کالبدشکافی ریشه های تبعیض و نژادپرستی در ایران

abdolsatar-doshaki دوشوکی عبدالستار پیشگفتار

وقتی از نگارنده درخواست شد برای “دوماهنامه میهن” مقاله ای در باره تبعیض در ایران بنویسم، ناچارا باید پژوهش های لازم در مورد مستندات علمی و شواهد میدانی مستدل انجام می دادم تا از رای و نظر شخصی و تراوشات ذهنی فاصله گرفته و به دلایل و یافته های علمی نزدیکتر می شدم. باید اعتراف کنم که ثمره و برآیند غیر مترقبه این تحقیقات ملغمه ای بود از شگفتی و کشف آنچه که نمی دانستم و آنچه که حدس می زدم می دانستم. بعنوان مثال هرگز نمی دانستم که بر اساس تحقیقات میدانی محققین سوئدی (World Value Survey) که در بسیاری از رسانه ها از جمله واشنگتن پست و روزنامه های انگلیسی منتشر شده بود، کشور اردن در صدر کشورهای تبعیضگرا و نابردبار، آن هم بالاتر از کشور طبقاتی و “کاست زده” هند قرار دارد. من بارها به اردن سفر کاری داشته ام و آن کشور و مردمان با فرهنگ آن را می شناسم. اگر کسی چنین ادعایی می کرد، بر اساس تجربه های شخصی آن را کاملا مردود می دانستم. اما بعنوان یک آدم عقلانی، دانشگاهی و علمی می پذیرم که وزن نتایج و یافته های تحقیقات میدانی و مستندات علمی باید مبنای یک ادعا باشد و نه نگرش و باور و یا تجربه شخصی یک یا چند فرد از جمله خود نگارنده. شوربختانه بر اساس این تحقیقات اردن و هند در رده بالای چهل درصدی هستند. ایران بهمراه برخی از کشورها در رده دوم (یعنی بین سی درصد تا چهل درصد) از نظر نارواداری قرار دارد.

روانشناسی اجتماعی و فردی تبعیض

فرهنگ فارسی معین واژه تبعیض را بدینگونه تبین کرده است: “تقسیم و جدا کردن بعضی را از بعضی. بعضی را بر بعضی برتری دادن. تبعیض در “لغت‌نامه دهخدا” اینگونه تعریف شده است: “پاره پاره کردن؛ تقسیم و جدا کردن بعضی را از بعضی . ترجیح بعض کسان بر بعض دیگر بدون مجوز مشروع و قانونی . در نتیجه بر اساس لغت نامه دهخدا رژیم جمهوری اسلامی مرتکب فعل “تبعیض” نشده است. زیرا در جمهوری اسلامی تبعیضات مختلف جنسی، قومی و زبانی و دینی و مذهبی و غیره، همگی نه تنها از نظر شرع مذهب اسلام و شیعه تعریف و توجیه شده اند، بلکه تاکید و تصریح قانونی هم شده اند. و این لُب کلام است که اکثریت جوامع مدرن تبعیض و برتری طلبی را از نظر دینی، مذهبی، نژادی و یا حتی ملی توجیه می کنند. اجازه بدهید از منظر روانشناسی بین پیشداوری Prejudice) و تبعیض (Discrimination) فرق قائل بشویم. پیشداوری یعنی در ذهن و تئوری تعصب و یا غرض و نظر منفی داشتن نسبت به گروه انسانی دیگر. اگر این غرض و تعصب در عمل موجب برتری طلبی بیجا و نارواگزینی و ضرر بشود، در آن صورت تبعیض (Discrimination) صورت گرفته است. یعنی هم در ذهنیت (داوری و باور ناروا) و هم در عینیت (عملکرد ظالمانه و ضرار) صورت گرفته است. اگرچه روانشناسان در مورد درک و معرفت (Cognition) و یا فهم فرد و یا عاطفه و یا احساس آگاهانه خود بهره وری از ماهیت تبعیض سخن های فراوان گفته اند، اما به دور از بحث های علم روانشناسی و روانکاوی اجتماعی، باید یک موضوع را مشخص کرد. و آن اینکه از نظر قانونی قصد قلبی و آگاهانه و یا طینت و نیت فرد تبعیضگرا مهم نیست و نمی تواند مبنای توجیه باشد.

