. یک قدم دیگر باید بردارد: اعاده متمرّدان تواب. البته لابد موکولش میکند به اینکه طرف مقابل هم قدم متناسب را بردارد. ولی همین اعلام هم گام بسیار بزرگی ست.
خسارت برای همه جز اسرائیل!
…ایران چقدر می تواند پول صرف تسلیحات کند؟ روسیه چقدر می تواند هزینه جنگ سوریه کند؟ عربستان و شیخ نشینها چقدر میتوانند؟ آن قدر هست که همهی منطقه را به خاک سیاه بنشاند. فردا روزی این جنگ یک جوری تمام میشود و طرفهای خارجی هم تشریفشان را می برند. میمانیم ما و کینههای انباشته و خسارات وارده. همسایههای دشمن هم که با دشمنیهاشان جیب خودشان را خالی کردند و جیب دشمن مشترکشان را آباد! ادامهی جنگ خسارت برای همه است جز اسرائیل.
هر عاملی که توجه را از اشغال سرزمین فلسطین و جنایتهای اسرائیل منحرف کند، هدیهای آسمانی برای تل آویو است. حالا اگر این عامل جهان عرب را درگیر خودش کند و نیروهای بالقوه ضد اسراییل را هم نابود کند چه بهتر. لذا اسرائیل ترجیح میدهد که بحران سوریه به هیچ راه حل مسالمت آمیز منتج نشود تا خاورمیانه ناامن بماند و نیاز جهان آزاد به اسراییل استمرار و افزایش پیدا کند. پول عربها خرج از بین رفتن خودشان بشود، همین اندک پیشرفت اقتصادی که در منطقه خاورمیانه رخ داده، به ۳۰ سال عقبتر برگردد. از همه کسانی که با فرایند سازش در بحران سوریه مخالفاند یک سؤال میپرسم: چرا القاعده و داعش و جبهه النصره و احرار الشام و بقیه مدعیان جهاد، با اسرائیل نمیجنگند؟ آیا بشار اسد از نتانیاهو جنایتکارتر است؟ خوب، آنهایی که با دشمنان اسد میجنگند چرا با اسرائیل نمیجنگند؟ داعش برای ما از اسرائیل خطرناکتر است؟ جواب این سؤالات یک چیز بیشتر نیست: اصلا این فتنه راه افتاده تا کسی با اسرائیل نجنگد. بنابراین، واجبترین کار پایان دادن به این فتنه است. هر سیاستی که به گسترش و استمرار آن کمک کند با هر منطق و ایدئولوژی که باشد همسو با منافع اسرائیل است… [هنوز] به طور قطع نمیتوان گفت که عربستان با اسراییل آشتی کرده؛ واقعا جهان عرب به طور کامل نمیتواند با اسراییل آشتی کند، مگر اینکه اسراییل در رفتارش تجدیدنظر کند که بعید به نظر میرسد. اما چون همه میدانند عمق دشمنی اسرائیل با ایران چقدر است، با تقرب به اسرائیل به ایران پیام خشم میدهند. لکن این ضربهای به ایران نیست؛ به خود آنها آسیب میزند. بیفایده هم نیست؛ از جمله، تبلیغات ضد ایرانی-شیعی برای گسترش جنگ طایفهای را خنثی میکند.
سخن گفتنِ مسئولانه
اولا باید مسئولانه سخن بگوییم، خیلی از اوقات مقامات ایرانی غیر مسئولانه سخن میگویند. ما در سیاست خارجی دچار چندصدایی هستیم. خیلی تفاوت هست بین صحبتهای یک امام جمعه در یک شهری یا یک مرجع تقلید یا یک حزب یا یک سرمقاله نویس که مثلا سیاستمداری خارجی را مورد انتقاد شدید قرار می دهد با سخن مقام رسمی حکومتی. گاهی مقامات رسمی کشور ما حرفهای نامسئولانه می زنند. نباید این سخنان بیان شود. باید حرفهای مسئولانه درحوزه سیاست خارجی زد.
