جنگ طبیعت و جهان بی‌رهبری

mombini_amir2017 امیر ممبینیویروس کرونا یک سرباز ساده‌ی طبیعت است که با جامعه‌ی بشری در جنگ شده است و در کوتاه مدتی بزرگترین پایگاه‌های هوایی و عظیم‌ترین ناوگانهای جنگی مجهز به بمب‌های هسته‌ای را نیز خلع خدمه کرده است. هجوم این ویروس باعث یک مانور جهانی دفاعی شد که در جریان آن بیش از هر زمان آسیب‌پذیری‌ جامعه وجهان ما آشکار شده است. بدترین ضعف آشکار شده در این میان ناتوانی جامعه بشری از همبستگی و همگرایی لازم در پیکار با این پاندمی است. بشر و تمدن او در آینده ای نامعلوم سرانجام مغلوب طبیعت وحشی خواهد شد و از این همه اندیشه و احساس و عشق و ایمان نشانی باقی نخواهد ماند، مگر به گونه روبوت هایی چون وویجر که از سامانه‌ی خورشیدی برون رفته و در اقیانوس یخزده فضای بیکران یا با کران بسوی هیچ پیش میرود. اما آیا، پیش از آن که کل هستی انسان مغلوب طبیعت شود تمدن بشری ممکن است در توحشی خودآفریده غرق گردد؟ ممکن است آیا اصل زرینی که میگوید «آنچه بر خود روانمیداری بر دیگران روا مدار» جای خود را به گرایشی بدهد که میگوید، آنچه بر ما رواست بر دیگران حرام است؟ کدام راه را در پیش خواهیم گرفت و آزمون کرونا چه میگوید؟

جهانی میان ترس و امید

«دنیای معاصر ما زیر سلطه‌ی دو غول‌آسا قرار دارد، ترس از نیرویی مخربی که با دست خود انسانها آفریده شد و با شتاب افزون میشود و امید به همدردی میان ملت‌ها و اقوام که پیشرفتش خیلی آرام و کند است. موضوع اساسی که مسئله بودن یا نبودن برای نسل حاضر است راه رفتن  پرمخاطره در راهرو باریک یا بر روی بند بندبازان است که ترس را از امید جدا می‌سازد.»

کتاب «جهانی میان ترس و امید» اثر تیبور مند، نویسنده مجارستانی – فرانسوی، که در سال 1958 انتشار یافت با جملات فوق آغاز میشود. ترس و امید نسبت به سیر آینده‌ی جامعه‌ی پس از جنگ یک مضمون فراگیر در میان روشنفکران و اندیشه‌ورزان آزاده‌ی پس از جنگ بود. اندیشمندان آزاده و مستقل میکوشیدند از لابیرنت جهان گیرافتاده میان ترس و امید ره به جایی ببرند. گویی این روشنفکران همه، به بیان ساموئل بکت، «در انتظار گودو» بودند. ناخدای ناموجودی که باید انسان را از دهلیز تیره‌ی جهان به سوی رستگاری ببرد. ادبیات مستقل در حد فاصل خوشبینی سوسیال رئالیستی و خوشبینی مذهبی کاپیتالیستی زیر تأثیر این انتظار آلوده به یأس بود. انتظار پاسخی نگرفت و جهان همچنان در میان ترس و امید تداوم یافت.

اکنون، 75 سال پس از جنگ جهانی و پس از فراز و فرودهای نیک و بد و انقلاب‌های مداوم علمی و فنی و سیاسی و مناسباتی، انسان بیش از هر دوره‌ای در تاریخ معاصر خود را تنها و غرق در دنیای هراس‌افزای امیدفرسا می‌بیند. دنیایی که اکنون خطرهایی بس هولناک‌تر از جنگ اتمی مفروض آن را تهدید میکنند. خطر ویرانی زیستبوم و رهایش بیماریها و فروپاشی تمدن و نظام ارزشی و اخلاقی پاسدار بشر. خطر بازگشت به تنازع بقا. گسترش جهانگیر ویروس کرونا صورت مسأله را روشنتر از هر بار پیش روی بشر گذاشته است. انسان در آینده پیش رو با خطراتی که در گستره‌ی جهانی جامعه‌ را تهدید میکنند چگونه روبرو خواهد شد؟ آیا آزمون و آموزش کرونا رهنمودی بسوی همبستگی و امید خواهد بود، یا خودبستگی و هراس؟

