اخلاق و سیاست: ریشه یابی تفاوت رویکرد خمینی و منتظری

6d5sf4gdfg4d حسن فرشتیانپیشگفتار:

الف- حوزه سیاست و حوزه اخلاق:

از دیرباز، دستیابی به قدرت و نگاهبانی از آن، هسته اصلی کانون «سیاست» و سیاست ورزی را تشکیل می دهد. در حالی که هسته اصلی کانون «اخلاق»، پاسداری از ارزشهای بایسته و شایسته است. سیاست، «قدرت محور» است ولی اخلاق «ارزش» محور است.

ب- حوزه چالش اخلاق و سیاست:

هرچند حوزه سیاست و حوزه اخلاق، دو مقوله ای جدا با کاربردهای متفاوتی هستند، ولی نقاط تلاقی آن دو اندک نیست. هنگامی که فرد سیاست ورز تلاش می کند محورهای ارزشی را رعایت کند، یا زمانی که فرد اخلاق مدار تلاش می کند به سیاست ورزی مشغول شود و یا ناچار می شود از زاویه اخلاقی با امر سیاسی درگیر شود، رفتار وی با ضریب های متفاوتی در این پارادیم اخلاق و سیاست در نوسان و آمد و شد است. «سیاست ورز» ناچار به حفظ برخی از ارزش ها و یا تظاهر به آن هاست. «اخلاق مدار» نیز به مقتضای چالش های موجود در پهنه عمل سیاسی، به اخلاق عملی گرایش پیدا می کند و پراگماتیست و عملگرا می شود. بر سر دوراهی قرارگرفتن یک فرد میان این دو گزینه، در بده بستانی همیشگی قرار دارد. مهم، «هسته اصلی» کانون قدرت است که در نبرد نهایی میان این دو مقوله، کدام یک پیروز می شود. 

ج- چالش های تاریخیِ صدر اسلام:

امر اخلاقی (به ویژه اخلاق دینی) و امر سیاسی از همان آغاز پیدایش اسلام، در چالش قرار گرفتند. در تعارض امر اخلاقی با امر سیاسی، برخی به دلیل اصل و اساس دانستن قدرت سیاسی، تمایل داشتند امر سیاسی به زیان امر اخلاقی ترجیح داده شود و  برخی نیز حاضر نبودند برای دستیابی به قدرت، از اصول اخلاقی کوتاه بیایند.

از نخستین نمونه های این چالش، شیوه سیاست ورزی علی ابن ابیطالب و معاویه ابن ابوسفیان بود. معاویه به عنوان فرد زیرک و سیاستمداری شناخته می شد که با بذل و بخشش اموال و مناصب عمومی، و با بکارگیری حیله و فریب، بر رقیبان خود پیروز می شد. پایبندی صادقانه علی به ارزش های اخلاقی، بسیاری از نزدیکان از جمله برادرش را از وی رنجاند. زیرا علی حاضر نشد سهم بیشتری از اموال عمومی به برادر نابینای خود بدهد و یا سهمی از مناصب سیاسی به افرادی که گمان می کرد صلاحیت مربوطه را ندارند مثل طلحه و زبیر، واگذار کند. در برابر پیشنهادهاى بعضى از اطرافیان که به وی توصیه می کردند مقداری بذل و بخشش کند تا اطرافیان را راضی نگاهدارد پاسخ می داد: «آیا به من توصیه مى کنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استفاده کنم؟ به خداسوگند! تا جان در بدن دارم و تا شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز دست به چنین کارى نمى زنم».[1]

هنگامی که به علی انتقاد شد که معاویه سیاستمدارتر و زیرک تر است، پاسخ داد: «به خدا قسم معاویه زیرک تر از من نیست، ولى او خیانت مى‏ورزد و مرتکب فساد می شود، و اگر غدر و مکر نکوهیده نبود من از زیرک ‏ترین مردمان بودم، ولى هر نیرنگى معصیت است، و هر معصیتى نوعى کفر است».[2]  ابن ابی الحدید در شرح خطبه فوق می نویسد که برخی گمان دارند که علی دانشمندتر بود و معاویه سیاستمدارتر، سیاستمدار کسی است که به هر وسیله ای حتی با ابزار نامشروع قدرت و سلطه خویش را محفوظ نگهدارد. ولی مشکل علی این بود که در انتخاب ابزار و وسائل دقت عمل به خرج می داد و از استفاده از ابزار نامشروع پرهیز داشت.[3]

در زمانه علی، خدعه و نیرنگ نزد بسیاری از مردم امری ناپسند محسوب نمی شد اما علی آن را خلاف اخلاق می شمرد: «ما در زمانی زندگی می‌کنیم که بیشتر مردم خیانت و حیله‌گری را زیرکی و هوشیاری می‌شمارند، و نادانان آنان را اهل تدبیر می‌خوانند. چگونه فکر می‌کنند؟ خداوند آنان را بکشد! چه بسا شخصی به تمام پیشامدهای آینده آگاه است و طریق مکر و حیله را خوب می‌داند، ولی فرمان الهی و نهی پروردگار مانع او است. و با این‌که قدرت بر انجام آن دارد، آن را به روشنی رها می‌سازد. ولی آن کس که از گناه و مخالفت فرمان حق پروا ندارد، از همین فرصت استفاده می‌کند».[4]

از سویی دیگر، برخی از مسلمانان با استناد به احادیثی تلاش می کردند خدعه و نیرنگ را امری جایز معرفی کنند و برای آن مجوز شرعی ارایه دهند. از پیامبر نقل شده بود که «الْحَرْبُ خُدْعَهٌ» یعنی جنگ فریب است. برخی می خواستند با استناد به این گونه احادیث، از حربه های نامشروع برای رسیدن به قدرت استفاده کنند. اما در روایتی، علی توضیح می دهد که این کلام را از پیامبر در جنگ خندق شنیده است.[5] بنابر این، خدعه در این جا، به معنای «فریب جنگی» است که با نیرنگ در امر سیاست، متفاوت است. لذا علی در گفتاری بیان می کند که «وفاداری به اهل غدر، از نظر خدا غدر و خیانت است. و نیرنگ زدن به اهل غدر، وفاداری به خداست».[6] اکثر فـقـهـاى شـیـعه نیز با استناد به این گونه روایات، خدعه را فقط در جـنگ مشروع، جایز شمرده اند.