نکته دوم، چه معنایی دارد در حوزه سیاست خارجی همه دستگاه های مسئول به غیر از وزارت خارجه حرف بزنند؟ این دیگر چه سبکی است؟ در کجای عالم مرسوم است؟
در حوزه دیپلماتیک فقط وزارت خارجه باید نظر دهد. وزارت کشور، ارتش، سپاه پاسداران نباید نظر بدهند. اینها مقامات مسئول هستند بخشی از ارکان حکومت هستند. متأسفانه در سیاست خارجی ما، تلویزیون رسمی، مقامات رسمی ایران، مقامات قوای مختلف و حتی نظامیان موضع می گیرند. بیانیه صادر می کنند. بیانیه رسمی به نام نهاد می دهند. من واقعا نمی فهمم که این چه رسمی است. این روش در کل دنیا یک خطا محسوب می شود. برای شما یک مثال بیاورم؛ زمانی که زلمای خلیل زاد در افغانستان سفیر بود، فرمانده آمریکایی ها در افغانستان دخالتی کرد در تصمیمهای سیاسی. تنها به این دلیل که در سیاست دخالت کرد از سمتش برکنار شد. نظامیان حق دخالت در سیاست ندارند؛ در واقع وظیفه تصمیم گیری بر عهده سفیر آمریکا بود.
این در حالی است که نظامیان ما در سیاست خارجی در همه جا اظهار نظر میکنند. به نظر من باید جلوی آن گرفته شود. این وضعیت بسیار خطر آفرین است. من به دو پیامدش اشاره می کنم: یک، نشان می دهد ایران یک دولت مسؤل یکپارچه نیست؛ معلوم نیست به حرف چه کسی باید گوش کرد و این دیگران را مستاصل می کند و خطر امنیتی برای آنها ایجاد می کند. دوم، وقتی نهادهای مختلف پا توی کفش همدیگر می کنند، این کار به خارجی ها پیغامی می دهد: راه ما منحصر نیست به اینکه با حکومت رسمی کنار بیاییم؛ می توانیم شکاف آنها را تعمیق کنیم و بدون پرداخت هزینه لازم به هدف مان برسیم. این خطر امنیتی حیاتی برای کشور ایجاد می کند. اگر به صد دلیل مسائل سیاست خارجی نباید موضوع مناقشات جناحی بشود به هزار دلیل نباید نظامیان در سیاست مداخله کنند.
نکته سوم در باب عربستان. فراموش نکنیم (که اتفاقاً با کمال تأسف فراموش کردهایم) که چه بخواهیم و چه نخواهیم ما همسایه مردم عربستان هستیم. هزاران سال همسایه ما بودند و خواهند بودند. چه ما خوشمان بیاید چه نیاید. درست است که حکام آنجا بعضا آدمهای عقب افتاده و بعضاً جنایتکار هستند. هنوز زنان در آنجا حق رانندگی ندارند، اینها همه قبول. اما همزیستی مسالمت آمیز، احترام متقابل و حق همسایگی اقتضا می کند که نقطه ضعفها را ابزار فشار نکنیم. نباید از همه توان استفاده کنیم برای تضعیف حکومت در آنجا.
من از شما سوال میکنم اگر فردا روزی دولت آل سعود سقوط کند، شما خیال میکنید که انوشیروان عادل آنجا حکومت را در دست میگیرد؟ یک مشت تندرو بدتر از القاعده و داعش در آنجا قدرت میگیرند. دولت ایران در آن صورت باید چراغ بردارد و دنبال مُردهی سعود الفیصل بگردد. ملک سلمان نسبتاً فرد معتدل و سیاست فهمی ست.
[البته] به دلیل پیری سلمان، فرزندان وی امور را در دست گرفتهاند و باعث خرابکاری شدهاند. توجه داشته باشید اگر همین سیستم به این طریق از بین برود افراد تندروتری مسلط میشوند که نمیدانیم سر در کدام آخور دارند. جامعه عربستان که مثل ایران نیست؛ یک شبکه روحانیت متمرکز با سابقه ۴۰۰ ساله ندارد، پیشینۀ مبارزه سیاسی و مشروطه و مبارزان و مراجع تقلیدی مثل آخوند خراسانی و… ندارد. شما نمیتوانید تصور کنید که بدیل روحانیت ایران در عربستان دارای چه طرز تفکری است. شخصیتهای دینی عربستان به مراتب بدتر از حاکمان فعلی در این کشور هستند و اگر زمانی دولت عربستان ساقط شود و حکومت به دست شخصیتهای مذهبی و تندروی این کشور بیافتد، برای خودشان و همسایگانشان فاجعهای دیگر خواهد بود. در این صورت این اتفاق ثمرهای برای جامعه بشری، عربستان و جهان اسلام نخواهد داشت.