«طعم گیلاس»

در تمام طول تاریخ هرگز بشریت مثل امروز در کلیت آن از شمال تا جنوب و از شرق تا به غرب، در یک برش زمانی یگانه، با یک موضع و آرزوی یگانه در برابر یک مسأله یگانه قرار نگرفته است. این ویژگی بحران کرونا در جهان ما است. در طول تاریخ رویدادهای همانندی وجود داشتند که اگر امروز رخ‌‌مینمودند ممکن بود منجر به وضعیتی مشابه شوند. اما، کوید 19  نیز اگر در زمانی جز امروز، یعنی دوران تبدیل جهان به یک دهکده‌ی یکپارچه با مناسبات زنده و دیجیتالی، رخمیداد نمیتوانست اینگونه تمامی جهان را یک پارچه و یکباره در برابر یک مسأله‌ی واحد قرار بدهد. اکنون همه‌ی مردم درگیر هستند و همه‌ی مردم  یک مسأله مشترک دارند و نگرانیها و امیدها نیز همگون و یکسان است. مفهوم بیت اول شعر سعدی که گفت «بنی آدم اعضای یک پیکرند» هرگز اینگونه مصداق پیدا نکرده بود. و چه جالب که نخست‌وزیر اسپانیای کرونا زده در یکی از مهمترین گفتار خود خطاب به ملت همین شعر سعدی را خواند و بگونه رهنمود طرح کرد.

امروز، وقتی گفته میشود شمار کشته‌ها در یک کشور کاهش یافته است مردم دنیا شاد میشوند. همه این خبر را مربوط به زندگی خود میدانند. همچنان که، وقتی گفته میشود در یک کشور شماری از مبتلایان سالم شده دوباره دچار شدند، همه‌ی مردم نگران میشوند و آرزو میکنند این خبر درست نباشد. هر دولتی در مهار بیماری کرونا موفقیتی بدست بیاورد تمام بشریت با هیجان به آن توجه میکنند و معمولا آرزوی موفقیت کامل آن را دارند. در نتیجه‌ی این وضعیت، اکنون انسانها درک مشترک ژرفتری از همپیوستگی سرنوشت خودشان یافته‌اند و زمینه‌ی بیشتری برای همدردی با هم پیدا کردند.

کسی که در قرنطینه بسر میبرد و رنج این حصر اجتماعی را میکشد کنجکاو هم حصری‌های خود در دیگر جاهای کشور خود و در دیگر کشورهای جهان است. وقتی در این حصر رنجبار میشنویم و می‌بینیم که شماری ایتالیایی از طریق بالکن خانه‌های خود با هم مرتبط شدند و سرود بلا چاو را سردادند، یا در جایی در روسیه کسی ترانه‌ی دُن را با ویولون نواخت و جمعی به آواز همخوان او شدند، وقتی می‌بینیم و میشنویم که در تمامی کشورها گروهی از مردم در یک زمان واحد در بالکنها و پشت بامها و باغچه های خود به تشویق و سپاس رزمندگان بخش بهداشت و درمان میپردازند و آنها را غرق افتخار میکنند، اینها همه قلبهایمان را میشویند و روشن میکنند و حس همدردی و مهر و دلسوزی را به حرکت در می آورد.

در تمام طول تاریخ هرگز بشریت مثل امروز در کلیت آن از شمال تا جنوب و از شرق تا به غرب، در یک برش زمانی یگانه، با یک موضع و آرزوی یگانه در برابر یک مسأله یگانه قرار نگرفته است. دوران تبدیل جهان به یک دهکده‌ی یکپارچه با مناسبات زنده و دیجیتالی، اینگونه تمامی جهان را یک پارچه و یکباره در برابر یک مسأله‌ی واحد قرار داده است. مفهوم بیت اول شعر سعدی که گفت «بنی آدم اعضای یک پیکرند» هرگز اینگونه مصداق پیدا نکرده بود. و چه جالب که نخست‌وزیر اسپانیای کرونا زده در یکی از مهمترین گفتار خود خطاب به ملت همین شعر سعدی را خواند و بگونه رهنمود طرح کرد.

