بازگشت به مدار گذشته!

dsf5g46sdfg4 عیسی سحر خیز1-چه بخواهیم و چه نخواهیم پیشینه ی پرونده هسته ای جمهوری اسلامی ایران بازمی گردد به دوران گذشته و زمان اقتدار رژیم پهلوی. آن زمان  که محمدرضا  در جهان و منطقه برو بیایی داشت و با قدرت های بزرگ رفاقت می کرد و با کشورهای کوچک رقابت تا به به دروازه های بزرگ تمدن برسد و عهده دار ژاندارمی خاورمیانه و خلیج فارس شود.

این همان زمانی است که کشورهای منطقه اگرچه چاه نفت داشتند اما در عمل بادیه ها و مخروبه هایی بیش نبودند، تا آن جا که پولدارهای شان برای تفریح و خوشگذرانی نه به تهران بلکه به آبادان و خرمشهر می آمدند و با رضایت بازمی گشتند. درست همان زمان که استاندار و حتی فرماندار به پیشواز ملوک و شیخ های پولدار و خوشگذاران می رفتند، نه مقام های حکومت مرکزی و اعضای دربار و شخص شاه.

باز این همان زمانی است که اسرائیل با پشتیبانی جهان غرب و سکوت بلوک شرق گردنکشی می کند وارتش های ناتوان کشورهای عربی را به سختی شکست می دهد و تا دل صحرای سینا پیش می رود و بلندی های جولان را در می نوردد. آن زمان که پول چاه های نفت  تنها خرج تهیه سازوبرگ نظامی گوناگون می شود و ولخرجی های آن چنانی، نه صرف سرمایه گذاری در بخش های  صنعت و کشاورزی.

محمد رضا هم که خود را آقای منطقه می داند و صاحب سازمان کشورهای تولید کننده نفت”اوپک” طبیعی است که با منابع ارزی در حال افزایش در پی ارضای جاه طلبی های خود باشد و اجرای پروژه های بزرگ صنعتی و نظامی که کارشناسان و مستشاران شرق و غرب برایش طراحی کرده اند و توجیه اقتصادی نوشته اند، به بهانه ی نگاه به چشم انداز دوران بدون انرژی های فسیلی.

در این شرایط است که موضوع احداث نیروگاه هسته ای بوشهر در دستور کار رژیم قرار می گیرد و کنسرسیومی غربی آستین ها را بالا می زند که به کمک اندک کارشناسان داخلی بخشی از درآمدهای نفتی را صرف آن کند و اگر شد در زمان مناسب برنامه های جانبی از جمله تولید سلاح هسته ای را در دستور کار قرار دهد، برنامه ای که قرار نیست دست کم در کوتاه مدت در معرض دید ملت ایران قرار گیرد.

این در حالی است که  دستیابی یکی از اقمار جهان سرمایه داری، کشوری هم سو و همراه با برنامه های دولت آمریکا به بمب اتمی نه تنها مساله ساز و خطرناک نیست، بلکه در زمان خود می تواند مفید هم باشد، اما تنها به این یک شرط؛ شرط هم ساده است: رژیم باید در میان اقمار نظام سرمایه داری باشد. وضعیتی که با ثبات نیست و در دراز مدت تحقق نمی یابد؛ وقوع انقلابی مردمی در ایران دشمنی می زاید و تنش ناخواسته ی منطقه ای و بین المللی می آفریند.

در جریان این کنش و واکنش هاست که دانشجویانی که باید تربیت شوند تا نظام استبدادی را فربه سازند و منافع جهان سرمایه داری را تامین کنند دل به اهدافی دیگر می بندند و با مظاهر این تمدن بزرگ به مقابله برمی خیزند و آن چه را که شاه مایه ی فخر و افتخار می داند، مایه ی ننگ و فقر ملت می خوانند.

در یکی از همین سال های منتهی به انقلاب اسلامی ایران است که دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران را به سفری علمی می برند تا با نشان دادن پایانه های صادراتی خارک و نفت کش های غول پیکر پهلو گرفته در اسکله ها غرق حیرت شان سازند، و با نمایش نیروگاه در حال ساخت بوشهر چشم انداز جدیدی را به تصویر کشند و بازار کاری مطمئن را در افق زندگی مرفه  آینده نشان شان دهند.