تاریخ تبعیض و نژادپرستی در جوامع بشری

باید اعتراف کنم که ثمره و برآیند غیر مترقبه این تحقیقات ملغمه ای بود از شگفتی و کشف آنچه که نمی دانستم و آنچه که حدس می زدم می دانستم. بعنوان مثال هرگز نمی دانستم که بر اساس تحقیقات میدانی محققین سوئدی که در بسیاری از رسانه ها از جمله واشنگتن پست و روزنامه های انگلیسی منتشر شده، کشور اردن در صدر کشورهای تبعیضگرا و نابردبار، آن هم بالاتر از کشور طبقاتی و “کاست زده” هند قرار دارد. شوربختانه  بر اساس این تحقیقات اردن و هند در رده بالای چهل درصدی هستند. ایران بهمراه برخی از کشورها در رده دوم (یعنی بین سی درصد تا چهل درصد) از نظر نارواداری قرار دارد.

به باور نگارنده ریشه های تبعیض  و نارواگزینی را باید در قبایل بدوی جوامع اولیه انسانی جستجو کرد که برای تنازع بقا و دستیابی به امکانات، مسکن و غذا و منابع طبیعی همواره با قبایل رقیب در ستیز و رقابت بودند و بر مبنای خون و ژن، “خودی” را بر “غیرخودی”  والاتر می شمردند و ارجح می دانستند. این نارواگزینی برای ادامه حیات و ماندگاری در طی هزاره ها در راستای برترطلبی،  فرگشتی منفی از منظر تنازع بقای موجودات داروینی به نژادپرستی و برده داری را تجربه کرده است. به همین دلیل در پروسه شکل گیری جوامع بشری برده‌داری در مصر باستان، بابل، آشور، چین، ایران، هند و روم و یونان و غیره بشکل غیر انسانی و استثمارگرانه بصورت سیستماتیک نهادینه شد و در کنار قبایل و نژادها، ادیان، مذاهب و طبقات شکل گرفتند. ادیان نظیر هندوئیسم بهره کشی طبقاتی را توجیه الهی کردند. حتی ادیان ابراهیمی و به ‌ویژه در سه دین آخر یعنی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) نفس وجودی برده داری را توجیه کرده اند. در طی قرون مکه یکی از پر رونق ترین مکان های خرید و فروش برده بوده است. در اروپا و آمریکا منطق نژادپرستی و اسیر کردن برده و فروش آن توسط کلیسای مسیحیت نه تنها توجیه که ترویج نیز می شد. هیتلر نیز علاوه بر مولفه “نژاد” از دین مسیحیت بر علیه یهودیان استفاده کرد.

متاسفانه این اجحاف، بهره کشی و بیعدالتی در دنیای مدرن نیز ادامه پیدا کرده است؛ و الزاما بر مبنای رنگ پوست و یا به اصطلاح نژاد نیست. در نیجریه که در آن نژادپرستی، تعصب و تبعیض بیداد می کند، همگی سیاه پوست هستند. در بسیاری دیگر از کشورهای آفریقایی استثمار هولناک و برده داری عملی یک قوم سیاه توسط یک قوم سیاه دیگر که توانسته است امکانات سیاسی، نظامی و اقتصادی را تصاحب کند هنوز هم رایج است. نمونه شنیع آن نسل کشی دهشتناک بین دو قبیله توتسی و هوتو در کشور رواندا بود که در آن قریب به یک میلیون کشته و به صدها هزار زن و کودک تجاوز شد.