حتی اگر برنامه غرب این باشد که چون سعودیها زیادی پولدار شدهاند یه جوری آن پول خرج یا مصادره بشود، جمهوری اسلامی ایران باید با آن ترفند مقابله کند. باید پشت حکومت عربستان سعودی بایستد که سرنگون نشود. ما نباید کاری کنیم عدهای جنگ طلب روی کار بیایند و دولت عربستان را سرنگون کنند تا پولهایشان را کمپانیهای اسلحهسازی و دولتهای غربی تصرف کنند. ایران که همسایه آمریکا نیست؛ ما همسایه عربها هستیم و نسل آینده عربها همسایۀ نسل آینده ما خواهد بود.
ما باید یاد بگیریم که با مردم سعودی، با مردم قطر و مردم این منطقه، همسایگان طبیعی هستیم. ما با آمریکا و اروپا همسایه نیستیم. اگر ما در این بازی فرضی افتادیم، یعنی در همان تکرار اشتباه جنگ جهانی اول سهیم خواهیم بود. نباید رهبران سعودی را آنقدر بترسانیم که به دشمن واقعی خودشان و ما پناه ببرند. خیال میکنید توطئه من درآوردی ترور همین «عادل الجبیر» در واشنگتن توسط ایران، الکی طراحی شده؟ ما خودمان که میدانیم نمیخواستیم چنین کاری بکنیم. خب چرا از خودمان نمیپرسیم هرکس این طراحی را کرده چه نیتی داشته؟ جز درانداختن جنگ بین ایران و سعودی؟ شک نکنید که اگر لازم باشد وزیر خارجهای را بکشند تا جنگ راه بیفتد این کار را میکنند. مگر ولیعهد اتریش – مجارستان را نکشتند تا بهانه برای جنگ جهانی اول کامل شود؟
دیپلماسی، شطرنج است نه دادگاه
من اعتقاد ندارم که تلاش جدی برای تنشزدایی با سعودی صورت گرفته باشد. وزارت خارجه در بسیاری از مسائل تنها تصمیم گیرنده نیست. اگر قرار است وزارت خارجه تصمیم بگیرد، چرا نظامیان اظهار نظر متفاوت میکنند؟ وقتی نظامیان که موشک در اختیار دارند تهدید میکنند، سفیر چه کاره است که حرفی بزند یا دست به اقدام دیپلماتیک بزند؟ اصلا مضحک است. زمانی که سفیر حرفی میزند، اولیای دولت میزبان باید تایید حرف او را در رفتار دولتش ببینند. باید رفتار یکپارچه حکومت حرف شمای سفیر را تایید کند.
در دیپلماسی، دادگاه تشکیل نمیدهند. وکیل و دادستان و هیات منصفهای در کار نیست. این عرصه شبیه بازی شطرنج است؛ همه براساس حدس تصمیم میگیرند. در واقع سیاستمدارها شطرنج بازی میکنند. دولت خارجی رفتار شما را بررسی میکند و بر اساس رفتار شما سیاست خود را تنظیم میکند. از رفتار شما در مییابد که شما میخواهید به او تعرض کنید یانه. خیلی وقتها هم برداشتها اشتباه است. در واقع مناسبات دیپلماتیک برای حل همین سوءتفاهمهاست. خب وقتی در عمل کسانی سفارت عربستان را آتش میزنند، بعد کسان دیگری فرمایشات کذایی میفرمایند، رادیو و تلویزیون هم دائماً در حال تبلیغات منفی است. وقتی رفتار خشونت آمیز ادامه دارد هر قدر سعی کنید دست دراز کنید برای مذاکره، جواب نمیدهد. میدانم که شوونیزم ایرانی اقتضا میکند همه تقصیر را به گردن “دیگران” بیاندازیم اما شوونیزم مشکلی را حل نمیکند. از قدیم گفتهاند یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگری.