پس نوشته ای بر مقالات میهن (دکترین های  امنیت ملی)

makaremi0 حسن مکارمیتلاش این نوشته، بررسی نوشتارهای این شماره نشریه  وزین میهن است که به درستی جایش در میان ادبیات برون مرزی خالی بود. نشریه ای که بتواند مفاهیم بنیانی و پایه ای درحوزه جامعه ایران را انتخاب کرده و از دیدگاه های گوناگون، نظری و مصداقی و به شیوه ای علمی و عمیق مورد مداقه قرار دهد. الزاما ادامه این مهم، می تواند متفکرین، نظریه پردازان و فعالین حوزه سیاست و جامعه مدنی را پیرامون مفاهیم پایه ای همراه کرده و نقش بسیار والایی در همسویی اینان بازی کند.

در سر سخن این نشریه  آمده است: ” در این پرونده تلاش کرده ایم هم به لحاظ نظری و آکادمیک و هم سیاسی و راهبردی به این مقوله پرداخته شود. یعنی از یکسو مرور تعریف شناخته شده و آکادمیک – راهبردی در این باره …». در این عرصه به نظر می رسد توجه نظری – راهبردی به مقوله مهم امنیت ملی مستلزم بررسی مولفه های تشکیل دهنده  آن از جمله… دو مفهوم ” آکادمیک-راهبردی ” و “نظری-راهبردی” ما را آماده می سازد تا در بین سطور مقاله ها، دیدگاه های نظری و آکادمیک خدمات راهبردی را بیابیم. بتدریج با مطالعه  مقالات متوجه می شویم که جز در دو مورد واژه راهبردی مترادف “مهم”  آمده است و نویسندگان چندان  آشنایی با رشته دانشگاهی خدمات راهبردی که در پنجاه سال گذشته در دانشکده های مدیریت شکل گرفته و رشد کرده است، ندارند.

امید بر این بود که با استفاده از نظریه ها و روش های گوناگونی که مورد نظر کارشناسان خدمات راهبردی است، به گونه ای،  نخست دیدگاه های راهبردی آشکار و پنهان حکومت جمهوری اسلامی در مورد امنیت ملی، مورد بررسی و موشکافی و انتقاد قرار گیرد و سپس به بررسی موقعیت ایران امروز پرداخته و زمینه های ارائه طرح های راهبردی امنیت ملی فراهم آورده شود.  

پرسش این است، ضرورتهای نخستین یا دستور زبان مشترک برای تفکر و ارایه نوشتار در حوزه  “نظری – راهبردی” و یا ” آکادمیک-راهبردی ” چیست؟ نه هر امر مهم و حیاتی در سرنوشت ملل امری راهبردی است و نه هر امر راهبردی می تواند در سرنوشت ملل مهم باشد، بلکه هر موضوع می تواند از زاویه خدمات  راهبردی  مورد مطالعه، بررسی، تبادل نظر قرار گیرد. همخوانی نگاه راهبردی و نگاه ساختاری در حوزه زمانی است که در هر دو گذشته و آینده  طولانی مدت در نظر گرفته میشوند. در هر دو عوامل موثر و حیاتی در نظر گرفته می شوند، در هر دو تلاش می شود که بیان ساده و فرمول وار باشد. اما نگاه ساختاری و نگاه راهبردی در هدف با هم متفاوتند. در شناخت ساختاری، هدف یافتن رابطه پیوسته بین عوامل تشکیل دهنده یک ساختار است تا از این طریق بتوانیم حوزه شناخت و رابطه بین عوامل را شناخته و بررسی و شناخت های فرعی تر را در لوای نور افکن شناخت ساختاری انجام دهیم. هدف اساسی در نگاه راهبردی، هماهنگ و همراه سازی کلیه اقدامات است و یا دانش-هنر راهبردی، علم توزیع امکانات است در راه رسیدن به هدف مورد نظر در ماموریت. نگاه راهبردی تنها به اهداف راهبردی نظر دارد. این اهداف را دسته بندی و هماهنگ می کند.می توان گفت که نگاه راهبردی از  نگاه ساختاری سود می جوید.

با این گونه تعریف خدمات راهبردی، در مورد الگوهای امنیت ملی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی، نقش امنیت پاینده، مردم سالاری، رابطه امنیت ملی وعقب افتادگی تاریخی، نقش مطلوب گرایی شیعی و فرهنگ ملی، گسست های اجتماعی و نظام اقتصادی، نقش موزایک فرهنگی ایران ، فناوری ، ابزارهای سازمان دهی چه می توان گفت؟ چگونه  می توان نگاهی راهبردی به امنیت ملی در ایران انداخت؟ از یکسو نیاز به شناخت دقیق تری ازاهدف راهبردی در حوزه امنیت ملی دردو بعد دولت و بیت رهبری داریم و از سوی دیگر می بایست آماده بررسی ونقد این اهداف با نگاهی راهبردی و روش مند باشیم  و نهایتا پیشنهادی سازنده و کارآمد ارایه کنیم. در غیر این صورت از مجموعه شناخت لایه های سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی به تنهایی و بدون پیوند روشمند در خدمات راهبردی چگونه می توان به خوانندگان نگاهی  ” آکادمیک-راهبردی ” و “نظری-راهبردی” در امر امنیت ملی منتقل کرد.

نقد و بررسی و پیشنهاد ، در حوزه خدمات راهبردی آنگاه می تواند مفید باشد که خود ساختارمند باشد و بر اساس روش های امتحان شده در حوزه آکادمیک صورت گیرد تا شمولی زمانی – مکانی داشته باشد. به عبارت دیگر  از سه مرحله هر طرحی که در حوزه پذیرفته شده جامعه علمی است؛ نخست عکسبرداری از واقعیت با معیارهای بنیانی و اندازه گیری آنها با شاخص های قابل تعریف، قابل اندازه گیری  در محدوده زمانی محدود زندگی روزمره، سپس با استفاده از روشی ساختاری به تشخیص مشکلات و نارسایی ها پرداخته و در انتها به ارائه راه کار ها بپردازد؛ پیروی کند.اگر چه بررسی های انسان شناسی، جامعه شناسی، اقتصادی و فرهنگی ابزار نخستین و پایه ای خدمات راهبردی است، ولی تمام زمینه های فوق بدون استفاده از روش و کارشناسی در زمینه خدمات راهبردی نمی توانند به دیدگاه راهبردی بیانجامند. و مشکل اساسی از همینجا آغاز می گردد که زمینه های پژوهشی فوق  خدمات راهبردی جای عوض کنند و پژوهشگران و کارشناسان زمینه های فوق در نظر داشته باشند تنها به استفاده از عمق و وسعت دیدگاه در زمینه تخصصی خود به بررسی و ارایه خدمات راهبردی بپردازند.

استراتژی  ” دانش- هنر”  استفاده  بهینه از امکانات است در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده. پس  تعیین و تعریف مشخص و دقیق اهداف ضروری است. استفاده از امکانات نیازمند شناخت آنها و سازمان دادن به آنهاست. این سازمان در زمان و مکان مشخصی صورت می گیرد که آن را واقعیت های جهان پیرامون می نامیم. رابطه اهداف استراتژیک و “سازمان در جایگاه ”  رابطه ای است  زنده  و در تغییر مداوم.

مقالات این شماره  نشریه را می توان در  سه دسته گنجاند، بی آنکه بخواهیم در محتوی، شکل یا نظر کارشناسی نویسندگان محترم وارد شویم. هدف بیشتر روشنگری کوتاهی است تا در آینده خدمات راهبردی چون تمامی رشته های دیگر علوم مورد توجه بیشتری قرار گرفته و به گونه ای مستقل هویت یافته و بکار گرفته شود.

مقاله هایی که خارج از موضوع نگاهی راهبردی- آکادمیک یا نظری- راهبردیست، مقاله هایی که بررسی آنها از امنیت ملی بر پایه از پیش تعیین شده نگرشی خاص و یا مطلوب گرایانه است که در انتها به پیشنهادی در مورد چگونگی حکومت مطلوب در ایران می پردازد، تنها دو مقاله است که تلاش دارد تا به بررسی امنیت ملی با روشی که می تواند به خدمات راهبردی نزدیک باشد، بپردازد.

پس از  این مقدمه طولانی جای آن دارد که تعاریف حوزه خدمات راهبردی ارائه شود.  واژه استراتژ به معنی فرمانده نظامی از زبان یونانی آمده است و از واژه‌های جنگی است.عملاً امروزه این واژه در کلیه زمینه‌های مدیریت نظامی، اداری، تولیدی، خدمات، سیاسی، سازمانهای غیرانتفاعی (در سطح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی) و رهبری جنبش‌های سیاسی، احزاب، تهیه برنامه‌های طولانی مدت، منطقه‌ای، ملی، بین‌المللی، تهیه بودجه‌های دولت‌ها و حتی آزمایشگاه‌های تحقیقی، موسسات آموزشی و … به کار می‌رود.