تاریخچه تبعیض و نژادپرستی در ایران

برخی از عرب های ایران، نژاد عرب را پاک و منزه جلوه داده و فارس ها را ظالم و نژادپرست می خوانند. در حالی که چند کیلومتر آنطرفتر در آنسوی مرز پان عربیسم صدام حسین گروه قومی دیگر یعنی کردها را بشدت سرکوب و با گاز شیمیایی نابود می کرد. اوضاع در “جمهوری عربی سوریه” نیز بر علیه کردها اینگونه بود. یا برخی از ترک های دوآتشه که طرفدار ترکیه هم هستند، فارس ها را ابلیس و سرکوبگر قلمداد می کنند و نژاد ترک را قدیس، اگرچه ترک ها در ایران از “باربری” گرفته تا “رهبری” در ساختار قدرت شریک هستند. وانگهی  پرونده “ترک ها” در ترکیه بر علیه اقوام و نژادهای دیگر نظیر کردها، ارمنی ها و یونانی ها، بشدت سیاه است.

ساکنین اولیه فلات ایران و حتی در حاشیه های خارج از آن گروه های مختلف قومی و ایلی بوده اند از جمله عیلامیان، کاششوها یا کاسی ها، لولوبیان، گوتی‌ها، مانائیان، کاسپی‌ها و اورارتوها و غیره. بتدریج زمان و در پروسه شکل گیری حکومت ها و امپراتوری ها و حملات اقوام بیابانگرد از شمال قفقاز گرفته تا قبایل بدوی صحرانشین عرب از مغول و تاتار  و رومی گرفته تا افغان و یونانی و روسی و ایلات مختلف ترک ها همچون ایغورها و خاقانات ترک تا ترک های صفوی و غیره، تغییرات اساسی در بافت قومی ایران بوجود آمده. تا بدانجا که فردوسی در شاهنامه که شناسنامه ایران و ایرانیان است در مورد به اصطلاح “نژاد ایرانی” می گوید: ز دهقان وز ترک وز تازیان، نژادی پدید آید اندر میان، نه دهقان نه ترک و نه تازی بود. سخن ها به کردار بازی بود.

خواننده محترم می تواند پیشینه مفصل تبعیض و برده‌داری در ایران را در سایت ویکی پدیا (دانشنامه آزاد) بخواند. نظام جمهوری اسلامی بر اساس تفکر پادشاهان صفوی بنا شده است. در ویکی پدیا آمده است: “جهانگردان اروپایی قرن یازدهم از مشاهده زیاد بودن بردگان اخته و قدرت شان در دربار صفوی و خانه‌های اعیان تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. به نوشته شاردن، از آنها حدود سه هزار تن در دربار و عده‌ای نزد اربابان و توانگران بوده‌اند. برای رعایت احترام، آنان را «لله» یا «استاد» می‌نامیدند”.zer555zer

مذهب، نژاد، زبان و داستانسرایی (اسطوره گرایی) مبنای تبعیض

اصولا ایرانیان از یک به اصطلاح نژاد نیستند و گروه های قومی التقاطی و در هم تنیده در مناطق مختلف ایران زندگی کرده و می کنند. لذا مولفه مشتبه و کاذب “نژاد آریایی” به تاسی گرفته شده از نازیسم آلمانی در دوران رضا شاه هدف خاصی را برای تحکیم بخشیدن به انسجام سیاسی و ایجاد “ملت ـ دولت” و هویت طلبی دنبال می کرد، که آن را بمثابه یک “ویروس عقلی”، اما مسری نظیر کرونا، به اذهان ایرانیان تسری دادند. زیرا پیش نیاز و لازمه نژادپرستی باور داشتن به مولفه “نژاد” است.

از منظر رویکرد جامعه‌شناختی تاریخی باید تصریح کرد اصولا ایرانیان از یک به اصطلاح نژاد نیستند و گروه های قومی التقاطی و در هم تنیده در مناطق مختلف ایران زندگی کرده و می کنند. لذا مولفه مشتبه و کاذب “نژاد آریایی” به تاسی گرفته شده از نازیسم آلمانی در دوران رضا شاه هدف خاصی را برای تحکیم بخشیدن به انسجام سیاسی و ایجاد “ملت ـ دولت” و هویت طلبی دنبال می کرد، که آن را بمثابه یک “ویروس عقلی”، اما مسری نظیر کرونا، به اذهان ایرانیان تسری دادند. زیرا پیش نیاز و لازمه نژادپرستی باور داشتن به مولفه “نژاد” است.