با ورود اتوبوس چهل نفره ی دانشجویان به نیروگاه هسته ای بوشهر، همه چیز بوی آینده  می گیرد. جلسه ی توجیهی به محل جر و بحث و انتقادهای اقتصادی تبدیل می شود و بازدید از محل های در حال ساخت کانون اختلاف نظرها در خصوص تامین حداقل های لازم برای تامین زندگی کارگران ایرانی و خورد و خوراک آن ها. نتیجه ی امر روشن است، میزبان به شدت دلخور و عصبانی می شود و میهمانان برافروخته و شاکی؛ میزبان میهمان را از دروازه ی آهنی نیروگاه نیمه ساز بیرون می کند و میهمانان به فکر می افتند که ریشه ی میزبان استثمارگر را بزنند و پروژه های این چنینی را از دستور کار تولید کشور خارج کنند!

2- انقلاب که پیروز می شود، در سال های آغازین نه حاکمان جدید به اجرای این طرح ها  دل می بندند و نه صاحبان دنیای سرمایه داری دل می دهند که با سران جمهوری اسلامی همراه و همگام شوند. کارهای ساختمانی تعطیل می شود، مواد وارداتی زنگ می زنند و توجیه های اقتصادی گذشته زیر سوال می رود و… دوست دشمن می شود و دشمن دوست.

طبیعی است که دوستان گذشته راهی کشور خود شوند و با آشنایی که با ماهیت کار دارند و اهداف پنهان اجرای چنین پروژه ای در سرزمینی نفت خیز، راه تکمیل آن را از هر سو ببندند. و طبیعی تر آن است که حاکمان جدید که حال ماهیتی ضد امپریالیستی پیدا کرده اند و در زمره ی دشمنان آمریکا قرار گرفته اند  و فرسنگ ها دور از رژیمی مطلوب در منطقه، رضایت ندهند که پول نفت به جای طرح های مفید و مردمی خرج کارهای بی سرانجامی شود که تنها فایده اش می تواند تولید سوخت هسته ای مورد نیاز بمب هسته ای باشد برای برقراری موازنه ی قدرت منطقه ای.

دوست دشمن می شود و دشمن دوست. از آن سو حاکمان جدید ایران جلوی سران اسرائیل درمی آیند که از یک سو تکیه بر قدرت های غربی صاحب حق وتو در سازمان ملل دارد و از سوی دیگر با همدستی برخی از کشورهای عرب منطقه هر روز فلسطینی های بیشتری را از سرزمین مادری شان بیرون می راند و در جهان آواره می سازد، رژیمی که بفهمی نفهمی پشتش به سلاح های هسته ای و بمب اتمی نیز گرم است.

همه چیز حاکی از این است که اوضاع به سمت و سویی دیگر خواهد رفت و حرکتی جدید شکل خواهد گرفت که نقطه ی پایان آن در میان مدت، در جریان یک روند طبیعی می تواند برقراری روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا باشد و بازگشایی سفارتخانه های دو کشور در تهران و واشینگتن.

3- اما زمان که می گذرد و اهداف  اولیه انقلاب کم کم به دست فراموشی سپرده می شود، به ویژه منافع واقعی ملت؛ باز نوبت بلندپروازی ها می رسد و اجرای پروژه های بد دیروز و مطلوب امروز! چون هدف اصلی چیز دیگری است و باز پنهان  از دید ملت. هر چه که کارشناسان اقتصادی می گویند و مصلحان ملی، حرف حساب باز نه تنها گوش شنوایی پیدا نمی کند بلکه خشم برانگیز می شود و به گونه ای مقدمه ساز دستگیری و زندانی کردن منتقدان!

درنتیجه پول نفت که باید در بخش های مناسب از جمله منابع تولید انرژی پاک چون نیروگاه های بادی و خورشیدی هزینه شود صرف تکمیل پروژه های از رده خارج شده ی گذشته می شود و دستیابی به منابع و معادن اورانیوم و کارهای غنی سازی این ماده ی به نوبه ی خود خطرناک، آن هم به یاری کارشناسان روسی منفعت طلب و چینی های تازه از راه رسیده. پروژه ای شروع می شود که در عمل میلیاردها دلار پول ملت و منابع بیت المال را در چاه ویل بی تدبیری می ریزد و پس از سه دهه تلاش هم قادر نیست صنعتی مفید و سودمند به حال ملت را شکل دهد و حتی یک لامپ شصت وات را در روستایی دور افتاده روشن سازد.

اگرچه چرخ های این صنعت می چرخد، اما چوب  است که هر روز بیشتر لای چرخ های زندگی مردم گذاشته می شود، به ویژه که تحریم های اقتصادی هر روز بیشتر اثرگذارتر می گردد و دیگر برنامه های بلندپروازانه ی سیاسی- نظامی را به تعطیلی می کشاند. سانتریفوژها می چرخند و دائم کیک زرد تولید می کنند و میله های سوخت هسته ای بی مصرف که به ناچار باید تبدیل شوند. مواد غنی شده  با تمام دردسرهایش حتی به درد صنعت داروسازی هم نمی خورد و کاربردشان به کار اقتصاد، الا بخش های خاص نظامی و تسلیحاتی!

4- وقتی تمام کارها به بن بست می رسد، سرها به سنگ می خورد، صندوق های خالی می شود و تمام تلاش های انجام شده  بی فایده ارزیابی می گردد، تازه چشم ها به روی حقیقت و واقعیت های موجود گشوده می شود. آن هم تنها زمانی که همه چیز، فدای یک چیز شده است و تمام منافع ملی، فدای بلندپروازی های شخصی. بیم از دست دادن قدرت که شدت می گیرد و خطر سقوط که به کمین می نشیند، تازه نوبت نرمش قهرمانه می رسد و بده بستان های سیاسی تا دیروز منع شده!

فردی که قرار بود طی یک پروژه ی حساب شده “قهرمان ملی” معرفی گردد، در جایگاه مطلوب ترین نامزد رهبری نظام- با وجود کناره گیری حداد عادل، پدر عروس آیت الله خامنه ای به نفع او- شکست سنگینی را متحمل می شود تا در عمل نتیجه ی یک “رفراندوم ملی” غیرمستقیم در خصوص ادامه  برنامه انرژی هسته ای در انتخابات خرداد 92 روشن شود. حسن روحانی پیروز می گردد و محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه می شود. سعید جلیلی شکست می خورد و محمود احمدی نژاد دنبال تشکیل دولت سایه می رود. در این میان علی اکبر ولایتی اگرچه مشاور رهبری است، اما در این ماجرا بیشتر در کنار تیم مذاکره کننده قرار می گیرد تا سیاست گذاران هسته ای پیشین!

5- توافق لوزان سرانجام می گیرد و با وجود تمام تلاش ها و کارشکنی های جریان های جنگ طلب داخلی و خارجی به قرارداد وین منتهی می گردد، آن هم در شرایطی که دو بازیگر اصلی دارد، وزرای خارجه ایران و آمریکا، برندگان محتمل جایزه صلح نوبل 2015.

نظرسنجی ها در تهران و واشینگتن نشان می دهد که در پی توافق حاصله نه تنها بر میزان محبوبیت حسن روحانی و باراک اوباما روسای جمهور دو کشور افزوده شده است، بلکه در ایران مردم باز به همان میزان با توافق وین مخالفند که در خرداد 92 رای شان را به نفع سعید جلیلی به صنوق های رای ریختند!

6- این امری است که در آستانه  دو انتخابات مهم پیش رو، مجلس شورا و خبرگان، زنگ خطر را در جمهوری اسلامی برای اطرافیان رهبری و هسته ی سخت قدرت به صدا درآورده است، به گونه ای که فریادشان بلند شده است که اصلاح طلبان از نتیجه مذاکرات به نفع خود بهره برداری سیاسی نکنند!

اما زنگ خطر بیش از آن برای حامیان راه یافتگان به مجلس نهم به صدا درآمده است، آن هایی که از یک سو هر روز پرونده ی فسادشان بیشتر رو می شود و کوس رسوائی شان بر سر کوی و برزن به صدا در می آید و پرونده های سواستفاده های مالی اشان در دوران هرج و مرج هشت سال حاکمیت دولت گذشته، در مقابل چشمان مردم گشوده می شود.

این در حالی است که از یک سو از بالا فرمان می رسد که موضوع را کش ندهید و به میان افکار عمومی نکشانید از سوی دیگر در پستوهای خانه ملت مراسم عزاداری برپا می گردد و دستور صادر می شود که پرونده هایی چون گم شدن دکل های نفتی دنبال  نشوند. این تکاپوهای غیرقانونی از جانب همان هایی است که در شرایط جدید احتمالا راه های رانت خواری های داخلی شان بسته خواهد شد و بده و بستان های خارجی شان با قاچاقچیان رسمی و غیررسمی بین المللی سد خواهد گردید.

7- این چرخه ای است که احتمالا در مبادلات دوجانبه، چند جانبه و بین المللی ایران با جهان خارج نیز رخ خواهد نمود و دو شریک اقتصادی اصلی سال های اخیر جمهوری اسلامی- روسیه و چین- را به حاشیه خواهد راند و طرف های تجاری گذشته ی ایران را در لیست مبادلات بالا خواهد کشید. یعنی همان کشورهایی که سیاستمداران، بازرگانان، صنعتگران و… شان هنوز توافق ها نهایی نشده و امضا نگردیده سوار هواپیماهای شخصی و پهن پیکر شده اند و برای انعقاد قرارداد راهی تهران هستند تا صدای اعتراض مخالفان توافق هسته ای را هرچه بیشتر بلند کنند!

همه چیز حاکی از این است که اوضاع به سمت و سویی دیگر خواهد رفت و حرکتی جدید شکل خواهد گرفت که نقطه ی پایان آن در میان مدت، در جریان یک روند طبیعی می تواند برقراری روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا باشد و بازگشایی سفارتخانه های دو کشور در تهران و واشینگتن.

8- آن چه بیان شد، می تواند  تنها دیدن و بیان نیمه ی پرلیوان باشد و بسیار خوش بینانه و خوش خیالانه. اگربر اساس شواهد و قرائن موجود احتمال توقف این چرخه و به هم خوردن روند موجود کم است، اما به هیچ وجه غیرمحتمل نیست. جریان های رادیکال منطقه ای، جنگ افروزان داخلی و کشورهایی که منافع سیاسی و اقتصادی شان در این میان از بین رفته است، امکانات و ابزارهایی در اختیار دارند که می توانند این بازی را در میانه ی کار و در میانه ی راه توافق به هم بزنند.

در کوتاه مدت یک ترور، یک انفجار و یک برخورد مرزی می تواند جرقه ای باشد برای وقوع یک انفجار یا روشن شدن آتش زیرخاکستر دشمنی های دیرینه. هر یک از این رویدادها می تواند بسیاری از رشته ها را پنبه کند و بار دیگر گزینه ی نظامی را روی میزها قرار دهد.

9- در میان مدت نیزنتایج انتخابات ایران و آمریکا می تواند تغییرهایی در ساختار سیاسی دو کشور ایجاد کند که اوضاع را به روی ریل سیاسی گذشته بازگرداند.

از یک سو با پایان یافتن دوره دوم ریاست جمهوری باراک اوباما هر تحولی محتمل است، فردی که نقش تاثیرگذاری در موفقیت این روند داشته و مدبرانه فرمان کشتی سیاست خارجی را در اختیار فردی چون جان کری قرار داده است که عالم و آدم می گویند اگر او در مذاکرات غایب بود، چنین توافقی حاصل نمی شد. ضعف سران حزب دموکرات آمریکا در ماه های پیش رو و درنتیجه شکست در انتخابات سال 2016 میلادی می تواند وزنه ی نئوکان ها را هرچه بیشتر سنگین سازد و علاوه بر سیادت کنگره ریاست کاخ سفید را نیز در اختیار جریان های تندرو و جنگ افروز قرار دهد.

از سوی دیگر کم توجهی حسن روحانی به مسائل داخلی و تن دادن به سیاست های تحمیلی از سوی جریان های تاثیرگذار قدرت می تواند به نارضایتی های نه چندان کم موجود دامن زند- حتی در بخش های اقتصادی که با منابع مالی جدید طبیعتا تحرکی خاص در آن ها ایجاد خواهد شد و به تبع آن اوضاع معیشتی مردم تغییر یافته و به ویژه نسل جدید فرصت اشتغال بهتری پیدا خواهند کرد.

اگر دولت اعتدال تدبیر لازم را به خرج ندهد و بر میزان امید ملت نیفزاید مسلما این نارضایتی در بخش های سیاسی و فرهنگی که اقتدارگرایان دست بالاتری در آن ها دارند خواه ناخواه بیشتر و فزاینده تر خواهد بود و پیامدش بر هر دو انتخابات پیش رو اثرگذار. چه در انتخابات اسفند ماه 94- مجلس  و خبرگان- چه انتخابات خرداد 96 ریاست جمهوری که حسن روحانی قاعدتا به عنوان نامزد اصلی باید ایفای نقش کند.

چگونگی برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی و نتایج آن به طور مسلم سکوی پرشی برای انتخابات ریاست جمهوری خواهد بود و تداوم زمامداری حسن روحانی. در شرایط کنونی آن هایی که منافع سیاسی و اقتصادی خود را از دست داده اند، از هم اکنون تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا روبان پیروزی های او پایان یابد و بختش برای انتخاب مجدد به حداقل برسد.

10- اما در بلند مدت هر اتفاقی محتمل است و هر تحولی ممکن و باید منتظر ماند و نتیجه را دید، اما نه به عنوان یک تماشاچی، بلکه به مثابه ی یک کنشگر؛ کنشگری پر تلاش و تاثیرگذار که همه چیز را تنها در ید قدرت دولت ها نمی داند و در دست صاحبان قدرت.

در این شرایط فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی می مانند و  توافقی شکننده و البته میدانی فراخ برای بازیگری فعالانه ی نیروهای آماده به کار و خطرپذیر!