د- چالش های معاصر:

دوراهی چالش میان اخلاق و سیاست که در بحث های کهن بود در دوره های بعدی به زبانی نو بیان شد. ماکیاولی در قرن شانزدهم در «شهریار» راهکارهای حفظ قدرت را بر شمرد و استفاده از ابزارهای موجود را برای دستیابی و حفظ قدرت لازم دانست. «هدف وسیله را توجیه می کند» شعاری است که امروزه جنبه منفی خویش را نمایان می کند و به نام شیوه های ماکیاولیستی نامیده می شود.

در دوران معاصر، پراگماتیسم و سیاست کاربردی و عملگرا مطرح گردید. در مناقشات لفظی، شاید در نهایت طرفین به نتیجه مشترکی برسند. اما تفاوت های عملی را در پارادیم رفتاری شخصیت ها می توان مشاهده کرد.

تفاوت های آیات سیدروح الله خمینی (1281-1368) و شیخ حسینعلی منتظری (1301-1388) در مقام تئوری، چندان برجسته نیست. اما در جایگاه عمل، می توان عمق این تفاوت ها را دریافت. برجسته ترین تفاوت این دو شخصیت، در اتخاذ مواضع آنان در سخت ترین لحظات تصمیم گیری است. در ذیل به برخی از مؤلفه های شاخص در کارزار اخلاق و سیاست نزد خمینی و منتظری می پردازیم.

اول- در حوزه نظریه پردازی سیاسی

در حوزه نظریه پردازی سیاسی، سیر و تطور اندیشه آیت الله خمینی و آیت الله منتظری، قابل توجه است. هر دو، نظریات خویش را در مورد نظام حکومتی بارها تغییر دادند. اصل این تغییر، نه تنها امری ناپسند نیست بلکه می تواند ناشی از رشد فکری یا تجربی فرد باشد. ولی هنگامی که ناشی از وضعیت قدرت سیاسی وی و برای پیشبرد امر سیاسی بکار گرفته می شود نشان از ترجیح سیاست بر صداقت دارد.

الف- آیت الله خمینی و نظریه حکومت:

آیت الله خمینی در مورد نظام حکومتی مطلوب خویش، حداقل پنج نظریه ابراز داشت:

1- در نظریه نخستین خویش هنگامی که در قم بود، در نوشتارش در سال 1322 به نظریه «سلطان شیعه و نظارت فقها» باور داشت.[7]

2- سپس در درس های خویش در نجف، نظریه «ولایت انتصابی فقیه» را مطرح کرد.[8]

3- در اوج انقلاب، که نیاز به حمایت همه اقشار مذهبی و لاییک داشت سخنی از ولایت فقیه به میان نیاورد بلکه از نوفل لوشاتو نوید می داد که پس از سرنگونی رژیم شاهنشاهی «شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینکه متکی به آرای اکثریت است». هنگامی که خبرنگار از وی در مورد چگونگی این «جمهوری» پرسش می کرد، وی پاسخ می داد: «جمهوری به همان معنا که در همه جا جمهوری است. جمهوری اسلامی، جمهوری است مثل همه جمهوری‌ها».[9]

4- هنگامی که پس از پیروزی انقلاب 57 در ایران به قدرت رسید، مجددا سخن از «ولایت فقیه به معنای نظارت فقیه» به میان آورد.[10]

5- پس از استقرار نظام مطلوبش و به هنگامی که منتقدان و رقیبان را از صحنه خارج کرد، «ولایت مطلقه فقیه» را طرح کرد و حکومتش را شعبه ای از ولایت مطلقه پیامبر اسلام دانست و به ویژه در سال های پایانی عمر، برای خویش ولایت مطلقه قائل شد.[11]

به نظر می رسد که در برخی موارد، این تغییر عقیده ها، ناشی از مطالعات فقهی و بررسی های دینی نبود بلکه ناشی از جایگاه سیاسی و موازنه قدرت و موقعیت سیاسی وی بود. هرچند تغییر عقیده آخر را می توان ناشی از تجربه تماس مستقیم با قدرت اجرایی دانست ولی سایر تغییر عقیده ها، ناشی از جایگاه وی بود: جایگاه در ایران قبل از انقلاب، در نجف و دور از ایران، در پاریس و در دوران انقلاب، در ایران پس از پیروزی… این گونه تغییر عقیده ها که دقیقا منطبق بر قدرت و جایگاه فرد است، نشان از درجه صداقت و عدم صداقت وی در ابراز عقیده های اساسی سیاسی است.

مورد دیگری که آیت الله خمینی اقرار می کرد که اشتباه شده است، پس از درگیری با همراهان سابق خویش بود، که در این گونه موارد، به جای بازگو کردن حقیقت، همیشه اظهار می داشت که این انتصابات اشتباه بوده است. ولی این اشتباه را به دیگران نسبت می داد و اظهار می داشت که کار دیگران بوده است و من از اول مخالف انتصاب آنان بودم. خاطرات آیت الله منتظری  خلاف این ادعای آیت الله خمینی را نشان می دهد. انتخاب آقای بازرگان امری تحمیلی بر آقای خمینی نبود. ایشان نه تنها در انتخاب اعضای دولت موقت نقش مستقیم داشتند بلکه بر انتخاب برخی از وزرا حتا اصرار می کردند.

ب- آیت الله منتظری و نظریه حکومت:

آیت الله منتظری نیز سه نظریه متفاوت ابراز کرد:

1- در قم و قبل از پیروزی انقلاب به «ولایت انتصابی فقیه» باور داشت.[12]

2- پس از پیروزی انقلاب، به «ولایت انتخابی و مقیده فقیه» باورمند شد.[13]

3- در نهایت به «دولت اسلامی منتخب مردم و بدون نیاز به ولایت فقیه»، گرایش پیدا کرد و صراحتا اعلام کرد که مدل نظارت فقیه یک مدل پیشنهادی است و نیاز به تعریف کارشناسی دارد و مردم هر زمانی، خود باید شیوه حکومت مناسب خویش را انتخاب کنند.[14]

ممکن است گمان شود که آیت الله منتظری به دلیل عزل از جایگاه رهبری، تغییر عقیده داد، ولی با نگاهی به سیر روند نگرش وی به ولایت فقیه، پاسخ این مهم را درخواهیم یافت. در مقام مقایسه، نظرات خمینی و منتظری، شاهد یک روند معکوس هستیم، خمینی از «نظارت فقیه» شروع می کند و به «ولایت مطلقه فقیه» می رسد در حالی که منتظری از «ولی فقیه منصوب» شروع می کند و به «دولت منتخب» می رسد.

از زاویه دیگری نیز می توان نگریست که پیروزی انقلاب، موجب تشدید نظریه ولایت فقیه در خمینی می شود ولی موجب تضعیف آن در منتظری می شود. خمینی قبل از انقلاب به «نظام سلطنتی با نظارت فقیه» و سپس به «نظارت فقیه» باور داشت و بعد از انقلاب به «ولایت مطلقه فقیه» رسید. در حالی که منتظری قبل از انقلاب به «ولایت انتصابی فقیه» نظر داشت، بعد از انقلاب به «ولایت انتخابی فقیه» و در نهایت به «دولت منتخب» بدون نیاز به ولایت فقیه نظر پیدا می کند. بنابر این می توان از این دو روند معکوس، نتیجه گرفت که خمینی، مبانی فکری خویش را بر اساس منافع سیاسی ابراز می کرد در حالی که منتظری، مبانی خویش را بر مبنای باورهایی که بدان می رسید بیان می داشت.

دوم- در حوزه استراتژی های کاربردی

در حوزه استراتژی های کاربردی، برای مطالعه موردی، نمونه روش برخورد این دو در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، قابل بررسی است. آیت الله خمینی با شعارهایی به دور از واقعیت عینی، وعده جنگ تا رفع فتنه از عالم می داد و تقاضاهای آتش بس را با تندی ردّ می کرد. در برابر انتقادها نسبت به شعار «جنگ جنگ تا پیروزی»، پاسخ می داد: « قرآن می‏گوید: “جنگ تا رفع فتنه”؛ باید رفع فتنه از عالم بشود. بنابراین غلط فهمی است از قرآن که کسی خیال کند که قرآن نگفته است “جنگ جنگ تا پیروزی”».[15]

در حالی که آیت الله منتظری، پس از آزادی خرمشهر متمایل به آتش بس بود و در مواردی نیز به رهبر کشور نامه نوشت و از ادامه جنگ برحذر داشت، اما آیت الله خمینی تا روزهای آخر، چشم خویش را بر واقعیت ها و منافع کشور بست. منتظری در خاطراتش به صراحت می نویسد که «آن زمان که صدام کشور ایران را اشغال کرد ما نظرمان مثل همه این بود که باید جنگید و آنها را از کشور بیرون کرد، ولی وقتی که خرمشهر را فتح کردیم و اینها را بیرون راندیم احساس کردیم که نیروها بخصوص ارتش انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند، خودشان می‎گفتند: ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم این کشور گشایی است و انگیزه نداشتند، روی همین اصل هم من همان وقت پیغام دادم که هر کاری می‎خواهید بکنید حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست».[16] 

سوم- در برخورد با منتقدین و مخالفان سیاسی

رفتار رهبر سیاسی با منتقدان خویش، نشان دهنده میزان پایبندی وی به ارزش های اخلاقی در امر سیاست است. رفتار آیت الله خمینی با احزاب و اشخاص غیر مذهبی، می توانست با تفاسیر وی توجیه شرعی بشود، ولی با مذهبیون قاعدتا چارچوب ارزش های دینی را حداقل رعایت می کرد. لذا در این بخش، فقط به بررسی رفتار آیت الله خمینی با دوستان و منتقدان مذهبی و مراجع تقلید اکتفا می شود.

الف- دوستان منتقد:

آیت الله خمینی پس از به قدرت رسیدن، تحمل شنیدن انتقادات را حتا از نزدیکترین دوستان خویش نداست لذا هرشخصی که حتا دلسوزانه از وی و از مدیریت کشور، انتقاد می کرد را اگر «ضدانقلاب» و «وابسته به اجنبی» خطاب نمی کرد، کمترین توصیفی که به دوستان دلسوز و منتقد خویش می داد این بود که آنان را «بازی خورده» می نامید.[17] 

ب- انجمن حجتیه:

ایشان در برخورد با انجمن حجتیه، اتهاماتی را متوجه آنان کرد تا برای همیشه جلوی فعالیت آنان را بگیرد. در سخنانی به گونه ای سخن گفت که گویا آنان گسترش فساد و فحشا را برای ظهور امام زمان مفید می دانسته اند.[18] در حالی که هیچ سندی در این مورد وجود ندارد و قرائن رفتار متدینانه اعضای این انجمن، پایبندی آنان را به اوامر و نواهی شرعی نشان می دهد.

ج- آیت الله شریعتمداری:

رفتار خصمانه آیت الله خمینی، با یک مرجع دینی مثل آیت الله سیدمحمدکاظم شریعتمداری (1284-1365) که سابقه مرجعیتش از وی بیشتر بود، قابل توجه است.[19] زمانی که منتظری به وی انتقاد می کند که چه اشکال داشت طبق وصیت آقای شریعتمداری، آقای صدر بر آقای شریعتمداری نماز بخواند؟ آیت الله خمینی جمله تندی راجع به آقای شریعتمداری می گوید که آن جمله قاعدتا جمله نامناسبی بوده است که آقای منتظری از آوردن آن جمله در خاطراتش اجتناب می کند.[20]

آیت الله منتظری در موارد متعددی با حصر آیت الله شریعتمداری مخالفت کرده بود: «در جلسات خصوصی از جمله با سران قوا، مخالفت خود را آشکار کرده بودم».[21] همچنان که در پاراگراف پیشین مشاهده شد در حضور خمینی از رفتار وی به نسبت به جلوگیری از اجرای وصیت آیت الله شریعتمداری نیز انتقاد می کند. اجرای وصیت وی و نمازخواندن آقای صدر بر ایشان هیچ گونه تهدیدی برای امنیت نظام نبود، تنها توجیهی که می تواند داشته باشد رفتاری کینه توزانه و انتقام گیرانه از رقیبی است که از دنیا رفته است.

د- آیات سیدصادق روحانی و قمی:

در جریان حصر آیات سیدمحمدصادق روحانی (1305) و سیدحسن طباطبایی قمی (1290-1386)، آیت الله خمینی دست پیروان خویش را بازگذاشت تا به حصر غیرقانونی مراجع دینی منتقد حکومت وی بپردازند. هواداران وی با استناد به فرامین و دستورات وی، منتقدین را بدون حکم دادگاه، به حبس و حصر خانگی مبتلا می ساختند.