علاوه بر ادعای “نژاد آریایی” مولفه دیگر به اصطلاح شاخصه  ایرانی بودن “مذهب تشیع” است که ایران را از بقیه کشورها مجزا می سازد. اگرچه اکثریت عراق نیز شیعه است؛ و بخش عظیمی از ملت ایران شیعه نیستند. عده ای نیز “زبان فارسی” را بعنوان یک مشخصه ممتاز مطرح می کنند. اما با توجه به اینکه در افغانستان و تاجیکستان فارسی زبان رسمی است، لذا نمی تواند مختص یا مشخصه “ملت ایران” باشد. وانگهی بخش وسیعی از ملت ایران فارسی صحبت نمی کنند.

اشاره به این موضع بدان‌جهت مهم است که عده ای مفاهیم مذهب و نژاد و یا زبان و اسطوره سازی را دستاویزی برای تبلیغ و ترویج نوعی نژادپرستی و خودبرتربینی تهییجی آمیخته با عظمت طلبی باستان گرایی (بخوان سلفی گرایی) قرار داده اند تا خود را “مذهب برتر” یا “نژاد برتر” و یا “زبان برتر” معرفی کرده و در عمل و در ضمیر ناخودآگاه  “خودی های مهتر” تبعیض بر علیه “غیرخودی‌های کهتر” را توجیه کنند. در حالی که علاوه بر تنوع تاریخی قومی و زبانی و دینی در ایران، در دنیای “حقوق بشری” و دمکراتیک مدرن هویت امری متکثر، چندضلعی،  سیال، متغیر و در حال شدن و رشد است.

مقایسه تطبیقی تبعیض در هند و ایران

موضوع این مقاله “تبعیض در ایران” است وگرنه تبعیض و نژادپرستی در بسیاری از مناطق جهان از جمله کشورهای همسایه بیداد می کند. بعنوان مثال تبعیض و حتی نژادپرستی در بین طبقات مختلف بلوچ بر علیه یکدیگر هم وجود دارد، که بنده آن را اخیرا در مقاله ای تحت عنوان “نژادپرستی عمیق و تاریخی در جامعه بلوچ و بلوچستان” بصراحت و بدون تعارف نقد و نکوهش کرده ام.

بعقیده من تفاوت بسیار مهمی بین ایران و بقیه کشورها مثل هند وجود دارد. در هند از نظر فرهنگی ـ اجتماعی سیستم طبقاتی “کاست” بسیار غیرانسانی و ستمگرانه است. در دین و فرهنگ هندوئیسم انسانها به چهار طبقه مشخص طبقه بندی شده اند. اما صدها میلیون، جزو “انسانها” حساب نشده و در این چهار طبقه بندی اجتماعی محسوب نشده اند. به آنها دالیت (Dalit) یا نجس می گویند. اما از نظر سیاسی دولت های هند تلاش های فراوانی برای مقابله با این تبعیض و ظلم طبقاتی نهادینه شده در فرهنگ و دین هندوها نموده است. از جمله آموزش، غیرقانونی نمودن تبعیض، تبعیض مثبت به نفع طبقات فرودست و به اصطلاح نجس، اختصاص سهمیه مخصوص در تحصیل و دانشگاه و کار و مسکن و غیره جهت از بین بردن فاصله طبقاتی. به ثمره تلاش و فعالیت های ضد تبعیض آمیزی طبقاتی و مذهبی جامعه هند، سیاستمداران و احزاب مختلف هندی، از جمله حزب ناسیونالیست و مذهبی هندو، حداقل دو رئیس جمهور هند (٢٣ سال قبل و رئیس جمهور فعلی هند) از طبقه دالیت یا نجس بوده و است. این را مقایسه بکنید با ایران که بر عکس هند، تبعیض و ظلم در قانون اساسی جمهوری اسلامی نهادینه و تصریح شده است و بر اساس اصل دوازدهم قانون اساسی الی الابد غیرقابل تغییر است. نکته جالب توجه برای من سُنی مذهب ایرانی این است که بر خلاف مذهب اهل تسنن، عدل یا عدالت جزو اصول دین در تشیع است. اما حیرتا که در عمل ظلم و بیعدالتی در حق دیگران (حتی مسلمانان غیر شیعه) بصورت سیستماتیک و گسترده اجرا و تحمیل می شود.

تبعیض و نژادپرستی در جمهوری اسلامی

نژادپرستی بر علیه افغانها و حتی بلوچها و عرب ها و بقیه اقوام ایرانی مختص دولت ها یا حکومت ها نیست. بلکه بخش قابل توجهی از جامعه (و نه الزاما اکثریت مردم) که بسیاری از آنها ابزار قدرت را در دست دارند به دلایل مختلف از جمله تبلیغات کاذب و عوامفریبانه، خودمحوری مطلق و توهم و بیگانه هراسی به این معصیت تاسف بار آلوده هستند. اینان آنقدر در خودخواهی خود غرق شده اند که درد دیگران را نمی بینند و یا خودپسندانه نمی خواهند ببینند. ابراز ظاهری احساس همدردی و به اصطلاح هموطنی و یگانگی آنها در راستای تثبیت مناسبات جاری استثماری و تبعیضگرایانه بر علیه طبقات و قشرهای مختلف “غیرخودی” جامعه است. چون در عمل عکس آن را ثابت کرده و مکررا می کنند.

پرداختن به تبعیض و نگاه نژادپرستانه نه تنها در ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی، بلکه در فرهنگ مرکز محور ایران، بدون تبیین ریشه های تاریخی آن، کاملا بیهوده و ناقص است. زیرا جمهوری اسلامی محصول تقارب و همگرایی مذهب شیعه صفوی و نوعی نژادپرستی مبتنی بر مرکزگرایی “آریایی” است که در این برهه از زمان در مسیر سیلابی ویرانگر همریز شده اند. به همین جهت ناچار شدم کنکاشی نسبتا طولانی در مورد علل پیدایش ریشه های تبعیض در تاریخ بشر و بخصوص ایران داشته باشم، تا در نهایت به ورژن (نسخه) نهایی یکی از تبعیضگراترین سیستم های “تکامل یافته” بشری (ببخشید، ضد بشری) برسیم.

این نتیجه گیری بر مبنای بسیاری از شواهد علمی و مستندات در طی بیش از ۴١ سال گذشته است.به نتایج تحقیقات محققین سوئدی در مقدمه مقاله اشاره کردم. بسیاری از سازمان های حقوق بشری نظیر عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر و کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد در طی چهار دهه گذشته گزارش های مفصلی در این مورد ارائه داده اند. کمیته حذف تبعیض نژادی سازمان ملل متحد بارها از ایران خواسته است تا دست از تبعیض نژادپرستانه بر علیه اقوام ایرانی بردارد. نهادهای مختلف سازمان ملل از جمله کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان بارها از جمهوری اسلامی درخواست کرده اند تا دست از تبعیض و نارواداری بردارد.  اما نرود میخ آهنین به سنگ.

ریا کاری و جانماز آب کشیدن جمهوری اسلامی حد و مرز نمی شناسد. در واقعه اسفناک جورج فلوید در آمریکا، همه رسانه های جمهوری اسلامی کاسه داغتر از آش شدند و با تبلیغات بدون خجالت اشک تمساح ریختند. این در حالی است که آمریکا رئیس جمهور سیاه پوست داشته و حتی در کابینه فعلی دولت آمریکا وزیر سیاه پوست وجود دارد. اما در ایران  بلوچها یا کردها و اهل سنت و بقیه اقلیت های دینی و مذهبی حتی نمی توانند استاندار بشوند چه برسد به معاون وزیر و وزیر و رئیس جمهور و غیره. این درجه از سالوس و دورویی حقیقتا حیرت آور است. صد  البته رژیمی که با مردمان خودش اینگونه رفتار می کند با بقیه از جمله افغانها رفتاری بسیار بدتر دارد.