مردم اکنون شیرینی زندگی را بسی بیشتر درک میکنند. قلبها بیش از پیش برای دوست داشتن آماده‌اند. ارزش یک قدم زدن ساده در خیابان، رفتن بدون نگرانی در یک فروشگاه، یک خرید با فراغ بال، لذت یک میهمانی، شادی یک دیدار، فشردن دست دوست و بغل کردن فرزند و درک تداوم هستی خویش در بازیهای شوخ نوه، اینها را اکنون مردم بهتر درک میکنند. زندگی روی شاخه زمان نشسته و بسوی انسان دست دراز کرده است تا میوه‌ای به او بدهد و به او کمک کند تا «طعم گیلاس» را درک کند. تا درک کند که زنگی چه شیرین است و هر لحظه‌ی آن چه پرارزش است و چرا باید برای حفظ آن همبسته و همیار بود.

سَم ستیز

اما، داستان سمت دیگری هم دارد. الکساندر ووچیک رئیس جمهور صربستان در گفتار خود خطاب به مردم در باره گسترش کرونا جملاتی گفت که مشهور شدند. او گفت: در جهان هیچگونه همبستگی وجود ندارد و همبستگی اروپایی واقعیت ندارد. اینها همه حرفهای بی پشتوانه است. ووچیک پس از آن این حرفها را بزبان آورد که تقاضای کمک او توسط دولتهای مخاطب پاسخ مثبت نیافت. روشن است که اگر دولت خود او نیز امکانات خاصی میداشت به احتمال قوی مایل به حفظ آنها برای خود بود. اگر تلطیف احساسات مردم و ژرفش آگاهی و درک بسیاری از آنان از زندگی و همدردی بشری وجه روشن حادثه باشد، که هست، در برابر آن بسط ستیز و سیاست به عرصه‌ی این بحران جهانی و کمبود و اخلال در همبستگی و همیاری دولتها وجه تاریک آن است.

از آغاز شیوع پاندمی کرونا کوششهایی آغاز شدند تا از این بیماری یک وسیله‌ی ستیز و سیاست درست کنند. تلاشهای اغلب دولتها برای استفاده‌ی سیاسی از این وضعیت معطوف به تشدید تضاد و ستیز و برانگیختن مردم علیه یک دیگر بود. ویروس کرونا در جایی چینی و در جایی آمریکایی، در جایی طبیعی و در جایی مصنوعی اعلام شد. بسیاری شروع کردند به متهم کردن و تهدید همدیگر. برخی به انحصار و احتکار وسایل محافظت در برابر ویروس مشغول شدند. برخی دولتها شروع کردند به راهزنی و زورگیری و نیازمندیهای دیگران را مصادره کردن و دزدیدن، حتی در نزدیک‌ترین روابط خود. اغلب دولتها بیدرنگ و بدون هماهنگی با دیگران مرزها را بروی هم بستند و به جای توزیع امکانات به مخفی کاری و دروغ در این مورد دست زدند. آمریکا سفارشهای آلمان را مصادره کرد، فرانسه سفارشهای سوئد را. فنلاند ناگهان درب ذخایر مخفی خود را گشود و نشان داد که میلیونها ماسک و بالاپوش و دیگر وسایل لازم تنفسی برای بخش بهداشت و درمان را در انبار دارد و همزمان اعلام کرد که طبق قانون اساسی مجاز به صدور یا فروش هیچ بخشی از این وسایل نیست. دریغ از یک تعارف ساده به همسایه‌ی خود سوئد. دولتهای معدودی بصورت بسیار محدود به کمک دولت دیگر مایل شدند. اما اغلب دولتها سعی کردند تا گلیم خود را از آب بیرون بکشند. دولتهای راست و راسیست و ابرناسیونالیست سردمدار تلاشهای منفی بودند و دو راهزن شهیر در آمریکا و برزیل در این زمینه سنگ تمام گذاشتند.

کار به جایی رسید که پرزیدنت ترامپ به جای استفاده از امکانات علمی و فنی و اقتصادی عظیم آمریکا برای  هدایت جهانیان جهت غلبه بر این فاجعه حتی کمک اندک خود به سازمان بهداشت جهانی را نیز بلوکه کرد و حاضر نشد که مقداری از ثروتهای مصادره شده‌ی ایران را برای مبارزه با کرونا آزاد کند. کرونا هم شد یک وسیله دیگر برای رنج دادن مردم ایران. دولت آمریکا پیش از آن که خود دچار شود اعلام کرد که بیماری کرونا برای اقتصاد آن کشور مفید است. در کشورهای منطقه برخی خرسندی خود را از گسترش بیماری در ایران بروز دادند. عوامل دولت اسرائیل در این شرایط نیز هدایتگر دولت آمریکا برای اختناق اقتصادی در ایران شدند. میتوان پیش بینی کرد که احتمالا دولت چین نیز در نهان راضی بود از تقسیم این مصیبت با آمریکا و دولت روسیه دلیل چندانی نداشت که مرض را خود داشته باشد و آرزو کند که رقیبانش نداشته باشند. دولتهای آمریکا و ایران از بیماری و مرگ مردم در دو کشور ناراضی نشدند بلکه هر یک از آن به عنوان مدرکی بر ضعف حریف استفاده کردند.

هجوم هزاران هزار آمریکایی برای خرید اسلحه و مهمات نمودار بی‌اعتمادی آنها به میل و توان دولت در تأمین بیطرفانه امنیت شهروندان و محاسبه احتمال آشوب و بی قانونی و حکومت جنگل است. این تنها مردم معمولی نیستند که همیشه احتمال جنگلی شدن جامعه آمریکا را محاسبه میکنند. بیل و ملیندا گیتس که سمبول ثروت و نواندیشی و کار خیر هستند نیز از آن جمله مردمی هستند که همیشه برای سالیان خوراکی و نوشیدنی و امکانات زیستی ذخیره میکنند. آقای بیل گیتس در مصاحبه اخیر خود گفت که سالها پیش او و ملیندا با هم مشورت کردند که اگر روزی آشوب بشود و غذا و آب نایاب شود چه باید بکنند. پس آنها تصمیم گرفتند که در این زمینه اقدام به ذخیره کنند و همیشه برای مدتی بسیار طولانی برای خود ذخیره دارند.

وقتی دولتی که در این لحظه میبایست رهبری جهان را برای مهار بیماری همه گیر بر عهده داشته باشد به خرابکاری در پیکار جهانی با بیماری دست میزند حداقل نتیجه گیری کاهش اعتماد به این دولت و دیگر دولتها در روندهای آینده است. دولت ترکیه با این که تمام همسایگانش دچار شده بودند به ورود پاندمی به کشور خود اعتراف نکرد، تا این که بحران اوج گرفت. دولت ایران با آگاهی از شیوع بیماری در کشور، خاصه در تهران و قم، برای جمع کردن سیاهی لشکر پای صندوقهای رأی بیرحمانه سکوت کرد و زندگی مردم را به خطر انداخت و باعث مرگ هزاران بیگناه بی خبر از حادثه شد.

امروز، وقتی گفته میشود شمار کشته‌ها در یک کشور کاهش یافته است مردم دنیا شاد میشوند. همه این خبر را مربوط به زندگی خود میدانند. همچنان که، وقتی گفته میشود در یک کشور شماری از مبتلایان سالم شده دوباره دچار شدند، همه‌ی مردم نگران میشوند و آرزو میکنند این خبر درست نباشد. هر دولتی در مهار بیماری کرونا موفقیتی بدست بیاورد تمام بشریت با هیجان به آن توجه میکنند و معمولا آرزوی موفقیت کامل آن را دارند. در نتیجه‌ی این وضعیت، اکنون انسانها درک مشترک ژرفتری از همپیوستگی سرنوشت خودشان یافته‌اند و زمینه‌ی بیشتری برای همدردی با هم پیدا کردند.

آیا در این واژگونکاری بیرحمانه توده مردم بی تقصیر هستند؟ چنانچه در نظر گرفته شود که رهبران و دولتهای راست و راسیست و ستیزه‌‌جو با رأی بخشی از مردم روی کار آمده‌اند یا بخش مهمی از مردم از آنها حمایت میکند، آنگاه نمیتوان پایگاه توده‌ای این خشونت را انکار کرد. روشن است که نیروهای راست و ستیزه جو و مرتجع میکوشند با تبلیغات و مسموم کردن ادراک و احساس مردم آنها را بسوی خود جلب کنند. اما نیروهای دموکرات نیز  میکوشند با تدابیر خاص خود این کار را بکنند. تلاش نیروهای راست و پرخاشجو در جذب آرای مردم نافی مسئولیت و میل باطنی این مردم برای جبهه‌گیری خشن نیست.

اگر تاریخ معاصر را در نظر بگیریم شمار دولتهای راست و راسیست و ارتجاعی که حمایت توده‌ای یافتند کمتر از دولتهای مردمی و دموکرات نیست. بزرگترین بسیج‌های توده‌ای در تاریخ معاصر نیز توسط جریانهای راست و پرخاشجو صورت گرفته است. هیتلر راسیست در اروپا و خمینی مرتجع در خاورمیانه بزرگترین بسیجگران توده در کل تاریخ معاصر بودند. در حالی که نیروهای مردمی و دموکرات همیشه نیازمند مراقبت مداوم از اعتماد مردم هستند تا بتوانند به یاری آنها کاری انجام دهند. حماقت و شرارت مستتر در اندیشه و منش نیروهای راست و مرتجع نه تنها مانع گرویدن توده‌ی مردم به آنها نمیشود بلکه بر عکس مهمترین حلقه‌ی پیوند آنها با این توده‌هاست. توده همیشه آماده‌ی تحریک است و توده‌ی تحریک شده از هر تحریک کننده‌ای خطرناکتر است. پس، کاستی در همبستگی و همکاری و همدردی دولتها نیز ریشه در گرایشهای موجود میان بخشی از توده‌ی مردم دارند و این پدیده ریشه‌ی خطر است.

جهان بی‌رهبری

در رویارویی با پاندمی کرونا جهان بی‌رهبری ماند. سازمان ملل متحد و سازمان بهداشت جهانی، اگر چه در جایگاه رهبری قرار دارند اما نه دارای قدرت لازم هستند و نه حمایت دولتهای بزرگ را دارند. این نهادها مهمترین ثروت جهان در امر همبستگی جهانی هستند، اما ثروت آنها توسط دولتهای با حق وتو به غارت رفته است. ناتوانی سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن بیش از همه به تلاشهای ناتوان کننده آمریکا بر میگردد. آمریکا میخواهد که این نهادها ادامه نهادهای دولتی آن باشند و به دولت آمریکا خدمت کنند. روسیه نیز به سهم خود میکوشد که از سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن استفاده ابزاری کند.

آمریکا با همه‌ی امکانات عظیم علمی و فنی و توانایی تأثیرگذاری خود، در این جنگ ستارگان که پاندمی کرونا براه انداخت چه نقشی ایفا میکند؟ در این زمینه، آمریکا از جایگاهی که در تخیلات برای خود تعیین میکند سقوط کرده و نه تنها جهان را متحد نکرد و رهبری ننمود بلکه مثل یک قدرت منطقه‌ای لجوج و شرور عمل میکند. آقای ترامپ که با شعار احیای عظمت آمریکا شروع کرد در عمل دولت آمریکا را از جایگاه یک دولت مدعی رهبری جهانی و خواهان سرکردگی جهانی به موقعیت یک دولت منطقه‌ای زورگو و بی‌مسئولت در قبال مسایل مشترک جهانی تنزل داد. قشری و نژادی و نتانیاهوایست شدن دولت آمریکا حتی سخاوت یک قدرت منطقه‌ای را هم از آن گرفته است، تا جایی که ما باید فکر کنیم برای اصلاح مناسبات با ایالات متحده باید اول سراغ دولت اسرائیل برویم. روشن است که اگر قدرت عظیم علمی و فنی و اقتصادی آمریکا پشت اندیشه تقویت همبستگی جهانی قرار نگیرد این کار کمتر شدنی است. در این جنگ ستارگان، جهان نه تنها بی رهبری است بلکه دارای یک نیروی رهبری‌شده برای جلوگیری از رهبری است.

پاندمی زیستبومی

اما، داستان سمت دیگری هم دارد. الکساندر ووچیک رئیس جمهور صربستان در گفتار خود خطاب به مردم در باره گسترش کرونا جملاتی گفت که مشهور شدند. او گفت: در جهان هیچگونه همبستگی وجود ندارد و همبستگی اروپایی واقعیت ندارد. اینها همه حرفهای بی پشتوانه است. ووچیک پس از آن این حرفها را بزبان آورد که تقاضای کمک او توسط دولتهای مخاطب پاسخ مثبت نیافت. روشن است که اگر دولت خود او نیز امکانات خاصی میداشت به احتمال قوی مایل به حفظ آنها برای خود بود.

پاندمی کرونا منشأ زیستبومی دارد. چه این ویروس از طبیعت آمده باشد و چه از آزمایشگاه، در هر دو صورت  دخالت نامناسب در زیستبوم و زندگی موجودات منشأ آن است. تعرض انسان به حیات وحش و تبدیل حیوانات وحشی به غذا و مصالح و کالا و نابودی انواع موجودات، و از سوی دیگر دخالت ژنتیک در ساختار جسمی حیوانات، توازن و سامان طبیعی را به هم میزنند و زندگی را با رویدادهای پیش‌بینی ناشدنی روبرو میکنند. در رابطه با پاندمی کنونی پیش‌بینی‌هایی نیز وجود داشته است. سال ۲۰۰۷ در نشریه «کلینیکال میکروبیولوژی» مقاله‌ای در باره‌ی بیماری تنفسی ناشی از ویروس کرونا چاپ شد که در آن دانشمندان هشدار داده بودند که استفاده خوراکی از خفاش میتواند موجب شیوع این بیماری بشود. یک خانم پروفسور چینی که به خفاش بانو مشهور است و برجسته‌ترین خفاش شناس درچین است پیش از این اعلام کرد که 98 در صد ویروسهای تهدید کننده منشأ خفاشی دارند و این موجود خود در مقابل آن ویروسها مصونیت دارد.

میتوان به دورانی بسیار پیش از این بر گشت، به دوران انقلاب فرهنگی در چین. درکنار جنبه‌های بسیار منفی و ویرانگر آن انقلاب نکاتی قابل توجه هم وجود داشت. از جمله مبارزه با برخی آداب غذایی سنتی چین و رسم همه چیز خواری و تغذیه از حیوانات وحشی و میل به نایاب خوری و استفاده دارویی از جسم این موجودات. دولت چین همواره در موضع اصلاح اینگونه آداب سنتی قرار داشت اما ناچار به نرمش میشد. مسئول نهاد حمایت از حقوق حیوانات در چین در یک مصاحبه با تلوزیون سوئد ضمن ابراز تأسف از پدیدار شدن این پاندم گفت، دولت چین دو سال پیش رشته اقدامات جدیدی را برای پایان دادن به اینگونه اعمال در برخی بخشهای کشور برنامه ریزی کرده است. وقوع این حادثه نشان داد که باید بسیار قاطعانه‌تر اقدام شود و ما قول میدهیم که دیگر از چین هیچ ویروسی سرایت نکند.

تنها محکوم کردن چین کار درستی نیست چرا که در سایر کشورها نیز حوادث مشابهی رخ میدهد و فرافکنی هدفهای سیاسی را دنبال میکند. مسأله فقط به حیوانات وحشی بر نمیگردد. در اروپا چنان برخورد بیرحمانه‌ای در پروسه سلاخی خوکها صورت میگیرد که تماشای آن مو به تن سیخ میکند. حیوان نگون بخت از دریچه یک تونل تنگ وارد میشود و به صورت کالباس و سوسیس‌های بسته‌بندی شده و قیمت زده از دریچه دیگر بیرون می‌آید. پیشرفته‌ترین کشورهای صنعتی جلودار دخالت ژنتیکی برای تبدیل حیوانات به گوشت و شیر هرچه بیشتر بودند. گاو معروف بلژیکی یک نمونه آن است. واقعیت این است که تغذیه از حشرات، کاری که در خاوردور رایج است، بسیار معقول‌تر از تغذیه از گاو است. حیوانی که هم بیشترین خدمت را به بشر کرده است و هم بسیار پیشرفته است و نیز تولیدکننده خطرناک گازهای گلخانه‌ای است. کنشگران زیست محیطی تا پیش از بروز پاندمی کرونا از اضافه شدن حشرات به سفره انسان دفاع میکردند. اما امروز فکر میکنم که اضافه کردن هر چیزی به سفره غذایی باید پس از کسب جواز از سوی نهادهای علمی دارای صلاحیت باشد. با تبدیل جهان به یک واحد همپیوسته، خوب و بد کردار و رفتار هر جامعه‌ای به همه مربوط میشود و این شامل فرهنگ غذایی هم میشود.

برخی دولتها شروع کردند به راهزنی و زورگیری و نیازمندیهای دیگران را مصادره کردن و دزدیدن، حتی در نزدیک‌ترین روابط خود. اغلب دولتها بیدرنگ و بدون هماهنگی با دیگران مرزها را بروی هم بستند و به جای توزیع امکانات به مخفی کاری و دروغ در این مورد دست زدند. آمریکا سفارشهای آلمان را مصادره کرد، فرانسه سفارشهای سوئد را. فنلاند ناگهان درب ذخایر مخفی خود را گشود و نشان داد که میلیونها ماسک و بالاپوش و دیگر وسایل لازم تنفسی برای بخش بهداشت و درمان را در انبار دارد و همزمان اعلام کرد که طبق قانون اساسی مجاز به صدور یا فروش هیچ بخشی از این وسایل نیست. دریغ از یک تعارف ساده به همسایه‌ی خود سوئد. دولتهای معدودی بصورت بسیار محدود به کمک دولت دیگر مایل شدند. اما اغلب دولتها سعی کردند تا گلیم خود را از آب بیرون بکشند. دولتهای راست و راسیست و ابرناسیونالیست سردمدار تلاشهای منفی بودند و دو راهزن شهیر در آمریکا و برزیل در این زمینه سنگ تمام گذاشتند.

پاندمی زیستبومی کرونا بر متن بحران ژرفنده‌ی زیستبومی رخ داده است، بحرانی که آبستن عکس‌العمل‌های هولناک طبیعت است. گرمایش کره زمین و آلوده و نابود شدن آب و خاک و هوا نتیجه‌ی آشکار جامعه‌ی زیاده خواه سود و مصرف است. زمین توانایی کشیدن بار هشت میلیار انسان و دوبرابر آن حیوانات خوراکی او را ندارد. اینها همه باید از زمینی تغذیه کنند که ثانیه به ثانیه از سطح کشاورزی و دامداری آن کاسته میشود و دریاها و دشتهای آن تهی میشوند و منابعش به پایان میرسد. علاوه بر دانشمندان و متخصصان و نهادهای مسئول، سازمان ملل متحد نیز بارها اعلام کرده است فرصت نجات کم کم از دست میرود و از دولتها تقاضا شد مسئولانه و سریع بداد کره زمین برسند. اما پاسخ خودخواهانه‌ی مدافعان مصرفگستری تاکنون کارشکنی و عدم رعایت مصوبات نیمبند بوده‌است. تمامی هول و هراسی که پاندمی کرونا پدید آورد میتواند یک نشانه ناچیز از فاجعه‌های سنگین پیش رو باشد. نه تنها سلامتی انسانها که موجودیت تمام تمدن بشری در خطر نابودی است.  پاندمی کرونا نشان داد که جامعه کنونی چه اندازه دربرابر حوادث فراگیر طبیعی شکننده است. تداوم وضعیت موجود حرکت در نشیب فاجعه است. جلوگیری از روندهای فاجعه‌زا نیازمند برنامه ریزی جهانی و همبستگی و همکاری کشورها و وجود رهبری برای برنامه‌های مشترک در مقیاس جهانی است.

همانگونه که پاندمی کرونا نشان داد، دو راه عمده پیش روی بشر است. راه همبستگی و راه خودبستگی. این دو راه هر یک نگرش و نیروی خود را دارند. به گونه‌ی بی نیاز از اثبات گرایش‌های راست و راسیست و غیر دموکرات نیروی ضد همبستگی و رهبری مشترک در جامعه و جهان هستند. این گرایشها نه تنها مستعد پذیرش نبرد مشترک جهانی با تهدیدهای طبیعی نیستند بلکه آشکارا میخواهند این تهدیدها را بر وسایل جنگ و ستیز خود بیفزایند. آنها آشکارا مایلند از اپیدمی‌ها و پاندمی ها علیه حریفان خود استفاده کنند. لذا، کوشش برای ایجاد آمادگی در جامعه و جهان برای بسیج مشترک در مقابل تهدیدهای همه‌گیر طبیعی و اجتماعی در گرو پیکار فراگیر و موفق با راسیسم و فراراست و ارتجاع و تروریسم است. دموکراسی در جامعه و همبستگی در جهان، امید به آینده در این است.