اما در هر دو مورد، آیت الله منتظری با این شیوه ها مخالفت ورزیده و مستقیما به وزیر اطلاعات وقت اعتراض می کند. نکته قابل توجه، اینکه حصر آیت الله روحانی، به ظاهر به دلیل نقد ایشان بر قائم مقامی آیت الله منتظری بوده است. منتظری از همان ابتدا با حصر وی مخالفت می ورزیده است، این مخالفت خویش را با مسئولان از جمله وزیر اطلاعات و آقای سید احمد خمینی ابراز داشته بود. ایشان حدود سیزده سال در حصر بود، که سه سال و نیم آن در زمان قائم مقامی آیت الله منتظری بوده است، پس از عزل آقای منتظری از قائم مقامی رهبری، حدود ده سال دیگر حصر آقای روحانی همچنان ادامه پیدا می کند، به گفته آیت الله منتظری اگر حصر آقای روحانی به دلیل فوق بوده است بایستی پس از عزل منتظری به وی جایزه می دادند نه اینکه ده سال دیگر نیز در حصرش نگاهدارند.[22]

ه- آیت الله منتظری:

آیت الله خمینی در برابر نقدهای آیت الله منتظری، سرانجام با وارد کردن اتهاماتی اثبات نشده، منتظری را از قائم مقامی خویش عزل می کند. از جمله می نویسد که منتظری معتقد است که سازمان مجاهدین خلق باید بر کشور حکومت کنند و به آن ها کمک مالی کرده است، و به دروغ تعداد چند نفر اعدامی را به هزاران نفر تبدیل کرده است: «شما در اکثر نامه‏ها و صحبتها و موضعگیری های تان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‏گفتید دیکته شدۀ منافقین بود که من فایده‏ای برای جواب به آنها نمی‏دیدم. مثلاً در همین دفاعیۀ شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند…. سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد».[23]

همچنان که می دانیم اولا آقای منتظری چنین باوری نداشت که مجاهدین باید حکومت کنند و ثانیا پس از پیروزی انقلاب به آنها کمک مالی نمی کرد.[24] ثالثا تعداد اعدامی های سال 1367 را که چند هزار نفر اعلام کرده بود، آمار درستی بود، زیرا اسناد منتشر شده بر این گواهی می دهد که تعداد اعدامی ها آن گونه که آقای خمینی اظهار داشت «چند نفر» نبودند بلکه دقیقا همانطوری که آقای منتظری اعلام کرد «چند هزار نفر» بودند. همه موارد فوق، اتهامات نادرستی بود که خمینی بر منتظری وارد کرد تا او را از امر سیاست و قدرت به دور کند. این اتهام زدن ها هیچ توجیه فقهی و اخلاقی نداشت به جز پیش بردن امر سیاسی به هر قیمتی که باشد. 

چهارم- در برخورد با دگراندیشان و گروههای برانداز

در این قسمت، رفتار با دگر اندیشان عقیدتی و سیاسی و گروههای مسلح سیاسی برانداز مورد توجه قرار می گیرد. بارزترین نمونه این رفتار را می توان در حوادث تابستان 1367 به عنوان یک نمونه مطالعاتی مورد مطالعه تطبیقی قرار داد.

الف- آیت الله خمینی و اعدام های سیاسی:

مهندس بازرگان در نامه‌ای  تکلیف ملت به جاسوسی همسایه گان خود را مغایر با آموزه‌های قرآن خواند که مردم را پرهیز می دهد که از یکدیگر جاسوسی نکنند. هرچند ممکن بود این سخنان آیت الله خمینی، به گونه ای توجیه شود، اما پاسخی که وی به بازرگان داد، حرام هایی مثل شرب خمر را نیز در صورت لزوم برای مصلحت اسلام، جایز و بلکه واجب شمرد: «یک بیچاره‏ای به من نوشته بود که شما که گفتید که همۀ اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن می‏فرماید که: وَ لا تَجَسَّسُوا. راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی بایدلاتَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ. این اشکال را به سیدالشهدا بکنید. وقتی که اسلام در خطر است، همۀ شما موظفید که با جاسوسی حفظ بکنید اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمین بر همه واجب باشد، اگر ـ فرض کنید که ـ حفظ جان یک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته این است که شما شرب خمر کنید، واجب است بر شما، دروغ بگویید، واجب است بر شما.

در تابستان سال 1367، به دستور آیت الله خمینی چند هزار زندانی سیاسی و عقیدتی اعدام شدند. اکثر آنان از سازمان مجاهدین، و سپس از چپ ها و کمونیست ها بودند. بسیاری از آنان قبلا محاکمه شده و محکوم به حبس شده بودند و برخی حتا دوران محکومیت شان تمام شده و در انتظار آزادی بودند. در برابر پرسش های فرزندش سید احمد راجع به موارد شک و تردید، ایشان پاسخ می دهد که «بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریع تر اجرا گردد همان مورد نظر است».[25]

بدون تردید این دستور العمل خصومت ورزانه و انتقام گیرانه آیت الله خمینی، از یک سو نه با تعالیم فقهی دین و نه با منطق شریعت اسلامی هماهنگ نبود و از سویی دیگر، با اصول اولیه و الفبای مقدماتی حقوق و با بدیهی ترین ارزش های اخلاقی انطباق نداشت.[26] 

ب- آیت الله منتظری و اعدام های سیاسی:

آیت الله منتظری پس از اطلاع از دستور العمل آیت الله خمینی مبتنی بر کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 1367، فورا نامه ای انتقادی به وی می نویسد و شدیدا این رفتار را مورد نقد قرار می دهد. در این زمینه ایشان توضیح می دهد که «در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامه ای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سرموضع هستند اعدام شوند، یعنی این سه نفر اگر دونفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو اینکه به یک سال یا دو سال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام می‎شد، این نامه منسوب به امام تاریخ ندارد؛ اما این نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید و آن قاضی بسیار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خیلی نامه تندی بود که در عکس العمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنیده شد که به خط حاج احمد آقاست».[27]

این رفتار آیت الله منتظری، ریشه در حمایت وی از سازمان مجاهدین یا همدلی وی با آنان نداشت، بلکه علیرغم مخالفت های عقیدتی و سیاسی با آنان، از حقوق انسانی آنان و سایر زندانیان دفاع می کرد.[28] وی صرفنظر از مواضع عقیدتی و سیاسی افراد، از حقوق انسانی آنان دفاع می کرد و بر این باور بود که حکومت نیز باید به همینگونه عمل کند: «حکومت موظف است حقوق همگان – از جمله مخالفان خود- را در نظر بگیرد و با آنان با عفو و مدارا برخورد کند… حقوق افراد از درجات ایمان آنان جداست».[29] 

پنجم- در اعتراف به اشتباهات و خطاها

انسان در معرض آزمون و خطاست. ارتکاب خطا به ویژه در حوزه های آزمون نشده، امری طبیعی است و هنگامی که همراه با سوء نیت نباشد، حکایت از رفتار غیراخلاقی فاعل آن ندارد. اما پس از ارتکاب، هنگامی که خطا بودن آن تجربه ثابت شود، پافشاری بر آن و توجیه آن، عملی غیراخلاقی محسوب می شود. عدم اعتراف به خطا، ناشی از اوصاف ناپسندی از قبیل غرور و تکبر و خودپسندی است، ولی راه توجیه آن نیز همیشه باز است. به همین دلیل، نقطه مقابل آن، یعنی اعتراف به خطا و اشتباه یک عمل اخلاقی و یک کردار ارزشی محسوب می شود.

الف- توبه خطرناک آیت الله خمینی:

آیت الله خمینی یک بار در سخنرانی عمومی، توبه کرد. اما این توبه وی را نمی توان امری اخلاقی محسوب کرد زیرا وی توبه کرد که چرا شدت عمل بیشتری به خرج نداده  و در میدان های شهر چوبه دار برپا نکرده است!: «اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم… اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبه‏های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی‏آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می‏خواهم… و من توبه می‏کنم از این اشتباهی که کردم».[30]

ب- ادعای آیت الله خمینی بر اشتباه بودن برخی از انتصابات:

مورد دیگری که آیت الله خمینی اقرار می کرد که اشتباه شده است، پس از درگیری با همراهان سابق خویش بود، که در این گونه موارد، به جای بازگو کردن حقیقت، همیشه اظهار می داشت که این انتصابات اشتباه بوده است ولی این اشتباه را به دیگران نسبت می داد و اظهار می داشت که کار دیگران بوده است و من از اول مخالف انتصاب آنان بودم. در نامه اش برای عزل آقای منتظری خطاب به ایشان می نویسد: «واللّه‏ قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده‏لوح می‏دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه‏های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‏دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‏کنم. واللّه‏ قسم، من با نخست‏وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‏دانستم. واللّه‏ قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی‏صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم».[31]

مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت در نامه ای به آیت الله خمینی، با اشاره به سخنان ایشان مبنی بر این که در انتخاب دولت موقت خطا رخ داده و این انتخاب، یک انتخاب مناسب نبوده است[32]  نوشت: به نظر این جانب نه تنها در آن زمان مسامحه ای و خطایی از ناحیه آن جناب رخ نداده است بلکه وقتی سرگذشت جست و جو و گزینش مسئول دولت موقت را از خاطرمی گذرانیم هم عمل رهبر عالیقدر از روی بصیرت و تجربت و مشورت صورت گرفته، اختیار و اشعار کامل از هر جهت داشته اند و هم از ناحیه بنده اعلام موضع و اتمام حجت همراه با پیش بینی های لازم انجام گردیده جای هیچ گونه ابهام و اغوا یا ایراد بعدی وجود نداشته است و آنچه حملات و اعتراضات بی اساس را از چپ و راست باریدن گرفته ناحق و ناجوانمردانه است.[33]

خاطرات آیت الله منتظری نیز، خلاف این ادعای آیت الله خمینی را نشان می دهد: «در آن زمان تقریبا آقای مهندس بازرگان متعین بودند و صحبت از دیگری در بین نبود، چون ایشان به سیاست و تقوا و تعهد معروف بودند و همه به پاکی و دیانت و امانت ایشان ایمان داشتند، و سابقه مبارزاتی ایشان و استقامت شان زبانزد خاص و عام بود».[34] بنابر این، انتخاب آقای بازرگان امری تحمیلی بر آقای خمینی نبود. ایشان نه تنها در انتخاب اعضای دولت موقت نقش مستقیم داشتند بلکه بر انتخاب برخی از وزرا حتا اصرار داشتند: «امام اصرار داشتند هر چه زودتر دولت انقلاب تشکیل بشود، ایشان عنایت داشتند که آقای مهندس بازرگان نخست وزیر بشوند و برخی افراد را هم به عنوان هیات دولت مشخص کرده بودند، فقط در وزیر خارجه مانده بودند که نظرشان این بود که آقای دکتر کریم سنجابی این مسئولیت را قبول کند، و ایشان (آقای سنجابی) قبول نکرده بود، امام به من گفتند شما هر چه زودتر به تهران بروید و آقای سنجابی را راضی کنید که این مسئولیت را قبول کنند، لابد در آن شرایط ایشان را متعین می‎دانسته اند».[35]

آیت الله خمینی به امر سیاسی و قدرت سیاسی اصالت می داد و حفظ نظام اسلامی را واجب می دانست و ارتکاب محرمات و امور غیر اخلاقی را برای حفظ نظام جایز و بلکه واجب می شمرد. اما آیت الله منتظری، حاضر نبود در برابر ستم به دیگران، مدتی سکوت کند تا به رهبری برسد: «برخی ها سفارش می کردند که شما فعلا کوتاه بیایید، صبر کنید وقتی قدرت را کاملا در اختیار گرفتید با سرعت و قاطعیت اهداف خود را جامه عمل بپوشانید؛ اما من به هیچ وجه این روش را نمی پسندیدم. آن وقت در قبال تضییع حقوق انسان هایی که هرچند با من و امثال من مخالف بودند، ولی به نام اسلام و انقلاب به آنان ظلم شده و حقشان پایمال شده بود، چه پاسخی در مقابل خداوند داشتم».

در مورد آیت الله منتظری نیز ادعای آیت الله خمینی، با واقعیت منطبق نیست، اگر ایشان مخالف قائم مقامی آقای منتظری بود اجازه نمی داد این امر در مجلس خبرگان رهبری مطرح بشود. آیت الله منتظری به این ادعای آیت الله خمینی پاسخ داده است: «من نمی دانم، اگر ایشان در آن وقت مخالف بودند لازم بود همان وقت ولو با کنایه یا پیغام به من یا دیگری و یا به خبرگان می‎فرمودند، زیرا مصلحت نظام از همه چیز مهمتر بود؛ بلکه بعضی از آقایان نقل کردند پس از تعیین شما از طرف خبرگان خدمت ایشان رسیدیم و به ایشان گفتیم ایشان خیلی خوشحال شدند. البته در یک مورد هم که من با امام صحبتی داشتم ایشان می‎فرمود: “شما خودتان یک رهبر هستید، شما برج بلند اسلام هستید”».[36]

ج- انتقادات آیت الله منتظری از خویش:

آیت الله منتظری به راحتی، اشتباهات خویش را پذیرا می شد: «اصل وجود نقصان و خطا را در خود و نزدیکانم می پذیرم و از این بابت چنانچه اشتباه من متوجه کسی شده باشد رسما عذر تقصیر می خواهم».[37] وی در سالیان واپسین عمر خویش، به انتقاد از کارنامه سیاسی خویش پرداخت و چهارده مورد از اشتباهات سیاسی خویش را به صراحت بیان کرد و از واگویی این که مرتکب این اشتباهات شده است واهمه ننمود.[38] 

ششم- بکارگیری ابزارهای غیراخلاقی برای پیشبرد امر سیاسی

آیت الله خمینی از بکارگیری ابزارهای غیراخلاقی برای تحکیم قدرت خویش واهمه ای نداشت. در یک سخنرانی عمومی بیان داشت: «من به حسب تکلیف شرعی به همۀ ملت عرض می‏کنم که هر منزلی، این دو ـ سه تا منزلی که در اطراف خانۀ خودش است، نظر بکند ببیند چه‏جور می‏گذرد در سرتاسر ملت… هر انسانی می‏تواند که بفهمد این منزل همسایه، کی‏ها هستند، چه می‏کنند، آن منزل آن طرفیش هم چه می‏کند. این دو ـ سه تا منزلی که اطراف است، شما آن را تحت نظر بگیرد، شما هم او را تحت نظر بگیرید».[39]

مهندس مهدی بازرگان در نامه‌ای این تکلیف را مغایر با آموزه‌های قرآن خواند که مردم را پرهیز می دهد که از یکدیگر جاسوسی نکنند.[40] هرچند ممکن بود این سخنان آیت الله خمینی، بگونه ای توجیه شود، اما پاسخی که وی به بازرگان داد، حرام هایی مثل شرب خمر را نیز در صورت لزوم برای مصلحت اسلام، جایز و بلکه واجب شمرد: «یک بیچاره‏ای به من نوشته بود که شما که گفتید که همۀ اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن می‏فرماید که: وَ لا تَجَسَّسُوا. راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی بایدلاتَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ. این اشکال را به سیدالشهدا بکنید. وقتی که اسلام در خطر است، همۀ شما موظفید که با جاسوسی حفظ بکنید اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمین بر همه واجب باشد، اگر ـ فرض کنید که ـ حفظ جان یک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته این است که شما شرب خمر کنید، واجب است بر شما، دروغ بگویید، واجب است بر شما. احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همه‏مان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه می‏کنند که بریزند و یک جمعیت بی‏گناهی را بکشند، بر همۀ ما واجب است که جاسوسی کنیم».[41]

نتیجه- اصالت دادن به «ارزش های اخلاقی» یا به «قدرت سیاسی»

نتیجه چالش های فوق، در اصالت دادن به ارزش ها یا اصالت دادن به قدرت، نمایان می شود. آیت الله خمینی به امر سیاسی و قدرت سیاسی اصالت می داد و حفظ نظام اسلامی را واجب می دانست و ارتکاب محرمات و امور غیر اخلاقی را برای حفظ نظام جایز و بلکه واجب می شمرد.

اما آیت الله منتظری، حاضر نبود در برابر ستم به دیگران، مدتی سکوت کند تا به رهبری برسد: «برخی ها سفارش می کردند که شما فعلا کوتاه بیایید، صبر کنید وقتی قدرت را کاملا در اختیار گرفتید با سرعت و قاطعیت اهداف خود را جامه عمل بپوشانید؛ اما من به هیچ وجه این روش را نمی پسندیدم. آن وقت در قبال تضییع حقوق انسان هایی که هرچند با من و امثال من مخالف بودند ولی به نام اسلام و انقلاب به آنان ظلم شده و حقشان پایمال شده بود چه پاسخی در مقابل خداوند داشتم».[42]


[1]  «اَتَامُرُونى اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؟! وَاللهِ لا اَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمَیرٌ وَ ما اَمَّ نَجْمٌ فِىْ السَّماءِ نَجْماً»، نهج الیلاغه، خطبه 126.

[2]  «وَاللهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی، وَلکِنَّهُ یَغْدِرُ وَیَفْجُرُ. وَلَوْلاَ کَرَاهِیَهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَلکِنْ کُلُّ غُدَرَه فُجَرَه، وَکُلُّ فُجَرَه کُفَرَهٌ. «وَلِکُلِّ غَادِر لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ». وَاللهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَهِ، وَلاَ أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَهِ»، نهج البلاغه، خطبه 200.

[3]  شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ذیل خطبه 200، ج 10.

[4]  «وَلَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَان قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً، وَنَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلى حُسْنِ الْحِیلَهِ. مَا لَهُمْ! قَاتَلَهُمُ اللهُ! قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَهِ وَدُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ، فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْن بَعْدَ الْقُدْرَهِ عَلَیْهَا، وَیَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لاَ حَرِیجَهَ لَهُ فِی الدِّینِ». نهج‌البلاغه، خطبه 41.

[5]  سمعت رسول الله یقول یوم الخندق: الحرب خدعه، ویقول : تکلموا بما أردتم. وسائل الشیعه ج 15، أبواب جهاد، باب 53 ـ باب جواز مخادعه أهل الحرب.

[6]  «الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَالْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ». نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش 259.

[7]  «اگر آن حکومت حق خدایی عادلانه بخواهد تشکیل شود باید مجلس از فقها یا به نظارت فقها تشکیل شود» کشف الاسرار، ص 191. «ما نمی گوییم حکومت باید با فقیه باشد، بلکه میگوییم حکومت باید با قانون خدایی که صلاح کشور و مردم است اداره شود و این بی نظارت روحانی صورت نمی گیرد». کشف الاسرار، ص 222.

[8]  خمینی، بیع، ج2، ص 624 به بعد، همچنین ر. ک. کتاب ولایت فقیه.

[9]  ر.ک. حسن فرشتیان، ریاست جمهوری فرانسه و بازخوانی نویدِ آیت الله به «جمهوری»، منتشره 26 اردیبهشت 1391: http://www.rahesabz.net/story/53164

مصاحبه 16 آذر 1357 با خبرنگار روزنامه لوس آنجلس تایمز،

http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=1107

و همچنین: http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=1152

[10]  «فقیه ناظر بر این است که اینها اجرای قانون بکنند؛ خلاف نکنند؛ نه اینکه می‏خواهد خودش یک حکومتی بکند»، سخنرانی در قم، 3 آبان 1358. http://www.imam-khomeini.ir/fa/books/BooksahifeBody.aspx?id=2017

[11]  «حکومت، که شعبه ‏اى از ولایت مطلقه رسول اللَّه- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است… آنچه گفته شده است تا کنون، و یا گفته مى‏ شود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مى‏ کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است» در پاسخ مورخ 16 دی 1366 به نامه آیت الله خامنه ای. همچنین ر. ک. فرشتیان حسن، حکومت اسلامی: طالقانی «پدر»، نائینی «علامه» و خمینی «امام»، منتشر شده 23 شهریور 1392 در سایت جرس: http://www.rahesabz.net/story/75408

[12]  منتظری، بدرالزاهر ص 50 به بعد. انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 25.

[13]  «مطابق نظریه انتخاب، مشروعیت و نیز تحقق عینی حکومت دینی منوط به رای و بیعت مردم می باشد»، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 24. دراسات جلد 1 ص 493 و 486 و 30، ، تز 264

[14]  «باید دانسته شود که نظارت فقیه بر قوانین کشور و اسلامی بودن آنها – که یکی از شکل های پیشنهادی اینجانب برای نظریه حکومت دینی است – همچون سایر مدل هایی که پیشنهاد کرده ام، بیانی کلی است که در صورت پذیرش آن توسط اکثریت مردم باید توسط کارشناسان مربوطه به طور کامل تعریف و حدود و ثغور آن مشخص گردد». حکومت دینی و حقوق انسان، ص 21 و 22. «شکل خاصی از حکومت مورد نظر قرار نگرفته و این امر به عقلای هر زمان واگذار شده است تا با توجه به مقتضیات و شرائط و نیازهای عصر خود، الگوی مناسب حکومتی خویش را انتخاب کنند». انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 178. «هر نسلی حق دارد مطابق معیارها و ضوابط عقلی و دینی در سرنوشت کشور خود و تعیین چارچوب مورد قبول اکثریت آن نسل دخالت و اظهارنظر نماید؛ اما حق ندارد سرنوشت نسلهای آینده را رقم زند و چارچوبی برای آنها تعیین کند، زیرا نظر هیچ فرد یا نسلی غیر از معصوم (ع) برای فرد و نسل دیگر حجت شرعی و عقلی نخواهد بود». رساله حقوق ص 65.  همچنین ر.ک.: Ferechtian Hassan, L’autorité politico-religieuse selon l’islam iranien, p. 264.

[15]  صحیفه امام، ج 19، سخنان در حسینیه جماران به مناسبت میلاد پیامبر.

[16]  منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 107. خاطرات، ج اول، ص 589.«وقتی که فاو را گرفتند من یک نامه پنج صفحه ای به امام نوشتم و باز ضرورت توقف جنگ را یادآور شدم، این نامه دوسه ماه قبل از پذیرش قطعنامه بود». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 590.

[17]  «یک روز من از راه دلسوزی به ایشان گفتم: “متاسفانه ما برای مستضعفین خیلی شعار دادیم ولی کاری برای آنها نکردیم !” ایشان از این صحبت من خیلی ناراحت شدند، گفتند: “چطور برای مستضعفین کاری نشده است ؟!” لابد به ایشان گزارش شده بود که نان مستضعفین در روغن است؛ یک بار هم آیت الله آقای حاج آقا باقر سلطانی به ایشان این سنخ حرفها را زده بودند و ایشان خیلی ابراز ناراحتی کرده و گفته بودند معلوم می‎شود شما را هم بازی داده اند، یک بار نیز مرحوم آقای حاج سید محمدصادق لواسانی که خیلی هم با آقای خمینی رفیق بودند و نمایندگی ایشان را هم داشتند برخی از این گونه مشکلات و مسائل را برای ایشان بیان کرده بودند که ایشان گفته بودند معلوم می‎شود شما هم بازی خورده اید؛ ایشان روی انتقاد از کارها خیلی حساسیت داشتند، ظرفیت انتقاد پذیری ایشان نسبت به مشکلات نظام کم بود». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول. ص446 و  447.

[18]  «تا دیروز مشروب‏فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفید و راهگشا می‏دانستند، امروز از اینکه در گوشه‏ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‏دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می‏دهند! دیروز «حجتیه‏ای»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحۀ مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمۀ شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شده‏اند!». صحیفه امام، ج 21، نامه خطاب به روحانیون به تاریخ 3 اسفند 1367.

[19]  ر.ک. کدیور محسن، اسنادی از مظلومیت آیت الله شریعتمداری، منتشر شده به تاریخ 13 آبان 1391 در سایت جرس: http://www.rahesabz.net/story/61279/

[20]  «”چه اشکال داشت طبق وصیت آقای شریعتمداری که به آقای صدر گفته بودند تو بر من نماز بخوان در آن نیمه شب اجازه می‎دادند آقای صدر بر آقای شریعتمداری نماز بخواند، این به کجای انقلاب لطمه می‎زد؟ ولی حالا که نگذاشته اند آقای صدر همه این جریانات و جریان بازداشتش را در یک جزوه هفتاد هشتاد صفحه ای نوشته است، خیلی هم محترمانه نوشته به کسی هم توهین نکرده است، اما این نوشته در تاریخ می‎ماند و بعد در آینده حضرتعالی را محکوم می‎کنند، می‎گویند آقای خمینی نگذاشت به یک نفر مرجعی که رقیبش بود نماز بخوانند”؛ وقتی من این حرف را زدم امام ناراحت شدند و جمله تندی راجع به آقای شریعتمداری گفتند که من خیلی تعجب کردم». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 483. کلام تند خمینی، منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 50.

[21]  منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 49.

[22]  «آقای حاج سید صادق روحانی دو روز در این رابطه سر درس صحبت کرده بودند، بعد بدون اطلاع من رفته بودند در خانه ایشان و مزاحمشان شده بودند و درس ایشان را نیز تعطیل کردند و ایشان را محصور نمودند؛ آقای ری شهری که آن وقت وزیر اطلاعات بود آمد اینجا، من به او گفتم: “آقای ری شهری! این کار درست نیست و به ضرر من هم هست، ممکن است آقای آسید صادق روحانی فکر کند که از ناحیه من این کار صورت گرفته، من با این کار مخالفم “. گفت: “آخه ایشان نباید این حرفها را بزند”. گفتم: “ایشان یک آدم ملایی است و حق اظهار نظر دارد، برای صد یا دویست نفر از شاگردانش یک مطلبی را گفته روز بعدش هم همان حرفها را تکرار کرده، اگر ایشان راه می‎افتاد می‎آمد در صحن و سخنرانی می‎کرد و مردم را راه می‎انداخت و تظاهرات و سرو صدا می‎کرد آن وقت می‎گفتند خلاف نظام کار کرده است، اما این اندازه باید به ایشان حق داد که نظرش را در درسش بگوید”». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 481. «در جریان حصر آیت الله قمی و آیت الله سید صادق روحانی در در ملاقات هایی که مسولان مربوطه با من داشتند، عوارض سوء این گونه برخوردها را یادآور می شدم، ولی آنان به عهده امام می گذاشتند». منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 55.

[23]  صحیفه امام، ج 21، نامه 6 فرودین 1368 خمینی به منتظری.1368.

[24]  «همه می‎دانند که من از همان زمان که در زندان بودم با برخی افراد مربوط به مجاهدین خلق درگیر بودم و این آقای حاج احمد آقا بود که بسیاری از اوقات با آنها سر و کار داشت و گاهی بعضی از آنان را به محضر امام نیز می‎رساند، البته شاید نظر او جذب آنان بوده است ولی بالاخره هیچ وقت بیت من در اختیار آنها نبود». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 614. «آقای ایزدی نقل کردند که در آن جلسه آقای محمدی گیلانی -که در آن جلسه حضور داشته – به ایشان می‎گوید ما دلمان خیلی برای فلانی تنگ شده است ما مدتی شاگرد ایشان بوده ایم، بعد می‎گوید: “چند نفر از افراد اطلاعات که از رده های بالای آنها بودند به من گفتند در آن جریانات ما را مجبور کردند که به دروغ شهادت بدهیم که خانه فلانی در اختیار منافقین است و منافقین به فلانی خط می‎دهند و ما الان از این گزارشها خیلی ناراحت هستیم !” این مطلب را آقای حاج شیخ غلامحسین ایزدی از قول آقای محمدی گیلانی برای من نقل کرد؛ همچنین از قول آقای محفوظی هم نقل شد که آقای محمدی گیلانی این مطلب را در جای دیگر هم گفته است». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 646.

[25]  کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 624 و 625.

[26]  ر.ک. حسن فرشتیان، کشتار ۶۷؛ بی‌خبری، ناباوری، سکوت و خاموشی، منتشره در 31 شهریور سال 1392 در سایت رادیو فردا: http://www.radiofarda.com/content/f7-HassanFereshtian-over-executions-of-summer-1367/25114139.html. همین نویسنده، شریعت و آسیب شناسی کشتار سال 67، منتشره 8 سپتامبر 2013 در سایت کارآنلاین: http://www.kar-online.com/node/6838

[27]  کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 623

[28]  «من همیشه زندانبانها و مسئولین زندان را از برخورد غیر اسلامی با زندانیان برحذر می‎داشتم، من به زندانها نماینده می‎فرستادم که زندانها را بازرسی کنند که اخلاق اسلامی در آنها رعایت شود و به زندانیان ظلم نشود و حقوق آنها پایمال نگردد، درست است که یک کسی زندانی ما شده ولی نباید به او ظلم بشود هر چند – به قول آقایان – از منافقین باشد». کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 620.

[29]  منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 193.

[30]  صحیفه امام، ج 9، سخنرانی 26 مرداد 1358.

[31]  صحیفه امام، ج 21، نامه 6 فرودین 1368 خمینی به منتظری.

[32]  «من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف می‏کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمۀ کشور به گروهی که عقیدۀ خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشته‏اند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن به راحتی از میان نمی‏رود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم»، صحیفه امام، ج 21، نامه خطاب به روحانیون به تاریخ 3 اسفند 1367.

[33]  اطلاعات ، 13 مرداد 1359 ، صفحه 6، به نقل از سایت خبرگزاری فارس:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920513000019

[34]  کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 437.

[35]  کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 421.

[36]  کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص 476.

[37]  منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 102.

[38]  منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 166 به بعد.

[39]  صحیفه امام، ج 15، سخنرانی 19 مرداد 1360.

[40]  http://www.dw.com/fa-ir/%D8%B1%D8%A8%D8%B9-%D9%82%D8%B1%D9%86-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%A2%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D9%84/a-17677681

[41]  صحیفه امام، ج 15، سخنرانی 27 مرداد 1360.

[42]  منتظری، انتقاد از خود «عبرت و وصیت»، ص 185 و 186. در پاسخ به این پرسش که آیا بهتر نبود که سکوت می‎کردید و هر وقت که رهبر می شدید دیدگاهها و نظرات خود را اجرا می‎ کردید، پاسخ داد که «در یک کشور تنها یک نفر مسئول نیست و همه کارها را هم یک نفر انجام نمی دهد و نمی تواند هم انجام بدهد، تمام وزارتخانه ها و نمایندگان مجلس و استانداران و فرمانداران و دیگر نیروهای موثر هستند که یک کشور را اداره می‎کنند. مرحوم امام هم در این اواخر بشدت بیمار بودند و کمتر با بیرون ارتباط داشتند، در این اواخر آن قدر که به من مراجعه می‎شد و مشکلات و نارسایی ها مطرح می‎شد شاید یک دهم آن هم خدمت امام مطرح نمی شد… من هم از باب اینکه افراد مختلف به من مراجعه می‎کردند و بسا من می‎توانستم از خیلی از نارسایی ها جلوگیری کنم خودم را موظف به اقدام می‎دیدم، من گاهی فکر می‎کنم که

نکند وظیفه ام بیشتر از اینها هم بوده است و من عمل نکرده ام»، کتاب خاطرات آیت الله منتظری، ج اول، ص643 و 644.