نژادپرستی بر علیه افغانها و حتی بلوچها و عرب ها و بقیه اقوام ایرانی مختص دولت ها یا حکومت ها نیست. بلکه بخش قابل توجه ای از جامعه (و نه الزاما اکثریت مردم) که بسیاری از آنها ابزار قدرت را در دست دارند به دلایل مختلف از جمله تبلیغات کاذب و عوامفریبانه، خودمحوری مطلق و توهم و بیگانه هراسی به این معصیت تاسف بار آلوده هستند. اینان آنقدر در خودخواهی خود غرق شده اند که درد دیگران را نمی بینند و یا خودپسندانه نمی خواهند ببینند. ابراز ظاهری احساس همدردی و به اصطلاح هموطنی و یگانگی آنها در راستای تثبیت مناسبات جاری استثماری و تبعیضگرایانه بر علیه طبقات و قشرهای مختلف “غیرخودی” جامعه است. چون در عمل عکس آن را ثابت کرده و مکررا می کنند.

sdfg654654sdfg-223

تبعیض بر علیه اقوام و بخصوص بلوچ ها

جمهوری اسلامی بر علیه همه اقوام و مذاهب و دگراندیشان تبعیض روا می دارد. اما جدول شاخص های توسعه انسانی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، مشارکت سیاسی،  اجتماعی و زیربنایی نشان می دهد که سیستان و بلوچستان در قعر جدول تبعیضات قرار دارد. اگرچه باید اذعان کرد که هموطنان بهایی بدترین ظلم ها را متحمل شده اند.

جمهوری اسلامی بر علیه همه اقوام و مذاهب و دگراندیشان تبعیض روا می دارد. اما جدول شاخص های توسعه انسانی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، مشارکت سیاسی،  اجتماعی و زیربنایی نشان می دهد که سیستان و بلوچستان در قعر جدول تبعیضات قرار دارد. اگرچه باید اذعان کرد که هموطنان بهایی بدترین ظلم ها را متحمل شده اند.

محرومیت بلوچستان حاصل یک رویداد اتفاقی نیست بلکه نتیجه یک رویکرد است که دولت های مرکزی آن را مزورانه “جبر طبیعت” معرفی کرده. فقر و فرق در سیستان و بلوچستان محصول سیاست عمدی تبعیض جهت تحلیل بردن توانایی های مردم بومی و به حاشیه راندن آنها و بینواتر کردن “بینوایان گرسنه” است. اعمال این سیاست مخرب بخصوص در باره تغییر بافت جمعیتی و همچنین در مورد بلوچ های بی شناسنامه مصداق بارز نژادپرستی می باشد. شوربختانه حاصل این سیاست نه تنها به گسترش گسل ها می انجامد بلکه دستاویز بسیار گرانبهایی است برای متعصبین نفرت افروز و شبکه های تلویزیونی داعشی و تکفیری ضد شیعه، و عوامل مشکوک جمهوری اسلامی جهت ایجاد تفرقه و نفرت پراکنی دوسویه اما هدفمند، که برای آینده ایران و استقرار دمکراسی و همزیستی مسالمت آمیز بی نهایت مضر است.

شوربختانه تبعیض و بیعدالتی با سرشت جمهوری اسلامی عجین شده است و تحت هیچ شرایطی قابل اصلاح نیست. برای از بین بردن بستر تبعیض و نژادپرستی علاوه بر رفع اشتباه “جمهوری اسلامی” و تغییر ساختاری بنیادین نظام سیاسی کشور بسوی یک نظام دمکراتیک مشارکتی معنادار و غیرمتمرکز، باید از برخی از کژانگاریهای تاریخی و خودشیفتگی های القاء شده و موهومات و کژپنداشتی های فرهنگ ایرانی نیز توهم زدایی کرد.