در متد های گوناگون مدیریت، هم تعاریف گوناگونی از استراتژی ارائه می‌شود و هم روش‌های کلی تنظیم آن را ارائه می‌کنند. با اینهمه و در هر حال چند مشخصه عمومی و کلی در امر تهیه و تنظیم استراتژی برای یک مجموعه عملیاتی وجود دارد. و از اینجاست که برنامه‌ریزی بلندمدت، به دنبال تعریف دقیق سه عامل یادشده، تهیه می‌گردد. در عمل در راه اجرای برنامه‌های بلندمدت است که طرحهای کاربردی تعریف می‌شوند. اجرای طرح‌های کاربردی در میدان عمل نیازمند روشن‌سازی تاکتیک‌هاست و خط کلی بین تاکتیک‌ها را سیاست می‌نامیم، سیاست که همان هنر ممکن است. هنر است چون نیاز به ابداع دارد و چون در عرصه واقعیت است پس هنر ممکن.

استراتژی  ” دانش- هنر”  استفاده  بهینه از امکانات است در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده. پس  تعیین و تعریف مشخص و دقیق اهداف ضروری است. استفاده از امکانات نیازمند شناخت  آنها و سازمان دادن به آنهاست. این سازمان در زمان و مکان مشخصی صورت می گیرد که آن را واقعیت های جهان پیرامون مینامیم .رابطه اهداف استراتژیک و “سازمان در جایگاه ”  رابطه ایست  زنده  و در تغییر مداوم.

هر چند تلاش هایی از این قبیل می توانند مورد استفاده هر بررسی جامع خدمات راهبردی قرار گیرد، ولی تا همه این داده ها و نظریه ها در قالب یک ساختار نظام مند در حوزه خدمات راهبردی قرار نگیرد، نمی توان بر آن نام “راهبردی” گذاشت.

اهداف می بایست  تعریف پذیر، بلند پروازانه، قابل اجرا و قابل اندازه گیری باشند. بهترین شاخص پیروزی فرایند  بالا، کمیت و کیفیت تغییر  بین نخستین و آخرین اهداف استراتژیک است که به ضرورت در تمامی گردش فرایند اثر می گذارد. در بهترین و مناسب ترین گردش فرایند، همگی شاخص ها پاسخ پیش بینی شده را به همراه آورده اند . گویی هم اهداف،  روشن ، دقیق، مناسب زمان و مکان بوده اند و هم شاخص های اندازه گیری به ثمر رسیدن این اهداف، و هم سازمان های اجرایی طرح و اجراء شده . می دانیم که در زندگی جوامع انسانی در عمل چنین نمی تواند باشد. نه اهداف نه شاخص ها ، نه سازمان ها می توانند بهینه طرح شوند و نه جامعه انسانی بی حرکت می ماند. انسان ها، فرهنگ ها ، نسل ها در تغییرند. اسباب، فن آوری، سازمان سیاسی، اجتماعی  جوامع تغییر می کنند. نوآوری در همگی زمینه ها ما را غافلگیر میکنند. پیش بینی نوآوری ها به دلیل ماهیت ذاتی آنها ناممکن است.

اهداف می بایست  تعریف پذیر ،بلند پروازانه ، قابل اجرا و قابل اندازه گیری باشند. در تعیین “ اهداف تعریف پذیر” نیازمند آنیم  که”  نیاز ها”  را برآورد کنیم. واژه هارا دقیق  و گویا انتخاب کنیم. زبان جامعه، مخاطبان  و همکاران  را خوب بشناسیم.  به گونه ای که میان پندا، گفتار و کردار کمترین فاصله را بوجود آوریم. واژه ها اسباب اساسی انتقال پندار ما در تعریف و تعیین ” اهداف استراتژیک” هستند. نمونه بارز آن در تاریخ دو سده گذشته  واژه های “مشروطیت” و ” جمهوری” در دو پیچش مهم انقلاب مشروطیت و انقلاب بهمن است.

برآورد نیاز ها ، ژرف نگری و دورنگری  می طلبد . نیازها ، بیگمان در رابطه ای تنگا تنگ؛ مستقیم یا با واسطه؛ با مردم برآورد می شوند. از اینجا شناخت مردم، به تنهایی و در جمع الزامی می گردد. شناخت آدمی در شناخت تن و روان اوست. و از این جاست که آشنایی با روانشناسی و روانکاوی به کمک ما می آیند. دانش جامعه شناسی ما را به حرکت مردم آشنا تر می کند. تاریخ،  علم پدیده های رخ داده رد یابی، تعبیر و تفسیر آنهاست. درس پذیری از چگونگی  حرکت جوامع انسانی از دیر باز تا به امروز، باورها، امیال ، آرزوها، خواب و  خیال های آنها ما را به آدمی نزدیک تر می سازد.

اهداف می بایست  تعریف پذیر ،بلند پروازانه ، قابل اجرا و قابل اندازه گیری باشند. این اهداف می بایست اندازه پذیر باشند. تا ما را از ذهنی گرایی و ایده ال جویی مبرا سازند. می بایست بتوان برای اندازه گیری حرکت به سمت آنان هم مقیاس اندازه گیری داشت و ابزار اندازه گیری و آن هم از همان ابتدا.

اهداف بلند پروازانه تنها راهی است که ما را از ایستادن و بدور خود گشتن می رهاند. این اهداف ما را به جستجوگری و نو آوری هدایت می کنند. به ما امکان میدهند که از نهایت توان و امکانات خود بهره بگیریم. ما را در رقابتی سالم با نیاز ذاتی انسان به پیشرفت، شناخت بیشتر از خود و هستی وامی دارند. این اهداف به نیروی متحرک به عامل رشد و بالندگی ما تبدیل می شوند .  اهداف استراتژیک می بایست  به اهداف اجرایی ترجمه شوند. لذا در صحنه واقعیت، تولید، سازندگی، در پهنه خانواده، ده،شهر، کشور، منطقه و جهان است که این اهداف می توانند به اجرا در آیند. اجرای این اهداف در زمان و مکان ویژه ای صورت می گیرد.  قابلیت اجرایی این اهداف در زمان محدود شرط اساسی است.

به اجرا گزاری اهداف نه تنها نیاز به مجری، زمان و مکان تعیین شده ای  دارد بلکه به ابزار نیاز دارد. این ابزار را می توان به دو گروه عمده فن آوری، امکانات پژوهشی از یک سوی  و مدیریت و سازماندهی از دگر سوی  تفکیک کرد. در این راستا می توان از خود پرسید، آیا تولید نیروی برق با استفاده از فن آوری هسته ای می تواند هدف استراتژیکی قابل اجرایی باشد. چه از همه گذشته اگر امکانات  اقتصادی، اجتماعی و سیاسی لازم برای پژوهش های بنیانی و یا دسترسی به فن آوری نوین در شرایط متعادل ارتباطات بین المللی موجود نباشد، در میان مدت یا با فجایع عظیم غیر قابل جبران روبرو می شویم یا جای گزینی، نگهداری و ادامه کار تاسیسات را دچار بحران های اساسی خواهیم کرد. آیا اهداف استراتژیک یک جامعه می تواند جدای سطح توانایی مدیران جامعه و مدیریت پذیری مردم  تعریف شوند.

اهداف در حوزه مکانی مشخصی می توانند تعریف شده و به اجرا در آیند. دقت در تعریف  حوزه اعمال و پیاده شدن این اهداف از هرگونه انحراف و سوء تعبیر جلوگیری خواهد کرد. نمونه بارز مخدوش ماندن حوزه اعمال اهداف را میتوان در قانون اساسی دوم ایران بخ سادگی مشاهده کرد. اختلاط و امتزاج دو حوزه ملت و امت در بطن تعریف اهداف این قانون اساسی در کلیات آن و در خمیره آن به چشم می خورد.

و در انتها این اهداف می بایست قابل لمس باشند. با جان و روان آدمی سخن بگویند. پیشرفت به سمت و سوی آنان احساس شود. امکان بررسی و تجدید نظر بما دهند. به این دلائل است که این اهداف می بایست اندازه پذیر باشند. تا از ذهنی گرایی و ایده ال جویی ما را مبرا سازند. می بایست بتوان برای اندازه گیری حرکت به سمت آنان هم مقیاس اندازه گیری داشت و ابزار اندازه گیری و آن هم از همان ابتدا. استراتژی پیش از همه اهمیت دادن به آینده است. به نوعی درمرکز نهادن آینده است. خود را برای آینده آماده کردن. برای آینده، برای شدن، برای بودن در آینده هدف و برنامه تعیین کردن. آرزوی رسیدن به آمال  خویش ، برنامه ریزی کردن، از تمامی امکانات ، دانش ،هنر خود و دیگران سود جستن. گاه به نیروهای آنسوی منطق متوصل شدن ، چرا که آینده ای بهتر نیاز ما، آرزوی ما، و شاید دلیل بودن ماست.

نگارنده سالهاست که عضو کرسی  نو سازماندهی  مدرسه مدیریت، وابسته به دانشگاه سوربن ۱ در پاریس هستم و بیشتر زمینه پژوهشی ام در بخش فرهنگی انسانشناسی و روانشناختی  خدمات راهبردیست. از چنین موقعیتی سود جسته و سه کتاب در زمینه خدمات راهبردی و ایران  به چاپ رسانده ام.

امید دارم که نشریه وزین میهن این شیوه مرضیه بررسی ابعاد مهم جامعه ایران را از دیدگاه راهبردی-نظری-آکادمیک ادامه دهد تا در بین دست اندرکاران جامعه ایران چنین دیدگاه هایی ژرف ترشده و نظریات این در حوزه راهبردی به یکدیگر نزدیک تر شود.