نزاع بین قدیس خودی و ابلیس غیرخودی؟

محرومیت بلوچستان حاصل یک رویداد اتفاقی نیست بلکه نتیجه یک رویکرد است که دولت های مرکزی آن را مزورانه “جبر طبیعت” معرفی کرده. فقر و فرق در سیستان و بلوچستان محصول سیاست عمدی تبعیض جهت تحلیل بردن توانایی های مردم بومی و به حاشیه راندن آنها و بینواتر کردن “بینوایان گرسنه” است. اعمال این سیاست مخرب بخصوص در باره تغییر بافت جمعیتی و همچنین در مورد بلوچ های بی شناسنامه مصداق بارز نژادپرستی می باشد. شوربختانه حاصل این سیاست نه تنها به گسترش گسل ها می انجامد بلکه دستاویز بسیار گرانبهایی است برای متعصبین نفرت افروز و شبکه های تلویزیونی داعشی و تکفیری ضد شیعه، و عوامل مشکوک جمهوری اسلامی جهت ایجاد تفرقه و نفرت پراکنی دوسویه اما هدفمند، که برای آینده ایران و استقرار دمکراسی و همزیستی مسالمت آمیز بی نهایت مضر است.

در پایان باید گفت که در این مقاله کوتا فرصت پرداختن به “تنازع سیاسی” گروه های قومی یا “ملیتی” در سپهر سیاسی اپوزیسیون و ابعاد سیاسی تبعیض و نژادپرستی یا بعبارتی نژادگرایی که برخی آن را “قوم گرایی” نیز توصیف کرده اند. فراهم نشد. موضوع بسیار پیچیده تر از “سیاه و سفید” پنداشتن و برداشت ساده انگارانه و فرایافت تخاصمی “یک طرف ابلیس و یک طرف قدیس” می باشد. اگر بخواهیم همه چیز را از پریسم (prism) نفرت و از پشت عینک قومی و نژادی قضاوت کنیم، در آنصورت می بینیم که یک “نژاد” مظلوم و قدیس در یک جغرافیای مشخص، ممکن است  “نژاد” ظالم و ابلیس در جغرافیای همجوار باشد. در نتیجه هیچ قوم و یا  “نژاد” (اگر بپذیریم نژاد وجود دارد) ذاتا و ماهیتا نه ابلیس است و نه قدیس. “نژادگرایی” نه تنها بن مایه تبعیض است، بلکه عامل مهم تسلط طلبی و کنترل انحصاری منابع یک کشور توسط یک گروه قومی و یا مذهبی است. همانگونه که اشاره کردم یک گروه نژادی در یک کشور ممکن است گروه نژادی یا قومی مسلط را متهم به نژادپرستی بکند، اما در کشور همجوار همان گروه قومی بدترین شیوه های نژادپرستی و سرکوب بر علیه اقلیت های نژادی دیگر را اعمال کند. بعنوان مثال برخی از عرب های ایران، نژاد عرب را پاک و منزه جلوه داده و فارس ها را ظالم و نژادپرست می خوانند. در حالی که چند کیلومتر آنطرفتر در آنسوی مرز پان عربیسم صدام حسین گروه قومی دیگر یعنی کردها را بشدت سرکوب و با گاز شیمیایی نابود می کرد. اوضاع در “جمهوری عربی سوریه” نیز بر علیه کردها اینگونه بود. یا برخی از ترک های دوآتشه که طرفدار ترکیه هم هستند، فارس ها را ابلیس و سرکوبگر قلمداد می کنند و نژاد ترک را قدیس، اگرچه ترک ها در ایران از “باربری” گرفته تا “رهبری” در ساختار قدرت شریک هستند. وانگهی  پرونده “ترک ها” در ترکیه بر علیه اقوام و نژادهای دیگر نظیر کردها، ارمنی ها و یونانی ها، بشدت سیاه است.  حال که صحبت از ترکیه شد، یادی از مولانا که در آنجا مدفون است بکنم، که می گفت:

هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش / کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش

غافل ‌اند این خـلـق از خود ای پدر / لاجـرم گویند عیـب همدگر

من نبینم روی خود را ای شمن / من ببینم روی تو،  تو روی من

عبدالستار دوشوکی
مدیر مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن